دلیل هفتم: اجماع
اگر به میراث فکری مسلمانان در عصر طلایی تا به امروز نگاهی بیفکنیم هرگز امامی با تقوا و مخلصی را نمییابیم که منکر حجیت سنت مطهره باشد، یا به آن تمسک نجوید و یا به مقتضی آن عمل نکند، بلکه بر عکس، همهی آنها متمسک به سنت بودهاند و با هدایت آن هدایت یافتهاند و دیگران را برای فرا گیری سنت تشویق کردهاند و از مخالفت با سنت نهی فرمودهاند وبه مخالفین سنت وعید عذاب داده اند، و همه آنها سنت را شارع و مبین کتاب میدانند، و اگر اجتهاد یکی از آنها مخالف سنت مطهر باشد آنها از نظر خود پشیمان میشوند و سنت پیامبر را میپذیرند [۳۶۸]و از تمام آنها جملهی مشهور «اذا صح الحدیث فهو مذهبی و اضربوا بقولی الحائط» (اگرحدیث به صحت رسید مذهب من است و قول مرا به دیوار بزنید) نقل شده است، حتی این کلام از شافعی به تواتر رسیده است؛ انها جایگاه ویژهای را برای سنت قائل بودند ودر مجالس خویش نسبت به احادیث پیامبر ادب را رعایت میکردند و به اهل حدیث احترام میگذاشتند و از انها تعریف وتمجید میکردند،و معتقد بودند وجود آنها ازهر چیزی مفید تراست وبزرگترین مدافعان اهل سنت در مقابل مهاجمین ملحد هستند و حتی بدعت گذاران و منکران آن را دشمن دین به حساب میآوردند.
اهل حدیث اهتمام فراوانی به روایت حدیث دادهاند و برای فرا گیری آن مدتها سفر میکردند و عمر خود را در این راه صرف مینمودند و از کارهای شخصی و شهوت دور میشدند و میهن و مال و خانواده را رها میکردند، همه این سختیها را به خاطر اشتیاق در روایت و تحقیق و حفظ و نقد احادیث تحمل میفرمودند.
تمام این کارها به خاطر جایگاه شامخ سنت در دین مبین اسلام صورت گرفت، چون سنت یکی از دو ستون شریعت است و قرآن بدون سنت فهم نمیشود و اکثر احکام توسط آن ثابت میگردد و همه بزرگان بر حجیت سنت اتفاق داشتند و همنظر و متفق بودند.
ولی آن بزرگواران در دو مسئله با هم اختلاف داشتند.
آیا حدیث به صحت رسیده است؟ یا نه؟
آیا حدیث بر این حکم دلالت دارد؟ یا نه؟
شافعی میفرماید : [۳۶۹]ائمه، اجماع دارند که اگر حدیث به صحت رسید هیچکس حق ندارد آن را رد کند و به خاطر کلام هیچ انسانی رها نمیشود » یا دوباره میگوید «از هیچ عالمی نشنیدهام که مخالف وجوب پیروی از حدیث صحیح باشد» یا در جای دیگر میفرماید «هیچ کدام از اصحاب و تابعی را نمیشناسم که خبر رسول اکرم ج را بعد از شنیدن رد کند و آن را نپذیرد [۳۷۰]»
دوباره میفرماید: [۳۷۱]امیدوارم که هیچیک از فتاوای ما مخالف حدیث صحیح نباشد و در این باره مورد اعتراض قرار نگیریم، ولی بعضی از عالمان نا اگاهانه مخالف حدیث فتوی صادر کرده اند، اما این کار جرم نیست چون عمدی نبوده است یا حدیث را نشنیدهاند یا در مورد آن اشتباه کردهاند.
ابن تیمیه میفرماید: [۳۷۲]هیچ کدام از أئمه بزرگوار عمداً با سنت صحیح مخالفت نکردهاند چون همه آنها اتفاق.
داشتند که پیروی از رسول اکرم واجب است و هر انسانی کلامش پذیرفته میشود و رد میگردد مگر پیامبر اسلام که کلامش رد نمیگردد، و اگر سخن و دیدگاه یکی از آنان مخالف حدیث صحیح باشد باید برای او معذرت بیاوریم؛ که همه معذرتها سه نوع هستند.
معتقد نباشد که قول رسول اکرم ج باشد.
معتقد نباشد که هدف حدیث این مسئله باشد.
معتقد باشد که حدیث منسوخ است.
هر چند بعضی وجود دارند که خود را عالم میدانند و منکر حجیت سنت هستند اما اگر در مورد آنان تحقیق کنیم و اعتقاد ایشان را بررسی نمایم از سه گروه ذیل خارج نیستند.
۱- افرادی زندیق که بویی از اسلام نبردهاند و خود را مؤمن میشمارند تا در اسلام شک و شبهه ایجاد کنند و علیه اسلام و مسلمانان به مکر و حیله بپردازند و ارکان و اصول اسلام را تضعیف کنند، چون میترسند آشکارا اسلام را مورد هجوم قرار دهند یا قرآن را زیر سؤال ببرند و با تیرهای سمی خود جایگاه و منزلت آن را در میان مسلمانان تضعیف کنند، از این راه وارد میشوند و میخواهند سنت را بازیچه دست خود قرار دهند و آن را مطابق با هوس و آرزوی خود تفسیر و تأویل کنند، و برای رسیدن به هدف شوم خود از آیاتی مانند آیه ۳۸ سوره انعام یا آیه ۸۹ سوره نحل استفاده میکنند.
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يُحۡشَرُونَ٣٨﴾[الأنعام: ۳۸].
(یکی از دلائل قوی قدرت خدا و حکمت و رحمتش این است که او همه چیز را آفریده است) و هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند وجود ندارد مگر اینکه گروههائی همچون شمایند (و هر یک دارای خصائص و ممیزات و نظام حیات خاصّ خود میباشند). در کتاب (کائنات) هیچ چیز را فروگذار نکردهایم (و همهچیز را ضبط و به همه چیز پرداختهایم. بگذار تکذیبکنندگان هرچه میخواهند بکنند) پس (از گذشت این چند روزه زندگی دنیوی) آنان (همراه همه گروهها و دستههای حیوانات موجود) در پیشگاه پروردگارشان جمعآورده میشوند (و به حساب و کتابشان میرسیم).
﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدًا عَلَيۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ٨٩﴾[النحل: ۸۹].
روزی در میان هر ملّتی گواهی از خودشان بر آنان میگماریم (که در دنیا پیغمبر ایشان بوده است)، و تو را (ای محمّد !) بر اینان (که هم اینک در جهان هستند و یا اینکه بعدها به وجود میآیند) گواه میگیریم، (و از تو درباره عملکرد مسلمانان به قرآن و دوری گزیدنشان از آن میپرسیم. قرآنی که برنامه کامل و جامعی در بر دارد) و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کردهایم که بیانگر همهچیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژدهرسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است.
ولی این کاری است که در مورد آن باید گفته شود «حقی که میخواهند با آن باطلی را ثابت کنند» قبول است که قرآن اساس شریعت و احکام است ولی ان شاء الله بعداً بیان میکنیم که نتیجه آنها باطل است و آیات قرآنی هرگز چنین نتیجهای را به بار نمیآورند.
۲- افرادی هستند که کفر خود را آشکار کردهاند و نقاب فریب رابرداشتهاند و میگویند جبرئیل در ابلاغ پیام دچار اشتباه شده است چون پیامبر حقیقی علی بود نه محمد.
