پیشگفتار
سپاس خدایی را که اسلام را برای ما پسندید و آن را بزرگ داشت، پاکیزه گردانید، روشنی بخشید، چیره گردانید و جز آن را نپذیرفت، برای کسی که با ورود به چارچوب آن سعادت و سربلندی خود را تضمین کرد خشنودی، آمرزش و رحمت خود را مقرر نمود و برای کسی هم که به مخالفت با آن برخاست و راه دیگری را برگزید پشیمانی و خواری در دنیا و آخرت در نظر گرفت.
﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾[آل عمران: ۸۵].
«و کسی که غیر از اسلام آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت از زمرهی زیانکاران خواهد بود».
گواهی میدهم: که جز الله خدایی وجود ندارد و او بیهمتا است، و گواهی میدهم سرور ما محمد ج بنده و پیام آورش بود، که وی را از میان والاترین، بزرگوارترین، ریشه دارترین، ارجمندترین، شعلهورترین و بالاترین نژادها و خاندانهای عرب برگزید تا امین وحی، روشنگر کتاب، خاتمه دهندهی پیام آوران و به عنوان اقامه حجت بر این امت تا روز قیامت قرار گیرد.
خدا ایشان را به عنوان مژده رسان، بیم دهنده، دعوتگر به سوی خدا و چراغ فروزان ـ به دنبال انقطاع مدت زمان رسالت، پا برجایی و استواری بر گمراهی و جهالت، فرو رفتن در انحراف، فرو ریختن در کوری و تمسک ورزیدن بدبختی و سرگردانی ـ فرستاد که آشکارا فرمان پروردگارش را اجرا کرد، پیام را رساند، امانت را ادا نمود، امر به خوبیها و نهی از بدیها کرد، هدایت را از گمراهی تمایز بخشید، نابودی را زدود، نشانههای دین را آشکار ساخت، فرایضش را انجام داد، قوانینش را تبیین، روشهایش را توضیح، پیروانش را اندرز داد و آنگونه که شاید و باید در راه خدا به تلاش و تکاپو پرداخت تا زمانیکه دیده از جهان فرو بست و به سوی حق شتافت.
«پس درود و سلام خدا بر پیامبرمان باد هر اندازه که ذکر کنندگان به یاد خدا مشغولند و غافلان از او بیخبر و برترین، بیشترین و پاکیزهترین سلامهای خود را که بر هیچکس دیگری نفرستاده باشد در میان پیشینیان و پسینیان به او ارزانی دارد و ما و شما را از طریق درود فرستادن بر او پاکیزه گرداند و رشد دهد به گونهای که هیچکس را چنان پاکیزه نگردانیده باشد، و سلام و رحمت و برکات خداوند بر ایشان باد، و از طرف ما بهترین و برترین پاداشها را به وی عطا فرماید، زیرا مرا از نابودی نجات داد، و ما را بهترین امتی قرار داد که به آئینی که بدان خشنود بود و فرشتگان و کسانی که خدا به ایشان نعمت داده بود برگزیده بودند، گردن مینهیم. هیچ نعمت آشکار و پنهانی نیست که از طریق آن به سهمی از دین و دنیا دست یافته باشیم و یا چیز بدی از ما دور شده باشد مگر اینکه پیامبر ج سبب، پیشوا به سوی خیرش، هدایتگر به سوی مسیر درستش، دفعکننده در راهنمایی و بیمرسانی در آن بوده است. پس درود خدا برمحمد وخاندانش باد، همچنانکه بر ابراهیم وخاندانش درود فرستادی بیگمان خدا ستودهی بزرگوار است. [۱]و خداوندا! از یاران، هم مسیران، دوستان و رهروانش خشنود باد که پیشوایان دین، ستارگان هدایت و نابود کنندهی تجاوزگران بودند، آنانکه راه وی را پیمودند، در کردار و گفتار شیوهی او را تقلید کردند، آنچه را پایهریزی نموده بود استحکام بخشیدند و نهالی را که کاشته بود بارور کردند:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥﴾[البقرة: ۵].
«این چنین کسانی، هدایت و رهنمود خدای خویش را دریافت کرده و حتماً رستگارند».
و بعد، وقتی تصمیم گرفتم کتاب «تاریخ التشریع الاسلامی» را برای دانشجویان بخش تخصصی دانشکدهی شریعت اسلامی تدریس کنم، مدیریت دانشکده یادداشتی را که سه تن از اساتید نوشته بودند میان دانشجویان توزیع نمود تا به تحصیل و مطالعه آن بپردازند و در امتحان بر آن اعتماد ورزند.
از جمله مباحثی که به هنگام بحث از دورهی چهارم قانونگذاری اسلامی بدان پرداخته بودند، موضعگیری معتزلیها در برابر سنت پیامبر ج بود.
