٥٣- در خیمه ام معبد
گذر پیامبر اکرم ج و حضرت ابوبکر س در این سفر به خیمه عاتکه بنت خالد "اممعبد خزاعی" افتاد. او خانمی مشهور و با نام و نشان و عاقل و پخته و با حیا و عفت بود که در منطقه قدید در صحن خیمه خود مینشست و به رهگزران مسافر غذا و آب تقدیم میداشت. آن حضرت ج از ایشان پرسیدند: آیا چیزی برای خوردن دارند؟ خانم میزبان سرش را پایین انداخته با ناراحتی گفت: بخدا اگر چیزی میداشتیم از میزبانی شما هرگز دریغ نمیکردیم. گوسفندان هم برای چریدن به جای دوری رفتهاند.
بزی در گوشه خیمه توجه رسول اکرم ج را بخود جلب کرد. ایشان به ام معبد روی کرده فرمودند: ام معبد! این چطور بزی است؟ او گفت: بزی است ضعیف و از پا افتاده که از رمه جا مانده است. آن حضرت ج پرسیدند: آیا هیچ شیری میدهد؟ او گفت: آنقدر ضعیف و ناتوان است که نمیتواند شیر کند. پیامبر ج فرمودند: اجازه میدهی آنرا بدوشم؟ او گفت: پدر و مادرم قربانت بفرما، اگر شما در آن شیری میبینید بدوشیدش! پیامبر اکرم ج بر پستانهای بز دستی زد و نام خدا را بر زبان جاری کرد و دعا نمود. بز پاهایش را باز کرد. پستانهایش پر از شیر شد. پیامبر از ام معبد ظرف بزرگی که چندین نفر را میتوانست به راحتی سیر کند گرفت و بز را آنقدر دوشید که ظرف پر شد. پیامبر به ام معبد شیر نوشانید، او نوشید تا سیر شد. سپس به همراهانش حضرت ابوبکر صدیق و عامر بن فهیره و عبدالله بن أریقط شیر تعارف کردند. پس از اینکه همه سیر شدند خودشان نوشیدند. بار دیگر در همان ظرف بز را دوشیده ظرف را پر از شیر کرد و کنار ام معبد گذاشته از خیمه او بیرون آمد و به راه خود ادامه دادند.
خوانندگان گرامی!
بنگرید حضرت ابوبکر صدیق س چقدر خوش قسمت و سعادتمند و دوست و عزیز رسول خدا ج بود که افتخار نوشیدن شیر از دستان مبارک آن جناب نصیبشان شده است.
دیری نگذشته بود که شوهر آن خانم محترم؛ ابو معبد، بزهای رنجور و ضعیف و ناتوانش که در صحرای گرم و بیآب و علف بسختی قدم میزدند راهی کرده سر رسید. چون چشمش به شیر افتاد دهانش از حیرت باز مانده بلا فاصله پرسید: این را از کجا آوردهای؟ گوسفندان در آن دور دستها همراه من میچریدند و در خانه بز شیر ده نبود. زن گفت: یک آدم با برکت و مبارک از اینجا گذشت و شروع کرد به تعریف کردن تمام آنچه بر او گذشته بود. ابومعبد گفت: به نظر میرسد این همان شخصی باشد که قریشیان به همه جا در پی دستگیری او سرباز فرستادهاند. خوب! کمی بیشتر از او بگو. ام معبد آنچنان با دقت با گفتاری شیوا و لحنی شیرین، صفات و کمالات پیامبر اکرم ج را بیان نمود که شنونده با شنیدن حرفهای او گویا سیمای شخص پیامبر خدا ج را جلوی چشمانش میدید.
ابو معبد با شنیدن حرفهای شیوای همسرش گفت: بخدا که این همان مرد قریشی است که مردم درباره او حرفهای گوناگون میزنند. من میخواهم با او دوست و همراه شوم. اولین فرصتی که به من دست دهد حتما نزد او خواهم رفت.[٦٢]
ام معبد با اسلوب بی نهایت دلنشین چنان تصویری از اوصاف و کمالات پیامبر اکرم ج رسم کرد که گویا شنونده، آن جناب را جلوی چشمانش می بیند.
[٦٢]- نگا: البدایة والنهایة: ٣/٢٠٩، المستدرک، اثر/ الحاکم: ٣/٩، ١٠.