۳- افرادی هستند مؤمن و خواستار حق ولی فریب خورده عقل و آراء نظرات بیگانگان هستند، بزرگان ملاحده و رؤساء کفر و زنادقه دیدگاه و نظرات خود را با زبان چربی و ظاهر سازی برای آنها مزین کردهاند در نتیجه با دلائل بیارزش حق را باطل و باطل را حق جلوه میدهند، و با این حال گمان میکنند که مدافع و حامیان واقعی دین خدا هستند، مذهب تدوین میکنند و با حسن نیت آراء آنها را میپذیرند و مردم را به آن فرا میخوانند و در راه خود تلاش مینمایند، و اصلاً متوجه اشتباه و گمراهی خود نیستند که دارند چه شر و فتنهای را به راه میاندازند چه خوش گفتهاند «دشمن دانا از دوست نادان بهتر است» بدون شک و گمان مخالفت چنین افرادی اجماع امت را خدشه دار نمیکنند و نمیتوانند حجیت سنت را به چالش بکشانند.
در گذشته روایات فراوانی از بزرگان در مورد تمسک جستن آنها به سنت را ذکر کردیم و آثار بیشمار دیگری وجود دارند که به اثبات موضوع کمک میکنند و ذکر بعضی از آنها اشکالی به بار نمیآورد، حتی ذکر آنها موجب آرامش قلب و پدید آمدن اعتقادی راسخ و استوار میشود و از علم وادب وفقه فراوان انها نسبت به سنت بهرهای ببریم.
۱- ابو عبید قاسم در کتاب «قضاء » دارمی از میمون بن مهران روایت کردهاند «هرگاه قضاوتی پیش ابوبکر میآمد برای حل آن به قرآن مراجعه میکرد اگر در قرآن جواب را مییافت با آن قضاوت میکرد و الا به سنت رسول اکرم مراجعه مینمود و جواب را از آن میجست و اگر در ان هم به جواب دست پیدا نمیکرد مردم را جمع میکرد و خطاب به انها میگفت: چنین قضاوتی پیش من آمده ایا شما در این مورد حدیثی از رسول اکرم نشنیدهاید؟ و اگر در این باره حدیثی از کسی روایت نمیشود به مشورت با بزرگان اصحاب میپرداخت و همه با هم مسئله را حل میکردند. دارمی در روایتی میافزاید: «ابوبکر میگفت سپاس برای پروردگار که در میان ما افرادی وجود دارند از سنت محافظت میکنند» و ابو عبیده افزوده «اگر در سنت رسول خدا آن را پیدا نمیکرد بزرگان اصحاب را جمع میکرد و به مشورت میپرداختند اگر بر چیزی اتفاق حاصل میکردند با آن قضاوت میکرد. عمر هم روش ابو بکر را اجرا کرد با این تفاوت اگر در قرآن و سنت جواب را پیدا نمیکرد میگفت آیا ابوبکر در این مورد قضاوت کرده است؟ اگر قضاوت ابوبکر یافت میشد با آن قضاوت میکرد و الا او هم بزرگان اصحاب را برای مشورت جمع میکرد.
۲- بیهقی در« مدخل» و ذهبی در« التذکره» از قبیصه ابن ذویب روایت کرده است که مادر بزرگی پیش ابوبکر امد و سهم ارث خودش را خواستار شد، ابوبکر فرمود: در کتاب خدا سهمی برای تو وجود ندارد و در سنت هم چیزی روایت نشده، برگرد تا از مردم بپرسم، مغیره بن شعبه به او خبر داد که من در حضور رسول خدا بودم ایشان یک ششم را به مادر بزرگ دادند.ابوبکر فرمود: برای کلامت شاهدی دارید؟ محمد ابن مسلمه انصاری بلند شد و مثل او حدیثی را روایت کرد، ابوبکر بر اساس این دو حدیث حکم را اجرا کرد.
۳- احمد از سالم از ابن عمر روایت کرده است که رسول خدا فرمود: «اگر زنی اجازه گرفت به مسجد بیاید او را منع نکنید». ابن عمر میگوید: همسر عمر بن خطاب در مسجد نماز میخواند رسول خدا خطاب به او فرمود: «آچه را من دوست دارم تو هم یاد میگیرید، جواب داد سوگند به خدا تا مرا منع نکنند به مسجد همچنان میآیم»، اصحاب راجع به این سخن از عمر اعتراض گرفتند، در حالی که همسرش هنوز در مسجد بود.
۴- شافعی در الرساله و ابو داود و بیهقی از طاوس روایت کردهاند که عمر بن خطاب فرمود: خداوند رحمت کند کسی را که در مورد جنین از رسول خدا چیزی به یاد دارد؛ حمل بن نابغه بلند شد و گفت: من دو کنیز داشتم یکی از آنها دیگری را با بیلی زد و بچهای که در شکم داشت مُرد، رسول خدا میان آنها با آزاد کردن بندهای قضاوت کرد. عمر فرمود: اگر حدیث را نمیشنیدم مجبور میشدم با رأی خود قضاوت کنم، که دراین صورت خلاف این حکم را قضاوت میکردم. [۳۷۳]
۵- بخاری از مغیره بن شعبه روایت کرده که عمر راجع به حکم زنی که شکمش زده میشود و بچهاش میمیرد سؤال کرد و گفت: کدام یکی از شما از رسول خدا در این مورد حدیث شنیده است؟ گفتم: من، گفت: چه شنیدهاید؟ گفتم: از رسول خدا شنیدهام که میفرمود: قصاصش آزاد کردن بردهای است، عمر گفت: سخنت پذیرفته نمیشود تا گواهی نیاورید، من هم رفتم تا محمد ابن مسلمه را پیدا کردم ایشان شهادت دادند که من هم آن را از رسول خدا شنیدهام. [۳۷۴]
۶- مسلم و بخاری از عبد الله بن عامر بن ربیعه روایت کردهاند: وقتی که عمر به سوی شام رفت و به روستای «سرع» رسید به او خبر دادند که وباء در شام شیوع یافته است، بعد از نظر خواهی، عبد الرحمان به او خبر داد که رسول خدا فرموده: اگر در جای بودید و طاعون پیدا شد از آنجا بیرون نروید و اگر در جایی بودید و شندید که طاعون پیدا شده است هرگز به آنجا نروید. عمر بنا به این حدیث به مدینه برگشت.
۷- بخاری از عائشه روایت کرده است که ایشان فرمودهاند عمر از مجوسیان جزیه نمیگرفت تا اینکه عبد الرحمان شهادت داد که رسول خدا از مجوسیان «هجر» جزیه گرفت است. [۳۷۵]
۸- بیهقی در مدخل از زینب بنت عجزه روایت کرده «فریبه بنت مالک بن سنان که خواهر ابی سعید خدری بود به من خبر داد که به حضور رسول خدا رفتم تا در مورد بازگشت به خانوادهام در بنی خدره از ایشان بپرسم؟ چون شوهرم دنبال بردگان فراری رفته بود و در راه انها را دید ولی بردگان او را کشتند. گفتم :ای رسول خدا آیا به سوی خانوادهام برگردم؟ چون شوهرم خانهای برایم جا نگذاشته تا در آن سکنی گزینم – پیامبر فرمود: در خانه ات باقی بمان تا عده ات به پایان برسد. میگوید: من عدهام را به پایان رساندم و بعد از آن به خانهام بازگشتم، سالها گذشت تا دوران عثمان بن عفان فرا رسید و از طرف ایشان کسی پیش من آمد و در مورد عدهی شوهر مرده از من پرسید من هم جواب دادم و عثمان به آن قضاوت کرد.
