٨٦- حفاظت از راز پیامبر صلی الله علیه وسلم
حضرت عمر بن خطاب س میفرماید: دختر من حفصه پس از شهادت شوهرش خنیس بن حذافه س در غزوه بدر، بیوه شد. من به ملاقات عثمان بن عفان س رفته به او گفتم: اگر بخواهی من دخترم حفصه را به نکاح تو درمیآورم. حضرت عثمان س فرمود من در این باره فکر میکنم و به شما جواب میدهم. مدتی بعد نزد من آمده گفت: من به این نتیجه رسیدم که در این روزها ازدواج نکنم. سپس من به دیدار حضرت ابوبکر س رفته به ایشان پیشنهاد ازدواج با دخترم حفصه را دادم. او خاموش شده هیچ جوابی نداد. من از این برخورد ابوبکر بیشتر از برخورد عثمان ناراحت شدم. چند روز من خودم خاموش شده در مورد ازدواج حفصه با کسی چیزی نگفتم. پس از آن بود که رسول الله ج برای خواستگاری حفصه پیام فرستاد. من با خوشحالی قبول کرده حفصه را به عقد پیامبر درآوردم. بعد از این ازدواج مبارک حضرت ابوبکر نزد من آمده فرمودند: «لعلك وجدت علي حين لم أرجع إليك؟».
شاید از اینکه پیشنهادت برای ازدواج با حفصه را جواب ندادم، از من ناراحت شدی؟
من گفتم: بله. ایشان فرمودند: «إنه لم يمنعني أن أرجع إليك إلا أني علمت أن رسول الله ج قد ذكرها فلم أكن لأفشي سر رسول الله ج ولو تركها لنكحتها».
«چیزی که باعث شد من جوابت را ندهم این بود که من اطلاع یافته بودم رسولالله ج در مورد ازدواج با حفصه حرفی زده بودند، من هم نمیخواستم راز رسولالله ج را فاش کنم، و اگر ایشان از ازدواج با دخترت صرف نظر میکردند حتما من پیشنهادت را قبول کرده با او ازدواج میکردم».[٩٤]
[٩٤]- صحیح البخاری، حدیث: ٤٠٠٥.