دلیل دوم: خداوند پیروی اصحاب از رسول اکرم را تأیید میکند
ثابت شده که پیامبرخدا ج امتش را به پیروی از سنت تشویق میفرمود و آنها را از مخالفت با سنت هشدار میداد، و اصحاب هم امر و دستور ایشان را به جا میآوردند؛ پیامبر را در تمام کردار و گفتار و تقریراتش، الگو قرار میدادند و آنها را واجب الاجرا میپنداشتند، مگر اجتهادات دنیوی ایشان، که به هنگام مراجعه اصحاب صادر میفرمودند.
در چنین مواردی یاد گرفته بودند که با استاد دلسوز خود شاگرد وآر به مناقشه و نظر خواهی بپردازند و رسول اکرم با آن وسعت سینه به نظرات آنها گوش فرا میداد و در نهایت بعد از مشاوره، تصمیم عقل جمعی را اجرا میفرمودند.
جدا از این، اصحاب بزرگوار در مورد امور و دستورات غریب و نا آشنا برای شناخت ازحکمت با رسول اکرم بحث میکردند.
ولی چون رسول اکرم سر کاروان راه روان راه خدا و امام متقین بود مکلف به انجام دستورات مخصوصی بودند، که اصحاب در این موارد اجازه پیروی نداشتند.
اما در مورد امور اجتهادی دیگر نباید فراموش کنیم که اصحاب در اجتهاد و استنباط احکام از ما تواناتر بودند، ولی آنها هرگز مستقلاً اجتهاد نمیکردند بلکه زیر سایهی فهم رسول و پرتو آیات قرآن در مورد حوادث به اجتهاد میپرداختند و تا امکان داشت این روش مبارک را پیش میگرفتند، ولی اگر یکی از آن اخترهای تابناک شعله فروزان خورشید محمد به او نمیتابید مستقلاً به کتاب مجید مراجعه میکردند، اگر نیازش بر طرف نمیشد به سنت محمد رو میآوردند و اگر باز هم نا امید میگشت مرکب اجتهاد را بکار میبرد و در دریای کتاب و سنت به غواصی میپرداخت و نتیجهای میگرفت، وبعد هنگام دیدار با استاد والا مقام، اجتهاد خویش را به ایشان عرضه میکرد، اگر درست میبود رسول بدان اقرار میکرد و اگر خطا میبود رسول آن را اصلاح مینمود و صحابی از نظرش پشیمان میشد و دوباره رسول اکرم را همچون گذشته الگو قرار میداد.
همه این کارها در دوران نزول وحی صورت میگرفت و وحی خداوند با هیچ کدام از آنها مخالفت نمیورزید بلکه بدان اقرار مینمود و اقرار وحی دال بر صحت است و الا اگر صحیح نمیبود، وحی حقگو و باطلزدا ساکت نمیشد و تیشه به ریشهی این روش میزد.
اما میبینیم خداوند آن را تأیید میفرماید و مخالفین این روش را به عذابی دردناک نوید میدهد، تشویق امت توسط رهبر دلسوز و عدالت پرور در پیروی از سنت، در گذشته ثابت شد؛ و در اینجا مقداری را بحث کردیم و حالا توضیحات فراوانتر آن را ارائه میدهیم.
دلیل برای تمسک اصحاب به سنت و حجیت آن در عصر رسول و مستقل نبودن اصحاب در اجتهاد و مراجعه به رسول بعد از اجتهاد فردی و تمام ادعاهای دیگر، روایت امام بخاری از ابن عمر است که میفرماید:
«رسول خدا انگشتری از طلا ساخت مردم هم به دنبال ایشان انگشتری ساختند سپس پیامبر فرمود من آن را پرت میکنم و هرگز طلا را استعمال نمیکنم به پیروی از این دستور همه مردم انگشترهای خود را پرت کردند».
