حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

٥٤- روان دوان سوی مدینه

٥٤- روان دوان سوی مدینه

چون پیک رسالت حضرت مصطفی  ج همراه یار غارش حضرت ابوبکر صدیق  س بسوی مدینه براه افتادند، اهل مکه و بخصوص خانواده ابوبکر صدیق  س هیچ نمیدانستند این قافله مبارک به چه سویی رخ نموده است. خداوند با فضل و کرم خویش چنین ترتیب داد که صدایی در مکه پیچید که مردم آن‌را میشنیدند و کسی صاحب صدا را نمیدید. صدا چنین میگفت:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

"ای پروردگار عرش معلا! آن دو یاری که در خیمه ام معبد فرود آمدند را جزا و پاداش نیکو ارزانی نما. آن‌ها به سلامتی استراحت کردند و به سلامتی براه افتادند. پیروز شد آنکه دوست و یار محمد مصطفی  ج گشت. آهای فرزندان قصی! خوشا بحالتان، خداوند سروری و خصلت‌های شایسته و غیر قابل رقابت را از شما نگرفت و بر بنی کعب، قرارگاه دخترشان مبارک و فرخنده باد بر آنان که در مسیر راه از مؤمنان پذیرایی کرده، مأوایی برای اهل ایمان فراهم آورده‌اند. از آن خانم درباره گوسفند و ظرفش بپرسید، البته اگر از خود گوسفند بپرسید آن خود نیز گواهی خواهد داد".

حضرت اسماء  ل میگوید: ما نمیدانستیم پیامبر خدا  ج به چه سویی رفتهاند تا که جنی از پایین مکه این شعرها را میسرود و بدینسو میآمد. مردم پشت صدا حرکت میکردند. همه صدا را میشنیدند و کسی او را نمیدید. تا از بالای مکه بیرون رفت. او میگفت وقتی ما این‌را شنیدیم فهمیدیم که رسول الله  ج به چه طرفی رفتهاند. یعنی اینکه ایشان  ج بسوی مدینه منوره رفتهاند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬[٦٣]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

[٦٣]- الرحیق المختوم، اثر/ شیخ صفی الرحمن المبارکفوری، ص: ١٨٨، ١٨٩.