حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

٢٢٥- کرامت علاء بن حضرمی رضی الله عنه

٢٢٥- کرامت علاء بن حضرمی رضی الله عنه

در زمان حضرت ابوبکر  س برخی از افراد در بحرین نیز مرتد شده از اسلام بازگشته بودند. البته تعداد زیادی بر اسلام ثابت قدم مانده بودند. ایشان برای کمک به مسلمانان لشکر بزرگی ترتیب داده بدانجا گسیل داشت، یکی از یاران رسول الله  ج بنام علاء نیز همراه سپاه اسلام بود. بیائید حکایتی از زندگی او را با هم بخوانیم. حضرت علاء بن حضرمی  س یکی از صحابه والامقام، و از جمله علماء و أفاضل صحابه بودند. ایشان مردی عبادتگذار و مستجاب الدعوة بودند.

چون سپاه اسلام به منطقه "جواثا" رسید، در جایی اتراق کرد. تازه سپاهیان از شتر و اسب‌هایشان پایین آمده بودند که ناگهان تمام شترهایی که خیمهها و توشه راه و مشک‌های آب را حمل میکردند همه با هم رمیده، در یک آن به هر سوی دیوانه وار پا به فرار گذاشتند. سربازان بسیار سعی کردند آن‌ها را مهار کنند ولی تلاش شان کاملا بینتیجه ماند. لشکر در این صحرای برهوت مات و مبهوت شده بود. برای سپاهیان جز لباسی که بر تن داشتند هیچ نمانده بود. شب بر همه جا لنگر انداخته، قلم را توان تصویر شدت ناراحتی و پریشانی آن‌ها نیست؛ سربازان شروع کرده بودند به همدیگر وصیت میکنند. در این میان جارچی حضرت علاء بن حضرمی  س داد برآورد که همه جمع شوید.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

مجاهدان پریشان اطراف صحابی بزرگوار علاء بن حضرمی جمع شدند. ایشان فرمودند: " ای مردم! مگر شما مسلمان نیستید؟ مگر شما برای جهاد در راه خداوند از خانههایتان بیرون نیامدهاید؟ مگر شما یاری دهنده خدا و دینش نیستید؟". مجاهدان همه با هم و یکصدا گفتند:" چرا که نه!".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

فرمانده لشکر فرمودند:" پس مژده دهید و شاد باشید، بخدا سوگند! هر کس که چون شما باشد خداوند او را یاری داده هرگز تنها رها نمیکند".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

پس از طلوع فجر اذان داده شد. همه برای نماز جمع شدند. پس از ادای نماز جماعت حضرت علاء بر زانوهایش بلند شد، همه مجاهدان چون او بر زانوهایشان برخواستند. او دست‌هایش را بسوی آسمان دراز کرده با صدای بلند و از اعماق قلبش شروع کرد به دعا کردن. و همچنان مشغول دعا کردن بودند تا خورشید بالا آمد و مردم سراب را بر ریگ‌های صحرا میدیدند که چون آب زلال میدرخشد. آن‌ها همچنان دعا میکردند تا اینکه خداوند جلوی آن‌ها اصطخری بزرگ از آب صاف و زلال پدید آورد. حضرت علاء بن حضرمی  س و مجاهدان جان بر کف کنار اصطخر آمده خوب آب نوشیده، خود را شستند. خورشید به نیمههای آسمان نرسیده بود که از هر طرف شترهای رمیده از میان درهها بیرون آمده بسوی سپاه اسلام آمدند. همه بارها آنچنان که بود بر کوهان شترها بسته بود. سپاهیان شترها را گرفتند، حتی یک طناب هم از بارها گم نشده بود! آن‌ها شترها را کنار اصطخر برده سیراب کردند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

در این معرکه همه با چشمان خود نظارهگر این کرم و سخاوت و قدرت الهی بودند.[٢٥٣]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

[٢٥٣]- الطبقات، اثر/ ابن سعد: ٤/٣٦٣، والبدایة والنهایة: ٦/ ٣٣٣.