نگاهی به اعتبار و جایگاه سنت

فهرست کتاب

عصمت پیامبران از دروغ اشتباهی در راستای تبلیغ دعوت

عصمت پیامبران از دروغ اشتباهی در راستای تبلیغ دعوت

قبلا روشن شد که: لازم است پیامبران از دروغ عمدی در زمینه‌ی تبلیغ دین بدور باشند. و اما ائمه راجع به عصمت ایشان از دروغ اشتباهی و از روی فراموشی اختلاف نظر دارند. [۱۴۰]

و اما دیدگاه دوم: جهل کامل پیامبر نسبت به دین خدا از آن لازم نمی‌آید، بلکه او معتقد به آن است که بر وی فرود آمده ولی به اشتباه از زبانش در رفته‌، یا همچون شخص خوابیده بدون قصد و نیت از زبانش در رفته است. بیشتر تعبیرات نویسندگان با این دیدگاه سازگار است. برای مثال آمدی در الاحکام ۱/۲۴۳ می‌گوید: قاضی ابوبکر به دلیل اعتقاد به داخل نبودن فراموش‌کاریها و اشتباهات زبانی در دایره‌ی تصدیق، مقصود از معجزه، آن را جایز دانسته است.

البته می‌توانیم عبارت عضد را به تعبیرات دیگران ارجاع دهیم و بگوییم: مقصود از جمله‌ی بر صدق اعتقادی... این است که معجزه تنها بر صدق خبری دلالت می‌کند که بدان معتقد بوده ـ یعنی خواسته آن را بر زبان آورد ـ و بر خبری که معتقد به صادق بودنش نبوده دلالت نمی‌کند یعنی نخواسته آن را بر زبان جاری سازد.

سخنان فوق گرچه تاویل بعیدی است، ولی از باقی گذاشتن عبارت بر ظاهرش بهتر است، تا آنجا که اطلاع داریم هیچکس به این موضوع نپرداخته است.

استاد ابو اسحاق اسفرایینی و اکثر ائمه معتقد به وجوب آن هستند [۱۴۱]و این رأی مورد تایید و پسندیده می‌باشد.

قاضی ابوبکر باقلانی معتقد به عدم وجوب آن و صدور دروغ اشتباهی را از ایشان جایز دانسته است [۱۴۲]آمدی می‌گوید: این رأی درست‌تر است.

ابو اسحاق و همفکرانش گفته‌اند: معجزه چنانکه بر معصوم بودن ایشان از دروغ عمدی دلالت می‌کند بر عصمتشان از دروغ اشتباهی نیز دلالت می‌نماید زیرا مانند این است خداوند فرموده باشد: بنده‌ام در تمام آنچه از طرف من تبلیغ می‌کند راست می‌گوید پس اگر چنان چیزی جایز باشد دلالت و هدف از معجزه نقض می‌گردد که چیز محالی است.

قاضی و همفکرانش نیز می‌گویند: معجزه بر مطلق صدق دلالت نمی‌کند؛ بلکه در مواردی بر آن دلالت می‌کند که به خاطر آورد و با قصد و نیت انجام دهد، و اما در زمینه‌ی فراموشی و اشتباهات زبانی بر صدق در آنها دلالت نمی‌کند پس از دروغ اشتباهی نقض دلالتش لازم نمی‌آید. [۱۴۳]

بر او اعتراض گرفته شده که: آنگاه بی‌اعتمادی شنونده به هر گونه خبری لازم می‌آید. چون جایز است از روی قصد و عمد بوده باشد ـ که قطعاً راست است و یا اینکه ناخودآگاه از روی اشتباه بر زبان مبارکش جاری شده باشد که احتمال راستی و دروغ بودن را دارد زیرا دلیلی برای شنونده بر نهان وی وجود ندارد، و هرگاه هر خبری احتمال دروغ اشتباهی داشته باشد اعتماد از بین می‌رود بنابراین معجزه بر صدق هیچ خبر به خصوصی دلالت نمی‌کند گرچه مرا بر راستی نیتش راهنمایی کند ولی هیچ فایده‌ای از این دلالت به دست نمی‌آید و نتیجه‌ای در بر ندارد. [۱۴۴]