۹- بخاری از جابر بن سمره روایت کرده که اهل کوفه از سعد شکایت کردند و عمر هم او را بر کنار کرد و به جای او عمار را گماشت، اهل کوفه از عمار هم شکایت کردند و گفتند: عمار خوب نماز نمیخواند، عمر خطاب به عمار فرمود: اهل کوفه میگویند: خوب نماز نمیخوانید، عمار جواب داد: سوگند به خدا مانند رسول اکرم ج برای آنها نماز میخوانم عمر گفت: من به تو حسن ظن داشتم بدین سبب برای تحقیق بیشتر چند نفر را به کوفه میفرستم تا در این باره تحقیق کنند، وقتی محققین به کوفه رسیدند و از تک تک مردم پرسیدند متوجه شدند که شکایت وارد نیست و ادعای آنها بیاساس است، چون همه مردم از او تعریف میکردند.
۱۰- ابن عبد البر و دارمی و حاکم و بیهقی از عبد الله بن ابی یزید روایت کردهاند که گفته: ابن عباس را دیدم که از او سؤال پرسیده میشد، اگر جواب را در قرآن پیدا میکرد با آن جواب میداد و اگر در قرآن به آن دست پیدا نمیکرد به سنت مهطره رو میآورد، و اگر در آن هم جواب را پیدا نمیکرد از گفتار ابوبکر و عمر استمداد میجست، اگر از آنها هم چیزی روایت نمیشود خودش اجتهاد میکرد.
۱۱- بیهقی از مالک روایت میکند که رجاء به او خبر داده عبد الله ابن عمر در هر کاری از سنت رسول خدا پیروی میکرد حتی مردم به خاطر توجه بیش از حد ایشان به سنت مطهر پیامبر گمان میبردند مبادا دیوانه شده با شد.
۱۲- بزاز و قاضی عیاض از ابن عمر روایت کردهاند که ابن عمر زیر درختی میان مکه و مدینه میرفت و در آنجا قیلوله میکرد بدین خاطر که رسول خدا زیر آن درخت خوابیده بود.
۱۳- روایت شده وقتی مردم با عبد الملک بن مروان بیعت کردند عبد الله ابن عمر نامهای به سوی او نوشت «به سوی عبد خدا عبد الملک بن مروان: من به سمع و طاعت از سنت رسول خدا اقرار میکنم (یعنی اگر پیرو سنت رسول باشید من هم پیرو شما خواهم بود) و به اندازه توان خود و فرزندانم به بیعت با تو اذعان میکنیم.
۱۴- مالک و طبرانی در «الاوسط» از ابن عمر روایت کردهاند که علم سه گونه است کتاب خدا و سنت مطهر و نمیدانم.
۱۵- عبد الرحمان بن عوف به عمان گفت: بر قرآن و سنت رسول و ابو بکر و عمر با تو بیعت میکنم. [۳۷۶]
۱۶- مسلم و بخاری از ابی سعید خدری روایت کردهاند که گفته: من در مجلسی از مجالس انصار نشسته بودم، ابو موسی با چهرهای وحشت زده وارد شد و گفت: عمر دستور داده پیش او بروم، من هم سه بار دَر خانهاش را زدم ولی به من اجازه نداد من هم رفتم وقتی با او ملاقات کردم گفت: چرا نیامدهاید؟ گفتم: من سه بار در خانه ات را زدم ولی اجازه ندادید و از رسول خدا شنیدهام که فرمود: اگر سه بار در را زدید و اجازه ندادند باید بر گردی، عمر گفت: اگر برای این روایت گواهی دیگر پیدا نکنید تو را شلاق خواهم زد. آیا کسی از شما این حدیث را از رسول خدا نشنیده است؟ ابی سعید میگوید: من همراه او پیش عمر رفتم و شهادتت دادم که من هم این حدیث را از رسول خدا شنیدهام بعد از آن عمر به ابو موسی گفت تو را متهم نمیکنم، ولی در دین خدا احتیاط لازم است.
۱۷- ابن ماجه و ابن حبان از عروه بن عبد الله بن قشیر روایت کردهاند که معاویه بن قره از پدرش برایم تعریف کرده همراه گروهی از مزینه نزد پیامبر رفتیم و با او بیعت کردیم در حالی که ایشان شروال بر تن داشت، دستم را در جیب شروالش فرو بردم دستم به انگشتری افتاد. عروه میگوید: معاویه و پسرش همیشه یک شروال میپوشیدند.
۱۸- سعید بن مسیب از ابن عباس از سعید بن معاذ روایت کرده که فرموده در سه مورد مردانه عمل میکنم و در غیر این سه مورد مانند مردم عادی هستم آن سه مورد عبارتاند از ۱. هر حدیثی را که از رسول خدا شنیدم بدان عمل کردم ۲. در نماز از هر چیز دیگری فارغ میشوم ۳. در تدفین جنازه به سخن هیچکس گوش نمیدهم.
سعید میگوید: این سه خصلت مخصوص پیامبران است.
ابن سیرین میگوید: ایشان به همسویی و همگامی با سنت مطهر پافشاری میکردند، و بر همین اساس بود که هدایت پیدا کردند.
اوزاعی میگوید: اصحاب و تابعین بر پنج ویژگی و صفت خیلی حریص بودند:
۱- همراهی جماعت.
۲- پیروی از سنت.
۳- آبادانی مسجد.
۴- تلاوت قرآن.
۵- جهاد در راه خدا.
۱۹- بیهقی در «مدخل » از ابن وهب از مالک روایت میکند که گفته: هیچکس از جوانان در مورد سنت نمیگفت چرا چنین است؟ بلکه فقط به روایت اکتفاء میکردند و به آن خشنود بودند.
۲۰- بیهقی در «مدخل» از یحیی بن ضریص روایت کرده که همراه سفیان بودم مردی آمد و گفت: آیا از ابو حنیفه اعتراض دارید؟ گفت: چرا از او اعتراض بگیرم؟ مگر او نمیگوید ما پیرو قرآن هستیم اگر در قرآن هدف خود را پیدا نکردیم به سنت مراجعه میکنیم و اگر در آن هم به مراد خود نرسیدیم قول اصحاب را به دلخواه میگیریم ولی هرگز سخن دیگران را بر اجتهاد ایشان ترجیح نمیدهیم، و اگر نوبت به ابن سیرین و حسن و عطاء و ابن مسیب رسید آنها انسانند و ما هم انسان، آنها اجتهاد میکنند و ما هم اجتهاد میکنیم.
۲۱- بیهقی در «مدخل» از عثمان بن عمر روایت میکند که مردی پیش مالک آمد و در مورد مسئلهی از او سؤال کرد؟ در جواب گفت رسول خدا چنین و چنان میفرماید. مرد گفت مگر رسول خدا را دیدهاید؟ مالک در جواب این ایه را تلاوت کرد.
﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣﴾[النور: ۶۳].
