حکایاتی طلایی از زندگی حضرت ابوبکر صدیق

فهرست کتاب

١٢٢- ثابت قدمی حضرت صدیق اکبر در سانحه جانگداز!

١٢٢- ثابت قدمی حضرت صدیق اکبر در سانحه جانگداز!

آن روز جانگدازی که رابطه زمین از آسمان برای همیشه بریده شد، و آخرین پیک خداوند بسوی بشریت؛ حضرت خاتم الأنبیاء  ج، از این دیار فانی به دیار باقی شتافت، حضرت ابوبکر صدیق  س در روستای "سنح" در شرق مدینه منوره بود. امروز این منطقه تقریبا در دور و بر فرودگاه این شهر قرار دارد.

تا خبر ناگوار این سانحه گوشخراش به ابوبکر رسید فورا سوار بر اسب از "سُنح" تا مدینه منوره چهار نل تازیده خود را به خانه رسول الله  ج رسانید. فورا از اسب پایین پرید و وارد مسجد نبوی شد. حیران و خاموش و پریشان بدون اینکه با کسی حرفی بزند یکراست به اتاق مادر داغدار مؤمنان؛ عائشه صدیقه وارد شد، جایی که در آن جسد پاک دوست و محبوب عزیزتر از جانش در پارچهای یمنی پیچیده شده بود. حضرت ابوبکر  س در مقابل جسد مبارک زانو زده، پارچه را از چهره مبارک کنار زد، صورتش را به چهره تابان و خاموش خورشید همیشه درخشان نبوت نزدیک کرده بر سر مبارک بوسه زد. کاسه صبر و شکیبائی ابوبکر که به وسعت اقیانوس بود، از غم و اندوه لبریز گشته زار زار گریستن گرفت. از یک سو عاطفه و احساسات رفاقت بود که چون باران اشک میریخت و از سوی دیگر محبت دوست عزیزتر از جان که بر زبانش زمزمه میکرد: «بأبي أنت يا نبي الله! لا يجمع الله عليك موتتين، أما الموتة التي كتبت عليك فقد متها». "ای پیامبر پروردگارم! پدرم به قربانت! خداوند تو را دوبار نمیمیراند، حقا که طعم آن موتی که برایت نوشته شده بود را چشیدی".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

این غم سیاه که چون صاعقه‌ای بر پیکر اسلام وارد آمده بود، عاطفه و احساسات را بر عقل‌ها چیره گشتانده بود. به یک آن ابوبکر  س؛ دست پرورده رسول الله  ج بار سنگین مسئولیت را بر شانهاش احساس کرد، از حجره بیرون آمد. حضرت عمر که آتش غم دل و جانش را برگرفته بود سخت پریشان و خروشان با مردم سخن میگفت. ابوبکر لب به سخن گشوده فرمود: «إجلس يا عمر!». "عمر! بر جایت بنشین!!". ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

غصه و اندوه در سینه عمر  س غل غل میزد، او گوشی برای شنیدن نداشت، تنها زبانی بود که خشم پریشان مهارش را در دست گرفته بود و همچنان یکریز حرف میزد.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

حضرت ابوبکر  س در میان مردم برخواست و سخنرانی کرد. ایشان پس از بیان حمد و ثنای الهی فرمود: «فمن كان منكم يعبد محمدا، فإن محمدا قد مات ومن كان يعبد الله، فإن الله حي لا يموت»."هر کس از شما حضرت محمد  ج را عبادت میکرد، بداند که محمد وفات کرده، و هر آنکس که خدای یکتا را میپرستید، خدا همیشه زنده و پاینده است و هرگز نمیمیرد".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

سپس این آیه مبارک را تلاوت کردند:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤[آل عمران: ١٤٤]

«محمد  ج فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی‌گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی‌زند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامت‌کنندگان) را پاداش خواهد داد».

با شنیدن این آیه شیشه حیرت و درماندگی در سینههای همه مردم شکست و آنچنان گریستند که از شدت گریه و زاری نفسشان بند آمد. حضرت عمر  س که توان باور کردن حقیقت وفات پیامبر را نداشتند، میفرماید: "تا من این آیه مبارکه را از زبان حضرت ابوبکر  س شنیدم، قدمهایم از کار ایستاد و دیگر توان این را نداشت که وزن مرا تحمل کند، بناگاه نقش زمین شدم و فهمیدم که واقعا رسول الله  ج وفات کرده".‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬[١٣٧]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

بعد از شنیدن آن مردم چنان گریستند و گریستند که نفسشان بند آمد

[١٣٧]- بنگرید به: صحیح البخاری، حدیث: ٣٦٦٨، ٤٤٥٤، ٤٥٥٢.