تایید کرده بودند که گروهی از آنان استناد به سنت از لحاظ صدور از پیامبر خدا را انکار نموده و گمان کرده بودند: شافعی/ در جلد هفتم کتاب «الام» بابی را به بررسی اعتراضات این گروه و پاسخ دادن بدانها اختصاص داده است. [۲]
پیش از آن در کتابهای اصول به این نتیجه پی برده بودم که مسلمانان راجع به اعتبار و جایگاه سنت اختلاف نظری نداشته و آن را همواره به عنوان ضرورتی دینی تلقی نمودهاند.
لذا صحت گفتهی نویسندگان آن یادداشت را ـ در این زمینه ـ بعید دانستم، زیرا دانشمندان اصول الفقه از معلومات فراگیری برخوردار بوده و اهتمام زیادی به گزارش اختلافات پیششینیان و پسینیان در مسائل خرد و کلان دادهاند. پس اگر اختلافی دربارهی حجیت سنت وجود میداشت حتما به نقل آن میپرداختند، همانگونه که راجع به اجماع و قیاس چنان کردهاند با وجود اینکه مخالفان منقرض هم شده بودند و اگر برخی هم کوتاهی کرده باشند از دست دیگران در نمیرفت.
بنابراین اجماعشان بر نقل نکردن اختلاف برداشت یادداشت نویسان از کتاب «الام» و به تعبیری درستتر به کتاب «جماع العلم» که ضمیمهی «الام» است ـ این روحیه را به من داد که به کتاب «الام» مراجعه کردم و اول تا آخر به مطالعهی آن بپردازم ولی چیزی را نیافتم که رأی آنان را تایید و درست بودنش را اثبات کند، بلکه بر عکس دیدم شافعی میگوید: هیچیک از مسلمانان اعتبار سنت را زیر سوال نبرده است. نهایت چیزی که از سخنان ایشان برداشت میشود این است که: عدهای اخبار را مردود میشمارند و قائل به اعتبار آن نیستند چون به عقیدهی آنان راه درستی برای گزارش اخبار از پیامبر خدا ج وجود ندارد.
لذا شگفتزده شدم و بعید دانستم این بزرگواران از سخنان شافعی اطلاع پیدا کرده و چنین برداشتی از آن بدست آورده باشند و این احتمال را ترجیح دادم که ایشان این اظهارات را از منبعی دیگر نقل کردهاند.
پس از آن به سایر منابع متداول در زمینهی تاریخ قانونگذاری مراجعه نموده و دیدم استاد خضری بگ/ در کتاب «تاریخ التشریع الاسلامی» این مسأله را مورد تایید قرار داده و به نقل سخنان شافعی که وجود اختلاف دربارهی اعتبار سنت از آنها برداشت شده بود میپردازد [۳]
سپس در «مجلة القانون والاقتصاد» ازبحث ارزشمند استاد گرانمایه عبدالوهاب خلاف که تحت عنوان، «السلطات الثلاث فی الاسلام ـ قوای سه گانه در اسلام» به چاپ رسیده بود، اطلاع یافتم. ایشان نیز گفتههای استاد خضری را مورد تایید قرار داده بود، [۴]گرچه انتقادش از مخالفان، بیانگر این است که: آنان (مخالفان) همهی اخبار را مردود قلمداد میکنند نه سنت، از این لحاظ که سنت است. کسی را که میخواهد ادلهی مخالفان را به صورت مفصل بداند به کتاب «الام» و مناظرهی مبسوط دکتر محمد توفیق صدقی و یکی از بزرگان الازهر که تحت عنوان: «الاسلام هو القرآن وحده ـ اسلام تنها قرآن است» در مجلهای «المنار» به چاپ رسیده بود، مراجعه نمایند» [۵]
به مجلهی مزبور مراجعه و مناظرهای که بدان اشاره کرده بود، یافتم. [۶]
گفتگوی آنان را مطالعه کردم، دیدم که دکتر صدقی منکر اعتبار سنت است و در موضوعی به بحث و مناظره میپردازد که توشه لازم را تهیه نکرده، اصل موضوع را درنیافته، کورکورانه گام مینهد، بحث اعتبار سنت و راههای دست یافتن به آن و اعتماد بر آن راخلط مینماید و مانند کسی صحبت میکند که تنها حرف زدن را میخواهد و حق یا باطل بودن آن برایش اهمیتی ندارد.
آنگاه کتابی تحت عنوان (الاسلام الصحیح) به قلم نویسندهی معروف محمد اسعاف نشاشیبی به دستم رسید، از مقدمهاش چنین فهمیده میشد که او نیز همفکر دکتر صدقی است ولی مقصودش را رک و پوستکنده بیان نکرده بود.
چون این امر در زمینهی قانونگذاری اسلامی و استخراج حکم شرعی از اهمیت ویژهای برخوردار است و واقعیت نیز با اظهارات مزبور همخوانی نداشت، مناسب دیدم کتابی را دربارهی اعتبار و ضرورت وجود سنت به نگارش در آورم، و توضیح دهم که میان مسلمانان هیچگونه اختلافی در این باره رخ نداده و سخنان شافعی نیز چنین چیزی را نمیرسانند؛ آنگاه به اثبات حجت بودن آن با دلایل محکمی که جایی برای شک و تردید باقی نگذارد، بپردازم، تفاوت میان حجیت سنت و اخبار، روشن ساخته و در همان حال نیز اظهارات دکتر صدقی را رد نمایم.
