٢٠٠- جنگ ابرق
حضرت ابوبکر صدیق س خلیفهای بس بلند همت و با عزیمت بود. ایشان تصمیم گرفته بود تا آخرین دم با منکران زکات بجنگند و تا سرکوب کامل آنها و زیر پا نهادن غرور تکبر و قلدریشان، از حلمههای پیاپی بر علیه سرکشان دست نکشد. او میخواست به هر قیمتی شده میکروب سرکشی و طغیان و فتنه افروزی و آشوب پراکنی را از دلهای آنها برکشد. ایشان به اسامه و سپاهش دستور داد چند روزی را استراحت کنند، و خودشان همراه تعدادی از مجاهدان جان بر کف بسوی "ابرق" که در نزدیکی ذی القصة قرار دارد، حرکت کرد.
و تنها همان مجاهدانی را با خود گرفت که چند روز پیش در ذی القصة همراهش بودند و شجاعت و دلیری و شهامت بیمانندی را در جنگ با دشمن به نمایش گذاشته بودند.
بسیاری از افراد خدمت حضرت ابوبکر صدیق س عرض کردند خودتان به میدان کارزار نروید و در جنگ مشارکت نکنید، مبادا در جنگ حادثه ناگواری برای شما پیش آید، شخص دیگری را فرمانده سپاه تعیین کنید. ولی ایشان قبول نکرده فرمود: من نمیخواهم پشت صحنه بمانم. من با خودم عهد بستهام که در تمام سختیها در کنار شما باشم.
حضرت خلیفه از مدینه حرکت کرده به ابرق رسیدند. سه قبیله مشهور عرب؛ بنو عبس، بنو ذبیان و بنوبکر در آنجا برای جنگ با او صف آرایی کرده بودند.
در این جنگ بنو ذبیان و بنو بکر شکست خوردند. "ابرق" مال ابوذبیان بود. حضرت ابوبکر س آنها را از آنجا بیرون رانده به آنها گفت: از این به بعد همه این زمینها مال مسلمانها و تحت تصرف آنهاست. در آینده هرگز به بنو ذبیان اجازه نخواهیم داد بر این زمینها چیره شوند. خداوند همه این زمینها را به غنیمت ما در آورده است. از آن تاریخ به بعد تمام این مناطق در دست مسلمانان ماند.[٢٣٠]
[٢٣٠]- الصدیق أبوبکر، اثر/ محمد حسین هیکل، ص:١٩٦.