دلیل دیگر: قاضی در شرح شفا از ابی سعید خدری روایت کرده «رسول خدا با مردم نماز را اقامه میکردند، کفشها را در آورد و آنها را طرف چپ خودش گذاشت وقتی مردم صحنه را دیدند همه کفشهای خود را در آوردند، وقتی نماز تمام شد پیامبر فرمود: چرا کفشهای خود را درآوردید؟ جواب دادند: چون دیدیم تو کفشهایت را در آوردی، فرمود :جبرئیل آمد و به من خبر داد که کفشهایم کثیف هستند ». [۳۴۷]
ابن سعد در طبقات میگوید : [۳۴۸]«رسول خدا دو رکعت نماز ظهر را در مسجد با مردم خواند سپس به او دستور داده شد که قبله را تغییر دهد ایشان هم دستور را اجرا کرد و برگشت، اکثر مردم هم با او برگشتند».
ابو داود از عمارة بن روبیه روایت کرده «هنگام تغییر قبله ما همراه رسول خدا بودیم ایشان برگشتند و همراه او همه مسلمانان به پیروی از ایشان رو برگردانیدند».
ابو داود و ابن عبد البر از ابن مسعود روایت کردهاند که پیامبر در روز جمعه خطبه میدادند فرمود :« بنشینید» من در حالی که بر روی درِ مسجد بودم نشستم پیامبر مرا دید و فرمود :ابن مسعود بلند شو و بیا اینجا».
ابن عبد البر از عبد الله بن رواحه روایت کرده که رسول خدا فرمود: «بنشینید ابن مسعود صدا را در راه شنید و در همان جا نشست رسول خدا بر او گذشت و فرمود چرا اینجا نشستهاید؟ جواب داد شنیدم که میفرمودید :بشینید من هم اطاعت کردم پیامبر فرمود :خداوند تو را مطیعتر و متقیتر و مطیعتر گرداند».
بخاری از ابی سعید خدری روایت کرده «زنی پیش رسول خدا آمد و گفت: ای رسول خدا مردان حدیث را از تو روایت میکنند برای ما هم روزی را قرار بده تا دین را در آن روز از شما یاد بگیریم رسول خدا فرمود: در فلان روز و فلان مکان با هم جمع شوید، آنها هم در موعد مقرر جمع شدند و رسول خدا پیش آنها آمد و فرمود :هر زنی سه فرزند را تربیت کند در مقابل آتش جهنم برای او سپری خواهند شد، زنی گفت: اگر دو بچه با شد چه؟ فرمود: بله، بله.
ابن عبد البر از معاذ بن جبل روایت میکند :وقتی پیامبر خدا مرا به یمن فرستاد فرمود: «ای معاذ اگر حادثهای رخ داد چه کاری انجام میدهید؟ معاذ گفت: با کتاب خدا جواب میدهم و اگر در کتاب خدا جواب را پیدا نکردم با سنت رسول خدا و اگر در سنت هم آن را نیافتم بدون کوتاهی اجتهاد میکنم. پیامبر خدا فرمود: سپاس پروردگاری که نماینده رسول خدا را در مأموریت پیامبرش توفیق داد».
ابن سعد در طبقات ج۴ص ۱۶۴ و احمد و ابو داود و ترمذی و دارمی در مدخل همان حدیث را با الفاظ متفاوتی روایت کردهاند.
ابن عبد البر از ابی هریره روایت کرده که رسول خدا ابی بن کعب را در حین نماز خواندن صدا زد، ابی به ایشان نگاه کرد و جواب نداد اما نماز را با شتاب به پایان رساند وبعد از نماز پیش رسول خدا رفت پیامبر خطاب به او فرمود: «ای ابی چرا جواب ندادید؟ ابی گفت: ای رسول خدا نماز میخواندم پیامبر فرمود: مگر نشنیدهاید که خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَحُولُ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٤﴾[الأنفال: ۲۴].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مىبخشد آنان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل مىگردد و هم در نزد او محشور خواهید شد».
معاذ گفت: انشاء الله تکرار نمیشود».
ابو یعلی موصلی و بیهقی در مدخل از عمر روایت کردهاند که عمر گفت: ای مردم شما در مورد دین خود سرانه رأی ندهید مرا در روز حدیبیه دیدید که میخواستم اجتهاد رسول خدا را رد کنم وقتی که کاتب بین رسول خدا و اهل مکه قرار داد نوشت. پیامبر خطاب به کاتب فرمود: بنویس: «بسم الله الرحمن الرحیم » اهل مکه گفتند: خیال میکنید تو را تصدیق میکنیم! نه بنویسید: «باسمک اللهم » رسول خدا رضایت داد و من هم اعتراض گرفتم پیامبر فرمود: عمر خدا مرا میبیند و خشنود است تو خوشنود نیستی؟ من هم رضایت دادم.