(ای مؤمنان !) دعوت پیغمبر را در میان خویش (برای اجتماع و شرکت در کارهای مهمّ) همسان دعوت برخی از برخی از خود بشمار نیاورید (چرا که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است). خداوند آگاه از کسانی است که در میان شما خویشتن را میدزدند و پشت سر دیگران خود را پنهان میدارند (تا پیغمبر آنان را نبیند و از انصراف و گریز ایشان نپرسد و کاری بدانان حوالت نکند). آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید از این بترسند که بلائی (در برابر عصیانی که میورزند) گریبانگیرشان گردد، یا اینکه عذاب دردناکی دچارشان شود (اعم از قحطی و زلزله و دیگر مصائب دنیوی، و دوزخ و دیگر شکنجههای اخروی).
۲۲- ابن عبد البر روایت کرده که امام مالک گفت: قضاوت بین مردم دو گونه است ۱. قضاوت با قرآن و سنت که پیروی از انها واجب و موجب پاداش است ۲. قضاوت براساس اجتهاد مجتهد، که شاید صحیح باشد و شاید هم غلط.
۲۳- حاکم از ربیع بن سلیمان روایت کرده که گفته از امام شافعی شنیدم که هنگام جواب دادن میفرمود: رسول خدا چنین کرد و چنان کرد؛ سائل خطاب به او گفت تو هم چنین میگوئید، امام نارحت شد و آشفته گشت و رنگ صورتش تغییر کرد و فرمود: وای به حالت! چه زمینی مرا اسکان میدهد و چه اسمانی بر من سایه میافکند اگر حدیث رسول خدا روایت شد و من به آن فتوی ندهم؟ بله من چنین میگویم و حدیث رسول خدا را بر روی چشم و سرم قرار میدهم.
ابن قیم در اعلام الموقعین از امام سبکی با لفظ «بله حدیث رسول را بر روی گوش و چشم قرار میدهیم » روایت کرده است.
۲۴- حاکم و بیهقی و ابو نعیم وسبکی از ربیع روایت کردهاند که امام شافعی روزی حدیثی روایت کرد مردی به او گفت: ای ابو عبد الله بدان فتوا میدهید؟ فرمود: هرگاه حدیث صحیحی از رسول خدا روایت شد و من به آن فتوا ندادم بدانید که دیوانه شدهام.
ربیع میگوید: شافعی میگفت هرگز به خاطر قیاس حدیث رسول خدا را رها نمیکنیم، چون قیاس در مقابل حدیث جایگاهی ندارد.
۲۵- از امام احمد حکایت شده که فرمود: روزی همراه گروهی به حمام عمومی رفتیم آنها همه خود را لخت کردند و وارد اب شدند ولی من به خاطر حدیث رسول اکرم که میفرماید: هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد بدون شروال داخل حمام نمیرود» خودم را لخت نکردم در آن شب در خواب مردی را دیدم خطاب به من گفت: ای احمد مژده باد که خداوند از گناهان در گذشت چون سنت رسول اکرم را به جا اوردید و تو را امام مردم خواهد کرد که آنان از تو پیروی میکنند، گفتم تو چه کسی هستی؟ گفت: من جبرئیل هستم. [۳۷۷]
۲۶- از سحنون پرسیده شد ایا جائز است عالمی بگوید نمیدانم در حالی که میداند؟ فرمود: اگر جواب در مورد قرآن و سنت باشد درست نیست ولی اگر اجتهاد باشد جائز است، چون نمیداند مصیب است یا مخطئ. [۳۷۸]
۲۷- قشیری در الرساله میگوید: جنید بغدادی گفته «مذهب ما با حدیث استحکام یافته و هرکس قرآن را حفظ نکند و حدیث را نشنود در این مذهب قابل اقتداء نیست چون علم ما فقط ازکتاب و سنت به دست میآید.
۲۸- ابا قاسم دارانی میگوید: بعضی مواقع الهامی از الهامات صوفیه به قلبم خطور میکند تا از فلتر قرآن وسنت عبور نکنند آن را نمیپذیرم.
۲۹- ابو بکر صدیق میگوید: هرگزکاری را که رسول خدا انجام داده ترک نمیکنم، بلکه آن را اجرا میکنم چون میترسم اگر امری از امور رسول اکرم را رها کنم وگمراه شوم. [۳۷۹]
۳۰- ابن عبد البر از عمر روایت کرده که در خطبه فرمود: ناشناختهها را به سنت برگردانید. ودر روایت بیهقی از مسروق آمده «ناشناختهها به سنت برگردانیده میشوند».
وکیع میگوید: اگر مردی هیچ استفادهای از گوش دادن به حدیث غیر از دوری از هوی و هوس نبرد برای او کافی است. [۳۸۰]
شافعی میگوید: «هیچکس همراه سنت رسول خدا حق سخن گفتن ندارد» یا در کتاب «اختلافه مع مالک» میگوید: اگر کتاب و سنت باشد معذرت کسی که آن راشنیده باشد، پذیرفته نمیشود و باید حتماً پیرو کتاب و سنت باشد.
زعفرانی میگوید: شافعی گفته است اگر سنت رسول خدا را پیدا کردید از آن پیروی کنید و به سخن هیچکس گوش ندهید.
شافعی میگوید: هیچکس حق ندارد حکم حلال و حرام را صادر کند مگر با استناد به علم و علم هم تنها شامل قرآن و حدیث و اجماع و قیاس میشود.
محمد ابن حسن میگوید: علم چهار نوع است ۱. قرآن ۲. سنت ۳. اجماع صحابه ۴. قیاس و هر چیزی که عموم فقهاء آن را خوب بدانند، پس علم از این چهار تا خارج نیست.
دوباره محمد بن حسن میگوید: هر کسی دانا به قرآن و سنت و اقوال یاران رسول و کلام فقهاء اسلامی باشد میتواند در مورد عبادات و بعضی مسائل دیگر فتوا دهد.
۳۱- ابن عبد الرحمان از احمد روایت کرده که میگوید:
«دین محمد حدیث است بهترین مرکب برای جوانمرد اخبار است».
هرگز به حدیث و یاران حدیث پشت نکنید چون رأی مانند شب و حدیث مانند روز است، شاید انسان در پیروی از هدایت اشتباه کند ولی خورشید برای او نور افشانی میکند.
سلمه بن شبیب میگوید: از امام احمد شنیدم که میفرمود: نظر شافعی و مالک و ابو حنیفه و دیگران نزد من نظر محسوب میشوند و با هم فرق نمیکنند همه از یک طیف هستند، فقط سنت رسول اکرم است که حجت به شمار میرود.
احمد بن سنان میگوید ولید بن کرابسی دایی من بود، هنگام وفات بر سر ایشان ظاهر شدم فرمود: آیا کسی را میشناسی که از من به کلام داناتر باشد؟ گفتند: نه، گفت: تا حالا مرا به چیزی متهم کردهاید؟ گفتند: نه، گفت: به شما سفارشی میکنم آن را میپذیرید؟ گفتند: بله، فرمود: پیرو اصحاب حدیث باشید چون آنها با حق هستند. [۳۸۱]
ابن خزیمه میگوید: اگر حدیث رسول به صحت رسید، دیگر هیچکس حق سخن گفتن ندارد. [۳۸۲]
ابراهیم بن تیمی میگوید: خداوندا بنابه حق دین خود و سنت رسول محبوبت، ما را از اختلاف در حق و تبعیت از هوی و هوس و راه گمراهی و امور متشابه و ضلالت و دشمنی محفوظ گردان. [۳۸۳]
بشر بن سقطی میگوید: در علم تحقیق کردم دیدم علم حدیث و اهل رأی وجود دارد، در علم حدیث پیامبران و مرسلین و یاد مرگ و پروردگار و بهشت و جهنم و حلال و حرام و تشویق به صله رحم و خیر یافت میشود؛ و به علم رأی نگاه کردم در آن مکر و حیله و بخالت و دوری از حق و نقص دین و قطع صله رحم و جرأت ارتکاب حرام را دیدم.
