حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

١٥٨- احترام پدر

١٥٨- احترام پدر

حضرت ابوبکر  س از پدر گرامیش (ابوقحافه) بسیار فرمانبردار بود. در ماه رجب سال ١٢ هجری ایشان برای ادای عمره به مکه رسید، سر ظهر وارد شهر شده به خانه شان رفتند. پدر بزرگوارش ابوقحافه  س کنار در نشسته بود. دور و برش چند جوان نیز بودند. به او اطلاع دادند پسرش از راه رسیده است. او فورا برای دیدار پسرش از جا برخواست. حضرت ابوبکر که تازه رسیده بود با دیدن پدرش فورا از شترش پایین پرید و آن‌را رها کرده تا هر چه زودتر مراتب احترام و بزرگواری و اطاعت و فرمانبرداری پدر را به نحو احسن بجای آورد. پس از آن مردم یکی یکی میآمدند و به ایشان سلام میکردند. حضرت ابوقحافه به ایشان گفت:" پسرم عتیق! این‌ها از سرداران قومشان هستند، با آن‌ها بخوبی رفتار کن". حضرت ابوبکر  س عرض کردند: «يا أبت لا حول ولا قوة إلا بالله، طوقت أمرا عظيما لا قدرة لي به ولا يدان إلا بالله». " پدر جان! بدون قدرت و توان و توفیق و لطف الهی هیچ مجالی برای انجام کار نیک یا دوری از بدی نیست. بار مسئولیت بسیار سنگینی بر دوشم نهاده شده، من طاقت و توان حمل آن‌را ندارم مگر اینکه خداوند مرا یاری دهد".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬[١٨١]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

[١٨١]- صفة الصفوة، اثر/ ابن الجوزی: ١/٢٥٨.