حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

٢٥٢- از دزدی هم بدتر..

٢٥٢- از دزدی هم بدتر..

رسول الله  ج و پس از او خلفاء راشدین که شاگردان درجه اول مکتب رسالت بودند، جامعهای نمونه و الگو برای تاریخ بر پا نهادند. در این جامعه چشم‌ها به آخرت دوخته بود و همه از اینکه فردای قیامت مورد پرس و جو قرار گیرند هراس داشتند. گویا هیچ تخلفی صورت نمیگرفت و هیچ کسی مرتکب جرمی نمیشد. البته با تمام اینوجود احیانا چنین اتفاق میافتاد که افرادی خبیث النفس و پلید، چون قارچ سمی در جامعه سبز میشدند، افرادی که شیطان زیر پوستشان تخم کرده و حاضر نیستند از عادت‌های زشت خود دست بردارند. روزی شخصی از یمن آمد که دست راست و یکی از پاهایش قطع شده بود. او از استاندار یمن شکایت داشت. بمجرد رسیدن شروع کرد به داد و بیداد براه انداختن و گفت: من خیلی آدم نیک و پارسایی هستم، استاندار بر من ظلم کرده است!‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

در همان شب گردنبند اسماء بنت عمیس همسر محترم حضرت ابوبکر صدیق  س گم شد. آن شخص نیز همراه افراد خانواده خلیفه در جستجوی گردنبند برآمد. او در همان حال که در پی گردنبند بود با صدای بلند کسی که از خانه چنین انسان‌های پاک و پارسا و نیکی دزدی کرده را نفرین و بد دعایی میکرد. مدتی بعد آن زیور آلات نزد طلا فروشی یافت شد و او گفت که آن گردنبند را از همان شخص یمنی خریده است. او نیز به گناه خودش اعتراف کرد. او به سزای عمل ننگینش رسانده شد و دست چپش نیز قطع شد. حضرت ابوبکر صدیق  س مفرمود: قسم به الله! دعا و نفرینی که آن مرد بر خود میکرد نزد من بارها از دزدیش سنگینتر است.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬[٢٨٣]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

[٢٨٣]- أبوبکر الصدیق، اثر/ علی الطنطاوی، ص:٣١٥.