فضیل میگوید: خوشا به حال آنکس که بر اسلام و سنت رسول اکرم وفات کند، که بعد از آن هرچه بخواهد برایش پیش خواهد آمد.
۳۲- بیهقی از عمر بن خطاب روایت کرده که فرموده: سنن و فرائض را یاد بگیرید همانطور که قرآن را یاد گرفتید.
۳۳- ابن جریر طیری از شعبی روایت کرده است که وقتی عمر قاضی شریح را به کوفه فرستاد خطاب به او فرمود: خوب نگاه کن انچه در کتاب خدا بیان شده از کسی بپرس و بر اساس آن قضاوت کن اگر در کتاب خدا بیان نشده بود به سنت پیامبر نگاه کن و اگر در آن هم یافت نشد اجتهاد کن. [۳۸۴]
۳۴- نسائی از شعبی از شریح روایت کرده که شریح به عمر نامه نوشت و از او سؤال پرسید عمر در جواب نوشته بود با کتاب خدا قضاوت کن اگر در کتاب خدا آن را پیدا نکردی به سنت مطهر مراجعه کن و اگر در سنت هم وجود نداشت با قضاوت صالحین قضاوت کن و اگر در هیچیک از اینها پیدا نشد اگر دوست داشتی اجتهاد کن و اگر هم میخواهی آن را به تأخیر بینداز، به نظرم به تعویق انداختنش بهتر باشد. والسلام. [۳۸۵]
ابن قیم داستان را با لفظ «میتوانی اجتهاد بکنید و یا آن را انجام ندهید و اگر اجتهاد نکردی آن را به نزد ما بفرست، به نظرم کار دوم درستتر باشد» روایت کرده است.
۳۵- ابن عبد البر روایت کرده که سنت عبارت است از روش خدا و رسولش، پس نظر و دیدگاه اشتباه خود را برای امت به عنوان سنت قرار ندهید.
۳۶- از سعید بن مسیب روایت شده است که عمر وقتی به مدینه آمد خطبه داد، بعد از حمد و ستایش فرمود: ای مردم من برای شما سنتهایی قرار دادهام و فرائضی واجب گردانیدهام و شما را بر روی روشی روشن رها کردهام اما مواظب باشید به طرف راست و چپ خود گمراه نشوید.
۳۷- ابن عبد البر و قاضی عیاض و حاکم و دارمی از ابن مسعود روایت کردهاند که فرموده: میانه روی در سنت بهتر از افراط در بدعت است.
دوباره میگوید: بهترین سخن کلام خدا و بهترین هدیه هدیهی محمد (ج)میباشد و بدترین کارها، تازهها هستند و آنچه به شما وعید دادهاند خواهد آمد و شما بر آن چیره نمیشوید. [۳۸۶]
۳۸- ابن مسعود روزهای پنجشنبه در جایی میایستاد و میفرمود: هدیه و کلام بهترین یا صادق ترین چیز هستند که کلام خدا و رسول میباشند و بدترین کارها، تازهها هستند و هر تازهی بدعت است؛ هان اگاه با شید کارها بر شما گستاخ نشود تا دلها سخت و سیاه نگردند و امید و آرزوها شما را گمراه نکنند چون هر چیزی که حتماً بیاید نزدیک است؛ هان اگاه با شید بعید چیزی است که هرگز نیاید. [۳۸۷]
۳۹- ابن عباس میگوید: کسی رأی تازهای داشته باشد و با کتاب و سنت رسول اکرم تأیید نشود، نمیدانم خدا را با چه حالتی ملاقات میکند.
دوباره میگوید: این کتاب خدا و سنت پیامبر است کسی خلاف آنها نظر دهد، نمیدانم این نظر و دیدگاه از حسناتش شمرده میشود یا سیئاتش.
دوباره میفرماید: آیا نمیترسید عذاب خدا نازل شود و یا در زمین فرو روید آنگاه که میگوید رسول خدا چنین میفرماید و فلان کس چنین گفته است ؟ [۳۸۸]
۴۰- بیهقی در مدخل از ابن عمر روایت کرده که فرمود: مردم تا وقتی پیرو سنت باشند هدایت یافته هستند.
۴۱- بخاری و دارمی از جابر بن زید روایت کردهاند که گفته در طواف با ابن عمر ملاقات کردم، گفت: ای ابی شعثاء تو از فقهاء بصره هستی و فتوا صادر میکنید؟ سعی کن تنها با قرآن و حدیث رسول فتوا صادر کن.
دارمی افزوه: اگر غیر از این کنی هم خود و هم دیگران را هلاک خواهی کرد.
۴۲- قاضی عیاض و ابن عبد البر از صفوان بن محرز قارئ روایت کرده است که صفوان از ابن عمر در مورد نماز سفر پرسید؟ فرمود: دو رکعت است و هرکس مخالف سنت باشد کافر است.
۴۳- حاکم در مستدرک از عبد الرحمان بن ابزی روایت کرده که وقتی در زمان عثمان بروز کرد به ابی بن کعب گفتم :ای ابی چاره چیست؟ گفت: کتاب خدا و سنت رسول اکرم، هر چیزی از آنها دانستید اجرا کنید و آنچه را که نمیدانید به عالمان واگذار نمایید.
۴۴- الالکائی در السنة از ابی روایت کرده که گفته: وقتی ابو سلمه از بصره برگشت من و حسن پیش او رفتیم ابی خطاب به حسن گفت: تو حسن هستی؟ شنیدم که خودت فتوا صادر میکنید، اما باید با کتاب و سنت به فتوا دادن بپردازید.
۴۵- بیهقی در «مدخل» و قاضی عیاض و ابن عبد البر از مالک روایت کردهاند که عمر بن عبد العزیز میگفت: رسول خدا و جانشینان ایشان روشهایی تعین فرمودهاند که عمل کردن به آنها تصدیق کتاب خدا و کثرت طاعت خدا و قدرت دین میباشد، هیچکس حق ندارد آنها را تغیر دهد یا آنها را تبدیل کند، و هیچکس حق ندارد مخالف قرآن و سنت نظر و فتوایی صادر کند هرکس در آن دو دنبال هدایت باشد هدایت یافته میشود و هرکس از آنها کمک بخواهد یاری خواهد شد و هرکس مخالف قرآن و سنت باشد مصیر غیر مؤمنان را پیموده است.
خداوند میفرماید:
﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥﴾[النساء: ۱۱۵].
(کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آنکه (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی میشود و) دوستش داشته است رهنمود میگردانیم (و با همان کافرانی همدم مینمائیم که ایشان را به دوستی گرفته است) و به دوزخش داخل میگردانیم و با آن میسوزانیم، و دوزخ چه بد جایگاهی است!).
۴۶- عمر به عروه بن زبیرـ که از قضاوت میان مردم پرسیده بودید ـ نوشت: همانا بدان رأس هر قضاوتی پیروی از قرآن و بعد از آن، سنت و بعد از آن امامان هادی است و بعد از این مراحل نوبت به مشورت میرسد. [۳۸۹]
۴۷- فضیل بن عیاض میگوید :خوشا به حال آنکس که بر قرآن و سنت بمیرد، پس بسیار بگویید: آنچه خدا بخواهد صورت خواهد گرفت. [۳۹۰]
۴۸- قشیری در الرساله میگوید: ابا عثمان حیری گفت: دوستی خدا عبارت است از ادب با خدا و همیشه او را مراقب خود دانستن و هیبت ایشان را در دل داشتن، و دوستی با رسول خدا به معنی پیروی از سنت ایشان و همراهی با عالمان است.