احمد و بخاری از ابن عمر روایت کردهاند «عمر پیش رسول خدا رفت و گفت: مگر ما بر حق نیستیم و دشمن بر باطل؟ رسول خدا فرمود: بله، عمر گفت: پس چرا در دین خدا ذلت را بپذیریم؟ پیامبر فرمود: من رسول خدا هستم و خدا مرا ضایع نمیکند. عمر گفت: مگر شما نفرمودید: در خواب دیدم که وارد کعبه میشدیم و آن را طواف میکردیم؟ فرمود: بله ولی من گفتم: در سالی، نه همین سال.عمر میگوید: قانع نشدم و پیش ابو بکر رفتم و دوباره حرفهایم را پیش ابوبکر تکرار کردم ابو بکر هم مثل رسول خدا جواب داد.
بعد از آن وقتی قرار داد نوشته شد پیامبر خطاب به اصحاب فرمود: بروید و حیوانات را ذبح کنید و موی سرها را بتراشید. رسول خدا سه دفعه دستور را تکرار کرد ولی هیچ کدام از اصحاب به دستور گوش نداد، پیامبر داخل چادرام سلمه رفت و فرمود: همه اصحاب به علت پیروی نکردن هلاک شدند. ام سلمه فرمود: خودت برو و با کسی حرف نزن و حیوان خود را ذبح کن و سلمانی را صدا بزن تا موهای سرت را بتراشد. پیامبر هم بیرون آمد و پیشنهاد ام سلمه را عملی کرد اصحاب هم وقتی رسول خدا را دیدند، دستور را به جایی آوردند. [۳۴۹]
ابن حجر میگوید «مسلمانان فوراً دستور رسول اکرم را اجرا نکردند به این امید که دستور جهاد صادر شود و پیکار صورت گیرد تا عمره را به پایان برسانند».
بخاری از ابو هریره روایت کرده که پیامبر فرمود: «شما بدون افطاری روزه نگیرید» اصحاب فرمودند: چرا خودت چنین میکنید؟ فرمود: «من مثل شما نیستم خداوند مرا غذا و اب میدهد » ولی دست بردار نشدند، پیامبر فرمود: «دو روز روزه بگیرید و آنها را وادار به روزه کرد ولی هلال رویت شد پیامبر فرمود: اگر هلال رویت نمیشد بیشتر شما را وادار به روزه گرفتن میکردم » مثل اینکه رسول اصرار آنها را دوست نداشت و انها را سرزنش میکند.
مالک از عطاء بن یسار روایت میکند: مردی زنش را در حالت روزه بوسید اما از کارش پشیمان شد، زنش را پیش رسول خدا فرستاد تا از ایشان بپرسد، زن پیش ام سلمه رفت و از ایشان پرسید ام سلمه گفت: رسول خدا زنانش را در حالت روزه میبوسید، زن پیش شوهرش رفت و جواب ام سلمه را برای او توضیح داد ولی مرد جواب او را نپذیرفت و گفت ما هرگز مانند رسول خدا نیستیم زن دوباره برگشت و در نهایت خبر به رسول خدا رسید پیامبر ناراحت شد و فرمود: من از همه شما با تقوی ترم و از همه شما به حدود خدا داناتر هستم».
مسلم و بخاری از علی روایت کردهاند که گفته من مذی زیادی داشتم وبهمین خاطر حیاء میکردم از رسول خدا بپرسم، به مقداد دستور دادم از رسول خدا بپرسد، رسول خدا در جواب فرموده بود «بعد از خروج آن وضو بگیرد».
جماعتی غیر از ترمذی از ابن عمر روایت کردهاند که گفته زنی را در حالت حیض طلاق دادم، پدرم جریان را برای رسول اکرم تعریف کرده بود، پیامبر ناراحت شد و فرمود: زن را به نکاح خودت باز گردان تا هنگامی که پاک میشود سپس دوباره دچار حیض میگردد و دوباره پاک میشود و بعد از آن برای بار دوم دچار حیض میگردد و دوباره پاک میشود اگر بعد از این مراحل باز هم تصمیم به مفارقه گرفتید آن را یک طلاق بده ولی در آن پاکی نباید با او هم بستر شده باشید.