از جانب قاضی چنین پاسخ داده شده که: هرگاه از روی اشتباه دروغی بر زبان مبارکش جاری شود باید راجع به آن هشدار داده شود ولی هشدار داده نشده نشانه‌ی صادق بودنش می‌باشد پس اعتماد از بین نمی‌رود. [۱۴۵]

چکیده‌ی پاسخ این است که: دو چیز بر صداقت پیامبر در اخبارش دلالت می‌کند: معجزه و آگاهی ندادن راجع به صدور دروغ از وی. بنابراین معجزه به تنهایی بر صدق هیچ خبر به خصوصی دلالت نمی‌کند که این هم ـ چنانکه ملاحظه می‌کنید ـ بعید به نظر می‌رسد و گمان نمی‌کنم هیچکس بدان معتقد بوده باشد.

سپس به او می‌گوییم: این هشدار دادن که از آن بحث می‌کنید از طریق خبر صورت می‌پذیرد، و آنکه بر یکی از دو چیز مشابه جایز باشد اشتباهی صادر یافته و آن کس که بر دروغش هشدار داده شده صادق است لذا بی‌اعتمادی همچنان باقی است و نکته‌ای دیگر اینکه: درباره‌ی این هشدار دادن هم می‌توان گفت: از روی دروغ اشتباهی صادر شده است پس او نیز نیازمند هشدار دیگری است و هکذا که در نهایت به تسلسل می‌انجامد.

جز اینکه گفته شود: پیامبر از دروغ اشتباهی در امر هشدار دادن معصوم است تا مشکل سابق پیش نیاید. این تاویل هم بعید است، زیرا به او می‌گویم: چرا راه را کوتاه نمی‌کنید و از اساس درغ اشتباهی را منع نمایید تا اشکال مزبور پدید نیاید؟

آنگاه به او می‌گوییم: بنابر گفته‌ی تو لازم می‌آید امت اعتماد به راستی اخبارش را در هنگام شنیدن از دست بدهند و منتظر زمان هشدار باشند که چنان چیزی بنا به گفته‌ی شارح المسلم دور از ادب و انصاف است؛ و همچنین اجماع صحابه بر شتاب به سوی تصدیق ایشان درباره‌ی هر خبری که از زبان مبارکش صادر می‌شد، دیدگاه مزبور را باطل می‌سازد و این روایت را مد نظر قرار بده که: عبدالله بن عمر ـ رم ـ می‌گوید: گفتم ای پیامبر خدا! آیا هرچه را از تو می‌شنوم بنویسم؟ فرمود: آری. گفتم: در هنگام خوشی و خشم نیز؟ فرمود: بله، زیرا من در همه حال جز حق را بر زبان نمی‌رانم. ۱هـ با وجود انکه معلوم است: در حالت خشم بوی اشتباه و فراموشی بر می‌خیزد.

آنچه از وجود اختلاف درباره‌ی وجوب عصمت پیامبران از دروغ اشتباهی نقل کردیم چیزی است که بیشتر دانشمندان بدان اشاره کرده‌اند.

قاضی عیاض ـ در این راستا ـ توضیحات دیگری دارد و در کتاب الشفا ۲/۱۱۵ می‏گوید: «سر زدن دروغ اشتباهی از ایشان چیزی است که هیچکس در امتناع آن اختلاف ندارد جز اینکه ابو اسحاق و همفکرانش می‌گویند: ما برای اثبات این حکم هم دلیل نقلی (اجماع) و هم دلیل عقلی (معجزه) در اختیار داریم و قاضی ابوبکر و پیروانش می‌گویند: ما فقط دلیل نخست را داریم و دلالت معجزه بر این حکم را نمی‌پذیرند بنابراین نقطه‌ی مورد اختلاف دلالت کردن و نکردن معجزه بر آن است، نه اصل حکم و نه دلالت اجماع بر آن».