دوباره میگوید: کسی که در کردار و گفتار پیرو سنت باشد با حمکت سخن میگوید و اگر پیرو هوا و هوس با شد بر اساس بدعت سخن میگوید خداوند میفرماید: «و ان تطیعوا تهتدوا » اگر پیرو او باشید هدایت مییابید. [۳۹۱]
۴۹- ابو نعیم در الحلیه میگوید: هرکس به پیامبر اقتدا کند در قلبش هیچ اختیاری در مورد هیچ چیز نخواهد داشت.
قشیری روایت کرده که خواص میگوید: صبر به معنی ثبات در احکام کتاب و سنت است.
ذا النون مصری میگوید: یکی از نشانههای محبت خدا، پیروی از حبیب خدا محمد ج در کردار و گفتار و امر و سنت او است.
۵۰- ابا اسحاق ابرهیم بن داود میگوید: نشانه محبت پروردگار اطاعت از خدا و پیروی از پیامبر میباشد.
۵۱- احمد بن ابی حواری میگوید: هرکس بدون پیروی از سنت کاری انجام دهد، کارش باطل است.
۵۲- ابا عباس احمد بن سهل بن عطاء ادمی میگوید: هرکس نفس خود را ملزم به آداب سنت کند خداوند قلب او را با نور معرفت منور میسازد، و هیچ جایگاه و مقامی والاتر از پیروی از سنت رسول اکرم در امر و نهی و اخلاق و غیره نیست.
۵۳- ابا فوارس شاه بن شجاع کرمانی میگوید: هر انسانی چشم را از محارم ببندد و نفس خودش را از شهوت باز دارد و درونش را با مقاومت پی در پی آباد سازد و ظاهرش را با پیروی از سنت آرایش نماید و خودش را بر حلال عادت دهد، فردا را از دست نمیدهد و در آن مرتکب اشتباه نمیشود.
۵۴- ابابکر طمستانی میگوید: راه روشن، کتاب و سنت است که پیش روی ما است و فضل اصحاب به دلیل هجرت و همراهی رسول روشن است، هرکس همدم کتاب و سنت باشد و از خود و مردم دور شود و قلباً به سوی خدا هجرت کند راستگو و حق طلب خواهد شد.
۵۵- ابا حفص عمر بن سالم حداد میگوید: هرکس کردار و گفتار را با قرآن و سنت نسنجد و به تفکرات و خیالاتش اهتمام دهد در لیست مردان به حساب نمیآید.
دوباره میگوید: بهترین وسیلهای که خدا را به انسان نزدیک میکند دوام فقر و زندگی در همه حالات زندگی و پیروی از سنت در کردار و گفتار و پندار و خواستار قدرت از طرف خداوند است.
۵۶- الالکائی از شاذ بن یحیی روایت میکند که شاذ گفته: برای رسیدن به بهشت نزدیک ترین راه، را ه افرادی است که مسلک سنت را پیموده اند.
۵۷- قشیری از ابا حمزی بغدادی روایت میکند که گفته: هرکس راه حق را بشناسد برای او پیمودنش آسان خواهد بود و هیچ دلیلی برای شناختن راه خدا، غیر از پیروی سنت رسول خدا در کردار و گفتار وجود ندارد.
۵۸- مقدسی از جنید بغدادی روایت میکند که گفته: راه خدا بر مردم مسدود است مگر از راه سنت رسول اکرم خداوند میفرماید:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا٢١﴾[الأحزاب: ۲۱].
(سرمشق و الگوی زیبائی در (شیوه پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند :) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند.)
آثاری که بر استدلال آنها به سنت مطهر و مخالفت با منکرین سنت دلالت میکند
۱- بخاری از ابی هریره روایت کرده که فرموده: وقتی رسول خدا فوت کرد و ابوبکر به خلافت رسید و تصمیم گرفت با مانعین زکات بجنگد عمر خطاب به ایشان فرمود: چگونه با مردمی چنگ میکنید که ایشان ایمان دارند، در حالی که رسول خدا فرمود هرکس به خداوند شهادت دهد و مرا به عنوان فرستاده خدا قبول کند خون و مالش بخشیده میشود مگر با شکستن حد و مرز اسلام و حساب اخروی او به پروردگار محول میشود. ابوبکر فرمود: سوگند به خدا کسی که میان نماز و روزه تفاوتی قائل باشد با او میجنگم، چون زکات حق مال است، سوگند به خدا اگر به پابند شتری را که به رسول خدا میدادند از من باز دارند با آنها خواهم جنگید. عمر میگوید: سوگند به خدا خداوند سینه مرا مانند سینه ابوبکر گشود و متوجه شدم که دیدگاه ابوبکر حق است.
۲- ابن عبد البر و ابن قیم از عمر روایت میکنند «عمر به مردی که قبلاً با او بحث کرده بود رسید و خطاب به او گفت: چه کردی؟ گفت: علی و زید اینگونه قضاوت کردند عمر گفت: اگر میخواستی من هم اینگونه قضاوت میکردم، مرد گفت: چرا قضاوت نکردی در حالی که اول پیش تو آمدم؟ گفت: اگر با قرآن و سنت میشد در مورد آن قضاوت کنم، میکردم، ولی چون منجر به رأی و نظر شد از آن امتناع کردم، زیرا رأی و نظر مانند هم مشترک هستند.
۳- بخاری در خبری طولانی از مالک بن اوس نصری از عمر روایت که عمر هنگام قضاوت میان علی و عباس به حدیث رسول خدا «از ما ارث برده نمیشود و هرچه جا میگذاریم صدقه است» علیه آنها استدلال فرمود و همچنین ابوبکر با همین حدیث علیه فاطمه استدلال نمود.
۴- مسلم و قاضی عیاض روایت کردهاند که عمر هنگام رسیدن به «ذی حلیفه» نماز خواند و در مورد نماز از او پرسیدند؟ جواب داد: چون رسول اکرم را دیدم در اینجا نماز خواند.
۵- احمد در کتاب اطاعت از رسول از یعلی بن امیه روایت کرده که میگوید: با عمر شروع کردیم به طواف کردن تا به رکن غربی رسیدیم، که این رکن بعد از حجر الاسود قرار دارد، دست عمر را گرفتم تا سنگ را لمس کند، گفت: چه میکنید؟ گفتم: مگر آن را لمس نمیکنید؟ گفت: مگر همراه رسول خدا نبودید؟ گفتم: چرا بودم، گفت: آیا ایشان این رکن را لمس کردهاند؟ گفتم: نه، گفت: مگر پیامبر سر مشق نیست؟ گفتم: بله، گفت: پس دستم را رها کن.
راوی میگوید: معاویه همه رکنهای کعبه را لمس میکرد ابن عباس به او گفت: چرا این دو رکن را لمس میکنید در حالی که رسول خدا آنها را لمس نکرده است؟ معاویه گفت: چیزی از کعبه بیفائده نیست. ابن عباس گفت: پیامبر خدا الگو است، معاویه گفت: راست میگوید.