احمد و بخاری و مسلم از یعلی بن امیه روایت کردهاند یعلی میگوید به عمر گفتم: آیه:
﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا١٠١﴾[النساء: ۱۰۱].
«و چون در زمین سفر کردید اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیدهاند به شما آزار برسانند گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید چرا که کافران پیوسته براى شما دشمنى آشکارند».
در مورد جنگ نازل شده است چرا ما در حالت آسایش هم نماز را کوتاه میکنیم؟ عمر گفت این ایه مرا هم دچار مشکل کرده بود و من هم از رسول خدا پرسیدم پیامبردر جواب فرمود: هدیهای است که خداوند آن را به شما عطاء فرموده است و شما هم آن را قبول کنید.
سیوطی میفرماید: «عالمان گفتهاند :عمر آیه را اینگونه فهمیده بود که اگر آیه در مورد چنگ و ترس نازل شده پس در حالت امنیت و آسایش باید نمازها کوتاه نشوند اما رسول اکرم به آنها فرمود: در هردو حالت رخصت است».
بخاری و ابن عبد البر از ابن عمر روایت کردهاند رسول خدا در جنگ احزاب فرمودند: «هیچکدام از شما نماز عصر را نخوانید مگر در بنی قریظه». در راه بودند که نماز عصر فرا رسید گروهی گفتند: تا به منزل نرسیم نماز نمیخوانیم ولی گروه دیگر گفتند: ما نماز را میخوانیم چون هدف رسول خدا شتاب کردن بوده است نه مکان نماز خواندن، در نتیجه نماز را خواندند وقتی به حضور رسول خدا رسیدند داستان را برای پیامبر تعریف کردند و رسول خدا هیچکدام از دو گروه را سرزنش نفرمود.
روایت شده که دو نفر از اصحاب در مسافرت بودند و نماز فرا رسید با تیمم نماز خواندند وقتی به آب رسیدند یکی از آنها نماز را اعاده کرد، رسول خدا هردو را تأیید کرد و به اولی که نماز را اعاده نکرد بود فرمود: نماز به جا آمده و از سنت پیروی کردی و خطاب به دومی فرمود: دو بار دفعه پاداش میگیرید [۳۵۰].
گروهی از اصحاب مسافرت کردند و عمر و معاذ همراه آنها بودند و هردو احتلام شدند در حالی که آب هم یافت نمیشد هر کدام برای خود اجتهاد کردند معاذ خاک را بر آب قیاس کرد و در خاک غلتید و نماز را اقامه نمود اما عمر نماز را به تأخیر انداخت.
وقتی پیش رسول خدا برگشتند داستان را برای حضرت تعریف کردند رسول خدا حقیقت موضوع را برای آنها بیان فرمود به این صورت که قیاس معاذ باطل است چون قیاس او در مقابل این نص قرار گرفته که میفرماید:
﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡۗ﴾[النساء: ۴۳].
و به او گفت: (کافی است چنین کنید) و تیمم را با کردارش به تصویر کشید و به عمر هم فهماند: تیمم همانگونه که حدث اصغر را پاک میکند، حدث اکبر را نیز پاک خواهد کرد. و نیز ملامسهای که در آیه ذکر شده، که تیمم برای آن کافی است- مقدمه جماع نیست (آنطور که عمر فهمیده بود) بلکه کنایه از خود جماع است. [۳۵۱]
البته اخبار و روایات بیشماری در این باره وجود دارد که ما به این مقدار بسنده میکنیم.
[۳۴۷]. امام حاحم اوی حدیث است [۳۴۸]. ج ۲ ص ۷ [۳۴۹]. نیل الاوطار ج ۸ ص ۲۹. ۳۰ [۳۵۰]. مذکرة تأریخ التشریع (ص ۷۵) [۳۵۱] - مذکرة تأریخ التشریع (ص ۷۶)، و الفکر السامی (ج۱ ص ۵۱ ).