سپس لازم دیدم موضوع عصمت را نیز به بحث و مداقه بگذارم، زیرا مهمترین رکن در زمینهی اثبات اعتبار سنت عصمت است و سایر دلایل بر آن مبتنی میگردند.
و همچنین موضوع همهی معانی سنت را در میان بگذارم تا معنی اصولی آن ـ برای کسی که این کتاب را مطالعه میکند ـ از دیگر معناهایش تمایز یابد.
و نیز به دو موضوع مرتبط با اعتبار و جایگاه سنت یعنی: مساوات سنت با کتاب در حجیت، و استقلال آن در امر قانونگذاری، بپردازم چون برخی ائمه در آن به مخالفت برخاستهاند و لذا خواستم حق را در این دو مسئله آشکار سازم.
بنابراین، کتاب در دو مقدمه، سه باب و یک خاتمه تنظیم شده است:
مقدمهی اول:درمعانی سنت است.
مقدمهی دوم: در عصمت پیامبران
باب نخست: در میان اثبات ضرورت حجیت سنت.
باب دوم: در بررسی ادلهی اعتبار سنت.
باب سوم: در بررسی اعتراضاتی که بر اعتبار سنت وارد شده و پاسخ دادن بدانها.
خاتمه آن: در مباحث متعلق به اعتبار و جایگاه سنت.
و عنوان: حجیة السنة (جایگاه سنت) را بر آن نهادم.
برای پرداختن به هر مسئلهای در حد توان به کتابها و منابع بزرگ و کوچک مراجعه نمودهام چون گاهی چیزی در یک کتاب کوچک یافت میشود که در کتاب بزرگ وجود ندارد.
هیچ چیز را جز پس از اعتقاد و اطمینان به صحت آن ننوشتهام وتحت تأثیر هیچ کسی قرار نگرفتهام هرکه بوده، معاصر یا غیر معاصر و موافق مذهب فقهیم بوده باشد یا نه و در مخالفت با هرکه نادرست بودن دیدگاهش برایم روشن شده باشد، ضمن اظهار نظر خودم در آن باره و با احترام و اعتراف به فضل و دانشش، تردید و ابایی نداشتهام.گاهی برمن خرده گرفته میشودکه: برخی مباحث را بسیارطولانی کردهام، یا برخی عبارات را تکرار نموده ام، یا به جای ضمیر، اسم ظاهر آن را آوردهام و یا ایراداتی از این قبیل، ولی در تمام اینها مقصود من این بود که، حق مطلب را ادا نمایم و مطلب را اتمام و توضیحات بیشتری را ارائه دهم تا مطالعه کننده به تردید و ابهام نیفتد.
امیدوارم وظیفه را به نحو احسن ادا کرده باشم، و همهی توفیقات، تحولات و نیروها نیز در دست پروردگار جهانیان میباشد.
در خاتمه این را اضافه کنم که من در جریان امتحان مقدماتی جهت کسب گواهی بینالمللی استادی در فقه، اصول و تاریخ قانونگذاری اسلامی موفق شدم؛ که برای برآورده ساختن آن میبایست پایاننامهای در یکی از مباحث این فنون را تهیه نمایم و مناسب دیدم این پایان نامه را به هیئت امتحان استادی دانشکدهی شریعت ارائه دهم به امید اینکه مورد پذیرش اعضای هیئت مدیره قرار گیرد و بتوانم به گواهینامهی مزبور نایل آیم.
«از خدایی که نعمت را پیش از استحقاق به ما ارزانی میدارد، آن را با وجود کوتاهی در انجام سپاسگزاری بر ما دوام میبخشد و مرا بهترین امتی قرار داد که برای مردم پدید آورده شدهاند، میخواهیم فهم کتاب و سنت و گفتار و کرداری به ما بدهد که بتوانم تکلیف خویش را با آن انجام داده و زمینهی انجام بندگی بیشتر از واجبات را برایمان فراهم سازد» [۷]
عبدالغنی محمد عبدالخالق
۲۰ ذوالحجه ۱۳۰۷ هـ، ۸ ینایر ۱۹۴۲ م
[۱] - اقتباسی از سخنان امام شافعی ـ رح ـ در کتاب «الرساله» ص ۱۶ـ ۱۷. [۲] - یادداشت مزبور ص ۲۰۲ـ ۲۰۳. [۳] - تاریخ التشریع الاسلامی ص ۱۹۵ـ ۱۹۹. [۴] - سال هفتم شماره ۴ ص ۶۰۰. [۵] - همان ۶۰۱. [۶] - همان جلد ۹ـ ۱۲. [۷] - برگرفته از سخنان امام شافعی در کتاب «الرساله ـ ۱۹ و ۲۰».