۶- امام احمد از ابو هریره روایت کرده «عمر در حالی که خطبه میخواند مردی آمد، عمر خطاب به او گفت: چرا دیر به نماز جمعه میآیید؟ مرد جواب داد: وقتی صدای اذان را شنیدم وضو گرفتم و آمدم، عمر گفت: مگر نشنیدهاید که پیامبر خدا فرموده اگر یکی از شما به جمعه آمد غسل کند؟
۷- بخاری و نسائی از مروان نقل میکنند که علی و عثمان را بین مکه و مدینه دیدم، عثمان از حج تمتع نهی میکرد علی وقتی او را دید، به حج تمتع احرام بست. عثمان گفت: مرا میبینید که مردم را منع میکنم و خودت آن را انجام میدهید، علی گفت: من سنت رسول خدا را برای سخن هیچ انسانی رها نمیکنم.
در روایت امام مسلم آمده که عثمان از فتوای خودش پشیمان شد و گفت: من نظر علی را رها نمیکنم.
در مورد ارث دختر و دختر پسر و خواهر از ابو موسی اشعری پرسیده شد؟ در جواب گفت: سهم دختر یک دوم و سهم خواهر یک دوم است و برای اطمنان بیشتر میتوانید پیش ابن مسعود بروید، او هم نظر مرا تأیید میکند آنها هم از ابن مسعود پرسیدند؟ ابن مسعود در جواب گفت: اگر چنین فتوا دهم گمراه شدهام حالا من مانند قضاوت رسول اکرم برای شما قضاوت میکنم: سهم دختر یک دوم و سهم دختر پسر یک دوم و بقیه ارث مال خواهر است بعد از آن پیش ابو موسی رفتند و جریان را برای او تعریف کردند ایشان از نظر خودش پشیمان شد و گفت وقتی که این حبر نابغه میان شما است چرا از من سؤال میپرسید؟
۸- مسلم و بخاری و ابن عبد البر از علقمه روایت کردهاند که ابن مسعود گفته: خداوند زنان خال کوب و خال کوبیده شده را نفرین کند و آنهای که ابرو را باریک و دندان را گشاد میکنند این خبر به زنی از قبیله بنی اسد به نامام یعقوب رسید، پیش ابن مسعود آمد و گفت: ای ابا عبد الرحمان چرا چنین و چنان میگویید؟ گفت: چرا کسی را که رسول خدا او را در قرآن نفرین کرده من نفرین نکنم؟ زن گفت: من قرآن را خواندهام ولی چنین چیزی پیدا نکردهام ابن مسعود گفت: اگر خوب نگاه کنید آن را خواهید دید مگر ایهی﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧﴾[الحشر: ۷].
(چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد.)
را نخواندهاید؟ گفت: چرا خوانده ام، یعقوب گفت: مگر رسول خدا از این کارها نهی نفرموده است؟
۹- ابن عبد البر میافزاید که ام یعقوب گفت: به نظرم بعضی از خانواده ات چنین کاری را انجام میدهند، ابن مسعود فرمود: برو ببین، زن، هم نزد خانوادهی ابن مسعود رفت ولی چیزی ندید و برگشت و عبد الله خطاب به او گفت: اگر زن من چنین کند هرگز با او همبستر نمیشدم.
۱۰- الالکائی در السنة از ابن عباس روایت کرده است که گفته: سوگند به خدا در روی زمین کسی وجود ندارد به اندازهی من دوست داشته با شد که شیطان هلاک شود. به او گفتند: چرا؟ گفت: چون در مشرق و مغرب بدعت ایجاد میکند، مردی آن را میآورد و مردی هم آن بدعت را پیش من میآورد و من هم آن را با سنت نابود میکنم و بدعت را به سوی شیطان بر میگردانم.
۱۱- شافعی در الرساله و امام مسلم و بخاری از سعید بن جبیر روایت کردهاند «سعید میگوید: به ابن عباس گفتم: نوف بکالی گمان میکند که موسی همراه خضر همان موسای بنی اسرائیل نیست. ابن عباس گفت: دشمن خدا دروغ میگوید، ابی بن کعب به من خبر داده که رسول اکرم در خطبه از موسی و خضر سخن گفت و به گونهای آنها را بحث کرد که هردو موسی یک نفر باشند.
شافعی میگوید: ابن عباس با آن همه تقوا و ایمان یکی از مسلمانان را تکذیب کرد و او را دشمن خدا نام نهاد چون خلاف حدیث رسول الله سخن گفته است.
۱۲- بیهقی در مدخل و حاکم و ابن عبد البر از هشام بن حجیر روایت کردهاند که طاووس بعد از نماز عصر دو رکعت نماز خواند ابن عباس خطاب به او گفت: نماز نخوان، گفت: میخوانم.
در روایت ابن عبد البر علت منع مخالفت با سنت رسول اکرم است چون ابن عباس به او میگوید: رسول خدا نماز خواندن را بعد از نماز عصر قدغن کرده و نمیدانم نمازت موجب عذاب میشود یا پاداش؟ چون خداوند میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦﴾[الأحزاب: ۳۶].
( هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده ایشان باید تابع اراده خدا و رسول باشد). هرکس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری میگردد.)
۱۳- ابن عبد البر روایت میکند که عروة بن زبیر به ابن عباس گفت: آیا از خدا هراسی ندارید متعه حج را حلال میدانید؟ ابن عباس گفت: ای عریه از مادرت سؤال کن، عروه گفت: ابو بکر و عمر چنین نکرده اند، ابن عباس گفت: سوگند به خدا دست بر نمیدارید تا عذاب داده نشوید من از رسول خدا حدیث روایت میکنم تو هم میگوید: ابوبکر و عمر چنین میگویند؟
ابن عبد البر میگوید: متعه حج یعنی: فسخ حج در عمره
۱۴- بیهقی از محمد بن سیرین روایت کرده «وقتی ابن عباس به زکات فطر دستور داد، مردم آن را انکار کردند ابن عباس پیش سمره فرستاد که آیا نمیداند پیامبر به آن دستور داده است؟ جواب داد: بله، گفت: پس چرا به مردم یاد نمیدهید؟ بیهقی میگوید: ابن عباس سمره را سرزنش میکند چون دستور پیامبر را به مردم یاد نمیدهد.
۱۵- احمد و بزاز از مجاهد روایت کردهاند که گفته: ما در سفر همراه عبد الله ابن عمر بودیم وقتی که در راه حرکت میکردیم دیدیم عبد الله از جایش دور شد گفتیم: چرا دور شدید؟ گفت: چون رسول خدا را دیدم چنین کرد.
۱۶- مسلم و بخاری از ابن عمر روایت کردهاند که رسول خدا فرمود: زنان را در شب از رفتن مسجد نهی نکنید. بعضی از فرزندان عبد الله ابن عمر گفتند: سوگند به خدا ما زنان خود را منع میکنیم تا مردم انها را گول نزنند، ابن عمر به سینهاش زد و گفت: من میگویم: رسول خدا چنین میفرماید و شما هم میگویید: اجازه نمیدهیم.
۱۷- ابن عبد البر از بلال بن عبد الله ابن عمر حدیث گذشته را با این لفظ روایت میکند که بلال میگوید: من گفتم: من زنم را منع میکنم شما هم اختیار دارید، پدرم به من نگاه کرد و فرمود: نفرین خدا بر تو باد من از رسول روایت میکنم و تو هم چنین میگویید.