ممکن است توضیح اکثریت را بر گفته‌های قاضی عیاض حمل کرد، بدین ترتیب که معنای سخن ایشان مبنی بر اینکه: قاضی صدور دروغ اشتباهی از ایشان را به دلیل دلالت نکردن معجزه بر امتناع آن جایز دانسته است، این چنین تفسیر کنیم که قاضی آن را از لحاظ عقلی به خاطر دلالت نکردن معجزه بر امتناع آن، جایز می‌داند، و اما از لحاظ نقل و دلایل شرعی جایز نمی‌داند، چنانکه راجع به صدور کفر از ایشان چنان می‌گوید:

و اما درباره‌ی وجوب معصوم بودنشان از دروغ در غیر از امور مربوط به دین در بخش دوم بحث می‌کنیم.

[۱۴۰] - آیا مقصود از دروغ اشتباهی این است که: پیامبر بخواهد خبر خلاف واقع را از روی اعتقاد به واقعی بودنش بر زبان راند، که در فهم آنچه بر او نازل می‌شود دچار اشتباه گردد؟ مثل اینکه خداوند بر او فرود آورده که نمازهای واجب پنج عدداند، ولی او به اشتباه معتقد باشد که شش عدد است و بگوید: خداوند نماز را فرود آورده مانند اینکه: معتقداست که نمازهای واجب پنج نماز است، و می‌خواهد بدان خبر دهد، ولی زبانش از اندیشه‌اش پیشی گیرد و بگوید: خداوند شش نماز را فرض کرده است. بدون شک احتمال نخست بعید است گرچه تعبیر عضد در شرح المختصر چنین القا می‌کند، چرا که می‌گوید ۲/۲۲: قاضی دلالت آن را بر مطلق راستگویی منع کرده و گفته بر صدق اعتقادی دلالت می‌کند پس دروغ اشتباهی جایز است. جمله‌ی: بر صدق اعتقادی... گاهی این را می‌رساند که معجزه از دیدگاه قاضی تنها بر این امر دلالت می‌کند که خبر در اعتقاد پیامبر صادق است صرف‌نظر از مطابقت یا عدم مطابقت آن با واقع دلیل بعیدی این دیدگاه این است: چون ایشان اجماع کرده‌اند:پیامبرمعصوم ازجهل به دین خداواعتقاد.بدان بر خلاف حقیقت یا تردید در آن است: الشفا ۲/۸۸ و همچنین: کسی که دلیلی را بر صحت ادعایی ذکر می‌کند به منظور اثبات مطابقت ادعایش با واقعیت است نه برای اثبات اینکه مطابق اعتقاد خویش است هر چند با جهان هم مخالف باشد. معقول نیست قاضی چنین فهمیده باشد: معجزه‌ای که خدا آن را اقامه کرده برای دلالت بر مطابقت خبر با اعتقاد پیامبر خواهد بوده مطابق واقعیت بوده باشد یا نه؛ حال آنکه خداوند آن معجزات را تنها به منظور اثبات مطابقت خبر پیامبر با واقعیت اقامه کرده است. [۱۴۱. شارح المسلم ۲/۹۸ـ ۹۹، این گفته‌ی پیامبر را که می‌فرماید: همه‌ی آن وجود نداشته، به عنوان دلیل علیه آن اقامه کرده است. اسفر ایینی پاسخ داده: مراد این است که: همه‌ی آن به گمان و اعتقاد خودش رخ نداده است. یعنی: نخواسته از جهان خارج خبر بدهد بلکه خواسته از آنچه در گمانش وجود دارد خبر دهد که راجع به آن صادق است. می‌توانی بگویی: اساساً چنین اعتراضی وارد نیست چون جمله‌ی همه‌ی آن... در بر گیرنده‌ی دو خبر است: ۱ـ از یادم نرفته ۲ـ کوتاهی نکرده‌ام. چنانکه در روایت بخاری ۲/۶۸ آمده است. خبر نخست: نه ابلاغی است و نه بیان حکمی شرعی به حساب می‌آید بلکه خبر از حالت نفسش می‌باشد این خبر چه با واقعیت تطابق ندارد ولی ربطی به موضوع بحث ما ندارد. و اما خبر دوم: گرچه خبری بلاغی و بیان یک حکم شرعی است؛ ولی با واقعیت تطابق دارد. پس اعتراض وارد نیست. [۱۴۲] - ابن حزم در الفصل ۴/۲، می‌گوید: شنیدم از برخی کرامیها نقل می‌کنند که: ایشان دروغ در امر تبلیغ را بر پیامبران جایز می‌دانند یعنی از روی اشتباه چنانکه ابو منصور بغدادی در کتاب: اصول الدین بدان تصریح کرده و در ص ۱۶۸ می‌گوید: از میان ایشان (یعنی پیروان ابن کرام، کسانی وجود دارند که خطا در تبلیغ را برای پیامبر جایز دانسته و گمان می‌برند: او هنگام ابلاغ آیه‌ی: دو مناه الثاله الاخری: و منات سومین بت دیگر) نجم ـ ۲۰ به خطا رفت و گفت: تلک الغرانیق العلی، شفاعت‌هاترتجی: آنها کار وانک‌های برتراند که شفاعتشان جای امید است. یاران ما گفته‌اند: آوردن آن جملات بر زبان از تلقینات شیطان در اثنای قرائت پیامبر بود و مشرکان گمان بردند جزو قرائتش می‌باشند. می‌گویم: داستان غرانیق (که اینان بدان استناد کرده‌اند) داستان دروغینی است که ملحدان به منظور ضربه زدن به دین و شبه افکنی در آن ساخته و پرداخته‌اش کرده‌اند. کسانی به آن متاثر شده و برخی از مفسران همچون طبری در تفسیر خود ۱۷/۱۳، و برخی محدثان مانند ابن سعد در طبقات ۱/۱۸۹ و ابن حجر در فتح الباری ۸/۳۰۶ صحت آن را گمان کردند. ولی صاحب و نگهدارنده‌ی دین افرادی را برگزید تا نیرنگ دشمنانش را پس راند، آبرویش را پایمال و دلایلی کوبنده و روشن بر جعلی بودن این داستان از لحاظ نقل، عقل و لغت را اقامه کند. مانند: ابن العربی در احکام القرآن ۲/۷۳ـ ۷۵، قاضی عیاض در الشفا ۲/۱۱۶ـ ۱۲۱، سید عبدالعزیز دباغ در الابریز ۱/۲۷۹ـ ۲۸۲ و استاد محمد عبده در بحث ویژه‌ای که ضمیمه‌ی تفسیر سوره‌ی فاتحه است در ص ۱۶۰. علاوه بر آن، ابن العربی آن را ـ بر فرض صحیح بودنش ـ گونه‌ای تاویل کرده که راجع به آن گفته: از ابن جریر الهام گرفته و قاضی عیاض و ابن حجر نیز آن را پسندیده‌اند و آن اینکه: پیامبر مشغول قرائت قرآن بود که به شیطان در حین تنفسی ازتنفسها در کمین نشسته بود و آن کلمات را بر زبان راند به شیوه‌ای که افراد نزدیک پیامبر آنها را شنیدند و به گمان اینکه جزو اینکه جزو سخنان ایشان است آشکار کردند. [۱۴۳] - (التقریر ۲/۲۲۴، شرح المسلم ۲/۹۹). [۱۴۴] - (همان). [۱۴۵] - (همان).