حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

١٧٠- مشاور خصوصی و راز دان

١٧٠- مشاور خصوصی و راز دان

حضرت علی  س در تمام مدت خلافت حضرت ابوبکر  س مشاور خاص ایشان بود و حضرت ابوبکر همه اسرار دولت را با او مطرح می‌کرد.

هیچ چیزی نزد او چون اسلام و منافع مسلمانان اهمیت نداشت و حاضر بود در راه آن از جان و مال خود بگذرد. حضرت علی  س علاقه و محبت و اخلاص و ارادت خاصی نسبت به ابوبکر داشت. اشتیاق وی در خیر خواهی و فروغ اسلام و مسلمانان، دوام و استحکام خلافت اسلامی، وحدت و همبستگی مسلمانان را به بضوح می‌شد از سیمای وی خواند. تصویری روشن از این احساسات خروشان و عواطف جوشانش را در حادثه جنگ با مردتان میتوان نظاره گر بود؛ حضرت ابوبکر در فضای مه آلود آشوب، و غرش فتنهگران مرتد میخواست خود شخصا رهبری سپاه اسلام برای جنگ با آتش افروزان مرتد را بدست گرفته و بطرف "ذی القصة" در ٣٥ کیلومتری شرق مدینه منوره حملهور شود. ابوبکر که آیتی از شجاعت و دلیرمردی بود آرزو داشت جان بر کف همه خطرها را به جان و دل خریده سینه سپر کند و اسلام را از این چالش‌ها و بحران‌های پیاپی نجات دهد. هر چند از دیدگاه حکیمانه حضرت علی  س این جرأت و شهامت حضرت ابوبکر قابل تقدیر و احترام بود، اما میتوانست در صورت شهادت خلیفه عواقب بسیار وخیمی برای مسلمانان به بار آورد، ایشان با بصیرت افروزی خود نزد ابوبکر رفته او را از تصمیمش در رهبری سپاه منصرف نمود و توانست ایشان را از فرماندهی سپاه اسلام بازداشته به مدینه بازگرداند، تا اداره و رهبریت تمام امت نه تنها سر لشکری یک سپاه، را در آن موقعیت بسیار خطرناک بدست گیرد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

حضرت عبدالله بن عمر  ب که خود در صحنه بود، این حکایت را چنین تعریف میکند:‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

چون حضرت ابوبکر بر اسبش سوار شده، خواست به طرف «ذی القصه» حرکت کند، حضرت علی  س به پیش آمده مهار اسب ایشان را گرفته گفت: ای خلیفه رسول‌الله! شما به کجا میروید؟! من همان سخنی را به شما میگویم که رسول الله  ج در جنگ احد به شما گفته بود: " شمشیرت را در نیام بگذار. به مدینه باز گرد، و با به خطر انداختن جانت ما را دچار مشکل نکن". بخدا سوگند! اگر ما از شما محروم شویم و شما شهید شوید، هرگز حکومت اسلامی بر پا نخواهد ماند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

حضرت ابوبکر  س به مشوره برادر ایمانیش حضرت علی  س گوش فرا داد و به مدینه منوره بازگشت.[١٩٢]

تا حضرت ابوبکر بر مرکبش نشست، حضرت علی  س به جلو آمده مهار آن‌را گرفت...

[١٩٢]- البدایة والنهایة: ٦/ ٣١٤، ٣١٥.