٧١- در رکاب رسول الله صلی الله علیه وسلم در غزوه احد
نقشه دفاعی پیامبر اکرم ج در غزوه احد چنین حکیمانه طرح ریزی شده بود که کوه احد پشت سر سپاه اسلام و طرف راستش قرار گیرد. دست چپ مسلمانان کوهی بود که بعدها بنام کوه تیراندازان مشهور شد. پیامبر خدا ج پنجاه تیرانداز را روی این کوه مأموریت داده بود تا اجازه ندهند مشرکان مکه سپاه اسلام را دور زده از پشت به آنها شبیه خون زنند.
جنگ با موفقیتهای بسیار شایان و پیروزیهای چشم گیری به نفع سپاه اسلام پیش میرفت. لشکر مهاجم که از مکه آمده بود عقب نشینی کرده میدان را ترک میگفت. قبل از اینکه سپاه مکه بطور کامل تار و مار شود. تیراندازانی که مسئولیت حراست از کوه بدانها سپرده شده بود دچار اشتباه بسیار کشندهای شدند. آنها به طمع جمع آوری غنیمت جایگاه خود را ترک کردند. به جزء چند تیر اندازی که توان رویارویی با لشکر بزرگی را نداشتند بر کوه کسی نمانده بود.
خالد بن ولید که تا آن زمان هنوز مسلمان نشده بود از فرصت استفاده کرده فورا همراه اسب سوارانش خود را پشت لشکر بهم ریخته سپاه اسلام رسانید و با حملهای غافلگیرانه، آنها را بدام انداخت. بلافاصله در این هنگام شخصی این شایعه را بر زبانها منتشر کرد که رسول الله ج شهید شدهاند. واکنشهای صحابه کرام در مقابل این شایعه با همدیگر بسیار مختلف بود. همه در میدان بزرگ گسترده جنگ پخش و پلا شده بودند و هر یک در فکر نجات جان خود بود، در این گیر و دار حضرت ابوبکر صدیق با یک جهش بیمانندی قبل از هر چیز خود را نزد رسول اکرم ج رسانید.
پس از او ابوعبیده بن جراح، علی، طلحه، زبیر، عمر بن الخطاب، حارث بن صمه، ابودجانه، سعد بن ابی وقاص و تعدادی دیگر از صحابه بزرگوار خود را بدانجا رسانیدند. سپس او همراه با رسول الله ج بسوی درهای در کوه احد رفتند تا در انجا قدرت مادی و معنوی مسلمانان را دوباره جمع کنند.
حضرت ابوبکر صدیق س هرگاه از غزوه احد یاد میکرد میفرمود: «ذلك یوم طلحة». " جنگ احد در واقع روز - جان نثاریها و رشادتها و دلیریهای - طلحه بود".
پس از این جمله ایشان حکایت احد را تعریف میکرد و میگفت:" در روز احد قبل از همه من خدمت رسول اکرم ج رسیدم. دیدم شخصی (طلحه) یک تنه در راه خدا جان بر کف نهاده، سینه در مقابل دشمن سپر کرده و با جوانمردی بیمانندی از رسول اکرم ج دفاع میکند. با خودم گفتم: ای ابوبکر، تا حالا هر چه شده، شده، حال تو طلحه شو و چون او جوانمردیها و رشادتها به نمایش بگذار".
جلوی من و مشرکان یک فرد ناشناسی مشغول شمشیر زنی بود، من از او به رسول الله ج نزدیکتر بودم. او آنچنان شتابان تند و تیز شمشیر میزد و با قدرت و جرأت بر دشمن حملهور بود و بجلو میرفت که در توان من نبود با سرعت و شتاب او به دشمن بتازم. یک لحظه به او نگاهی انداختم دیدم که حضرت ابوعبیده بن جراح س است.
وقتی ما به رسول الله ج رسیدیم، دیدیم خون از چهره مبارک آن جناب فواره میزند. دندان مبارکشان شهید شده بود. میخهای کلاه خود ایشان در صورتشان فرو رفته. رسول الله ج بدون توجه به آنچه برو آمده گفتند: مواظب طلحه باشید. ما قبل از همه بطرف رسول الله ج رفتیم. من مشغول بیرون آوردن میخهای کلاهخود از صورت مبارک شدم که ابوعبیده به من گفت: تو را خدا این سعادت را به من واگذار کن و اجازه بده من این کار را بکنم. من کنار رفتم. در تلاش برای بیرون آوردن آهنهای فرو رفته در صورت پیامبر خدا ج دو دندان جلویی ابوعبیده شکست. ابوعبیده از پیش زیباتر به نظر میرسید. سپس ما به طرف طلحه رفتیم و او را از گودالی که در آن افتاده بود بیرون آوردیم. بیش از هفتاد زخم شمشیر و تیر و نیزه بر جسم او بود. بعدها پیامبر اکرم ج فرمود: هر کس میخواهد شهیدی را ببیند که زنده روی زمین راه میرود به طلحه بنگرد.[٧٧]
[٧٧]- منحة المعبود: ٢/ ١٩. و مواقف الصدیق مع النبی ج، اثر/ دکتر عاطف لماضة، ص:٢٧.