٢٠١- پیشگامی مهاجر رضی الله عنه در جنگ با مرتدان حضرموت و نجران..
از دوازده لشکری که حضرت ابوبکر صدیق س آماده ساخته بود، سپاه مهاجر بن أبی أمیه آخرین سپاهی بود که از مدینه منوره حرکت کرد، در این سپاه دستهای از مهاجران و انصار نیز بودند. چون این لشکر از مکه گذشت، امیر مکه خالد بن أسید برادر عتاب بن أسید نیز به قافله آنها پیوست. و چون سپاه به طائف رسید عبدالرحمن بن أبو العاص همراه دوستانش به آنها پیوستند. در نجران حضرت جریر بن عبدالله بجلی س را همراه خود گرفتند. بهمین صورت عکاشه بن ثور که مردم تهامه را جمع کرده بود را شامل سپاه کردند. فروه بن مسیک که استاندار مذحج و اطراف آن بود نیز به این لشکر پیوست. سپاه در نجران از کنار بنو حارث گذشت، امیر آنها؛ مسروق عکی نیز با لشکر همراه شد.
حضرت مهاجر س در نجران سپاه را به دو قسمت تقسیم کرد. یک قسمت از آن مسئولیت یافت باقیماندههای لشکر متواری أسود عنسی در نجران و صنعاء را تعقیب کرده از بین ببرد. خود حضرت مهاجر س فرماندهی این سپاه را به عهده داشت. فرماندهی لشکر دیگر را به برادرش عبدالله واگذار کرد. پاکسازی یمن از بقیه مرتدان به دوش او واگذاشته شد.
همینکه حضرت مهاجر در صنعاء مستقر شد در نامهای گزارش کامل از وضعیت خود و استقرار امنیت در منطقه را به اطلاع رسانیده منتظر جواب شد. درست در همین زمان امیرانی که در زمان رسول اکرم ج به کار گماشته شده بودند چون؛ حضرت معاذ بن جبل و دیگر مسئولان دولتی از حضرت ابوبکر س درخواست کردند به آنها اجازه دهد به مدینه منوره بازگردند. تنها حضرت زیاد بن لبید چنین درخواستی نکرد.
جواب حضرت ابوبکر س به آنها رسید. در آن نامه خلیفه به حضرت معاذ س و تمام استانداران و شهردارها نوشته بود هر کس میخواهد به مدینه باز گردد پیش از حرکت نائبی برای خود تعیین نموده، مسئولیتهایش را بدو واگذار نماید. همه آنها پس از ترتیب دادن کامل کارها به مدینه بازگشتند.
به حضرت مهاجر س دستور رسید با حضرت عکرمه همراه شده با هم به طرف "حضرموت" برای کمک به زیاد بن لبید بروند. ایشان پس از واگذار کردن این مسئولیت بدانها، دستور داد، به هر سربازی از مجاهدان مکه مکرمه و یمن که در این نبردها شرکت داشته قصد بازگشتن به شهر خود را دارد، اجازه بازگشت دهند. و تنها افرادی را با خود ببرند که داوطلبانه شرکت در جهاد را بر بازگشت به خانههایشان ترجیح میدهند.
تمامی مرتدان این مناطق سرکوب شده، آتش فتنه در منطقه بکلی خاموش گشت. حضرت عکرمه س همراه با اسیران و غنیمتهای جنگی به مدینه منوره بازگشت. اشعث بن قیس که از چشم قومش افتاده بود نیز در بین اسیران بود. بیش از همه، زنها از او نفرت داشتند و او را سبب ذلت و خواری و رسوایی خود میدانستند. یکی از اسباب نفرت آنها این بود که او در هنگام امان خواستن از مسلمانان نام خودش را قبل از نامهای دیگران نوشته بود. زنهای قبیلهاش او را خائن و وطن فروش صدا میزدند.
چون اشعث خدمت حضرت ابوبکر صدیق س آورده شد، آن حضرت از او پرسید:
«ماذا تراني أصنع بك، فإنك قد فعلت ما علمت». "خودت میدانی چه جنایتهایی کردهای، حالا گمان میکنی با تو چه خواهم کرد؟".
او سرشکسته و پریشان گفت:"بر من منت بگذار، بند و زنجیرهایم را باز کن و خواهرت را به ازدواج من در بیاور، چونکه من دوباره مسلمان شدهام!".
حضرت ابوبکر درخواست او را پذیرفت، و خواهرش "أم فروة دختر أبوقحافه" را به ازدواج او درآورد و او تا فتح عراق در مدینه ماند.
در روایت تاریخی دیگری آمده که چون اشعث بن قیس احساس کرد حضرت ابوبکر صدیق س او را سزای سختی خواهد داد به سخن درآمده گفت:" آیا نمیخواهی کار خیری بکنی، از اشتباهاتم درگذر و مرا آزاد کن. اسلام آوردن مرا قبول کن. و با من آنچنان رفتار کن که افرادی چون شما با اشخاصی چون من میکنند و همسرم را به من بازگردان".
اشعث اولین باری که خدمت رسول الله ج حاضر شد، از أم فروه خواستگاری کرده بود. آن حضرت ج خواستگاریش را قبول کرد و ازداوجش برای دفعه دیگری که بازمیگردد به تأخیر انداخته شد. پس از آن رسول الله ج جهان فانی را بدرود گفت، و اشعث به فتنه و آشوب مرتدان پیوست. او حالا از این بیم داشت که حضرت ابوبکر صدیق س زنش را به او نخواهد داد. برای همین او سعی کرد حضرت ابوبکر س را مطمئن کند که در تمام منطقه کسی را از او پایبندتر به دین نخواهند یافت. حضرت ابوبکر نیز از اشتباهات او درگذشته او را بخشید، و زنش را به او سپرد. سپس فرمود:
«انطلق فليبلغني عنك خير».
"برو! از این به بعد خبرهای خوبی باید از تو به من برسد".
سپس ایشان سایر اسیران را نیز آزاد کرد و آنها به خانههایشان بازگشتند. آن حضرت ج خمس (یکپنجم) غنیمتهای جنگی را در بین فقیران و مستحقان تقسیم کردند.[٢٣١]
[٢٣١]- تاریخ الطبری: ٤/ ١٥٥، والکامل فی التاریخ، اثر/ ابن الأثیر: ٢/٤٩.