٢١٢- پایان آشوب طلیحه أسدی
در دوران خلافت حضرت ابوبکر صدیق س فتنه و آشوبی که طلیحه أسدی برپا نموده بود نیز چون سایر فتنهها سرکوب شد. بیائید حکایت این ماجرا را با هم مرور کنیم:
طلیحه اسدی سومیم شخصی بود که به دروغ ادعای پیامبری کرده بود، او اواخر زندگی مبارک حضرت خاتم الأنبیاء ج چون قارچ سر از زمین در آورد. این فرد در سال نهم هجری که به عام الوفود مشهور است همراه با فرستادگان قبیلهاش بنو أسد خدمت رسول الله ج حاضر شده بود. هیئت فرستاده شده از سوی این قبیله چون خدمت پیامبر عرض سلام کرد، گویا با اسلام آوردنشان بر رسول اکرم ج منت نهاده گفتند: " ما برای این که گواهی دهیم هیچ خدا و معبودی نیست مگر خدای یکتا، و بدون هیچ تردیدی اقرا کنیم که شما بنده و فرستاده خدا هستید، خدمت شما حاضر شدهایم. البته ما اسلام آوردهایم بدون اینکه شما هیچ سپاه و لشکری را بسوی ما گسیل دارید! و ما خبر اسلام قوم و قبیلهمان را نیز بهمراه داریم".
قرآن کریم برای به خاک مالاندن پوزه غرور این افراد چنین فرمود:
﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧﴾[الحجرات: ١٧]
«آنان بر تو منّت میگذارند که اسلام آوردهاند! بگو: با اسلام خود بر من منّت مگذارید، بلکه خدا بر شما منّت میگذارد که شما را به سوی ایمان آوردن رهنمود کرده است، اگر (در ادّعای ایمان) راست و درست هستید».
چون این گروه به سرزمین خود بازگشتند طلیحه مرتد شده ادعای پیامبری کرد. او در منطقه "سمیراء" اردوگاهی زده مشغول جمعآوری نیرو شد. بسیاری از مردم نادان و قبیله پرستان و قومگرایان بدو پیوستند و تبلیغات او به هر سو پیچید. اولین شعبده بازی او که باعث گمراهی بسیاری از مردم شد این بود که؛ باری او همراه برخی از اقوامش در سفر بود، وقتی آب آنها به ته کشید و تمام شد و مردم از عواقب تشنگی به وحشت افتادند، او به آنها گفت: " بر اسب من سوار شده چند میل چارنل بتازید، شما آب خواهید یافت". آنها چنین کردند و به آب رسیدند.
این نمایشی که او بازی کرد باعث گمراهی بسیاری از روستانشینان شده و باعث رونق گرفتن دعوت او و شعلهورتر شدن فتنهاش گردید. از کارهای پوچ و بیهوده او این بود که سجدهها را از نماز حذف کرد. او ادعا میکرد از آسمان برای او وحی نازل میشود. وی حرفهای بیمفهومی را در قالب جملات مسجع بخورد مردم میداد. مثل: «الحمام واليمام والصرد الصوام، قد صمن قبلكم بأعوام، ليبلغن ملكنا العراق والشام».
"کبک و کبوتر، قناری روزه دار، سالها پیش از شما گرفتند روزه، پادشاهی ما رسد به عراق و شام"!
شیطان در پوست طلیحه اسدی خزیده او را بکلی مست خواب و خیال خود کرده بود. فتنه و آشوب او با سرعت زیادی نیرو میگرفت. چون خبر این آشوبگر به رسولالله ج رسید ایشان پهلوان نامدار اسلام؛ ضرار بن ازور أسدی را برای جنگ با او فرستاد. ولی ضرار س نتوانست در مقابل او مقاومت کند چرا که با گذشت زمان توان و قدرت و نیروی او بسیار بالا رفته بود. بخصوص پس از پیوستن قبیلههای أسد و غطفان به سپاه او بسیار بر قدرت و توان نظامی او افزوده گشته بود.