۱۸- مسلم از سلمان بن یسار روایت میکند که ابو هریره و ابن عباس و ابا سلمه بن عبد الرحمان بن عوف در مورد زن حامله شوهر مرده با هم بحث میکردند ابن عباس گفت: باید عده متأخر(چهار ماه)را باید سپری کند، ابو سلمه گفت: میتواند ازدواج کند و ابو هریره گفت: من نظر برادر زادهام را میپذیرم (ابو سلمه)، همه آنها پیش ام سلمه همسر پیامبر رفتند ام سلمه فرمود: سبعیه اسلمیه چند روز بعد از فوت همسرش وضع حمل کرد و خواست ازدواج کند بدین خاطر از رسول خدا استفتا کرد رسول به او اجازه ازدواج داد.
۱۹- مسلم روایت میکند که عمر به زنانش دستور داد هنگام غسل باید سر را در آب فرو ببرند. عائشه خبر را شنید و فرمود: تعجب میکنم که ابن عمر چنین میگوید من همراه رسول خدا غسل کردهام و ایشان چنین نفرمودند بلکه فقط سه دفعه آب را بر سرم میپاشیدم.
۲۰- مالک و بیهقی از عطاء بن یسار روایت کردهاند که معاویه ظرف طلا یا نقرهای را خرید ولی از وزنش بیشتر پول داد ابو درداء به او گفت: من از رسول خدا شنیدهام که رسول خدا از این کار منع فرموده است، معاویه گفت: به نظر من اشکالی ندارد، ابو درداء گفت: مرا سرزنش نکنید من از رسول خدا حدیث روایت میکنم او در جواب میگوید: او نظر خودش را برایم بیان میکند؟ هرگز در خاکی که تو در آن قرار بگیرید من در آن باقی نمیمانم [۳۹۲].
۲۱- مسلم و بخاری از عمران بن حصین روایت کردهاند که رسول خدا فرمود: «حیاء همهاش خیر است»، بشیر بن کعب فرمود: ما در قرآن پیدا میکنیم که سکینه و وقار در بعضی مواقع خیر و در بعضی حالات دیگر شر است، عمران به گونهای خشمگین شد که چشمانش سرخ گشت سپس گفت: من از رسول خدا روایت میکنم تو هم میگویید بین قرآن و کلام رسول خدا تناقض وجود دارد.
۲۲- بیهقی در مدخل روایت میکند که شافعی گفته :ابی سعید میگوید: مردی را ملاقات کردم و در موردی برای او از حدیث رسول الله نقل کردم ولی آن مرد با حدیث مخالفت ورزید. ابی سعید خطاب به او گفت: هرگز سقف خانهای من و تو را با هم جمع نمیکند.
۲۳- دارمی از خراش بن جبیر روایت کرده که خراش میگوید: در مسجد رسول خدا جوان کوچکی را دیدم که سنگ میانداخت و با آنها بازی میکرد به او گفتم: بازی نکن چون از رسول خدا شنیدم که از پرتاب کردن سنگ نهی فرموده. اما جوان به سخنم گوش نداد و باز هم کارش را ادامه داد خراش گفت: من حدیث رسول الله را روایت میکنم ولی تو باز هم از این کار دست برنمی دارید ؟سوگند به خدا همراه جنازه ات نمیایم و در بیماری به عیادت نمیآیم و با تو سخن نمیگویم.
۲۴- مسلم و بخاری از عبد الله بن بریره روایت کردهاند «عبدالله مردی را دید که به سوی حیوان سنگ پرتاب میکرد و میخواست با آن سنگها حیوان را شکار کند عبد الله به او گفت: از این کار دست بردار چون رسول خدا از آن نهی فرموده است ولی آن مرد گوش نکرد و به کارش ادامه داد عبد الله فرمود: هرگز با تو سخن نمیگویم.
۲۵- دارمی از قتاده روایت کرده که ابن سیرین برای مردی حدیث روایت میکرد ولی آن مرد سخن بعضی از عالمان را به میان میآورد ابن سیرین خطاب به او گفت: من میگویم رسول خدا چنین میفرماید ولی تو میگویید فلان و فلان چنین گفتهاند؟ هرگز با تو سخن نمیگویم.
۲۶- از ابن مسیب روایت شده که مردی را دیده بعد از نماز عصر نماز خوانده سپس گفت: ای ابا عبدالله خداوند مرا به خاطر این نماز عذاب میدهد؟ گفت: به خاطر نماز نه، بلکه به خاطر مخالفت با سنت رسول اکرم تو را عذاب خواهد داد.
۲۷- ابن عبد البر از عبد الرحمان بن یزید روایت میکند که مردی را با لباس در حالت احرام دید و او را از این کار منع کرد آن مرد گفت: اگر راست میگویید آیهای از قرآن را برای اثبات سخنت ذکر کن تا لباسم را در آورم او هم آیه:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧﴾.
رابر او خواند.
۲۸- قشیری در الرساله میگوید: هنگام مرگ ابا عثمان حیری پسرش ابو بکر پیراهنش را پاره کرد عثمان چشمانش را باز کرد و گفت: این کار را نکن در ظاهر خلاف سنت و در باطن ریاء است.
۲۹- شافعی در الرساله و ابن عبد البر از سالم بن عبد الله بن عمر روایت کرده که عمر بن خطاب قبل از زیارت بیت و بعد از رجم شیطان از خوشبو کردن نهی میکرد، سالم میگوید: عائشه فرمود: با دستان خودم قبل از احرام و طواف به رسول خدا عطر زدهام، سپس سالم گفت: سنت رسول خدا شایسته پیروی است.
امام شافعی میفرماید: سالم فتوای امیر المؤمنین جدش عمر بن خطاب را به خاطر حدیث عائشه از رسول خدا رها میکند و میگوید: سنت رسول شایسته پیروی است.
۳۰- بخاری و احمد از ابی وائل روایت کرده است که ابی وائل میگوید: نزد شیبه در این مسجد(کعبه) نشسته بودیم گفت: عمر در ایجا نشسته بود و گفت: تصمیم گرفتهام همه دارای بیت المال را بین مسلمان تقسیم کنم، من هم خطاب به او گفتم: نمیتوانید، گفت: چرا؟ گفتم: چون پیامبر و ابو بکر چنین نکردهاند، عمر گفت: آنها مقتدا هستند.
۳۱- شافعی در الرساله و بیهقی از سعید بن مسیب روایت کردهاند که عمر فتوا داده بود دیه بر عهده نزدیکان قاتل است و زن از دیه همسرش ارث نمیبرد تا ضحاک بن سفیان روایت کرد که رسول خدا برای او نوشته بود «زن اشیم ضبایی از دیه همسرش ارث میبرد» عمر بعد از روایت حدیث از فتوای خودش پشیمان شد [۳۹۳]شافعی میگوید: عمر تسلیم قضاوت ضحاک شد و از فتوای خودش پشیمان شد.
۳۲- ابو نضر هاشم بن قاسم از هاشم بن یحیی مخزومی روایت کرده که مردی از ثقیف نزد عمر آمد و در مورد زنی سؤال کرد که دوران قاعدگی را طی کرده و در روز عید خانهی خدا را زیارت کرده، ایا میتواند برود و حج را ادامه بدهد؟ عمر گفت: نه، مرد ثقفی گفت: از رسول خدا پرسیدم ایشان چنین فتوا نداد عمر نارحت شد و گفت: اگر از رسول خدا پرسیدهاید چرا از من میپرسید؟.
۳۳- مسلم و بخاری و شافعی از طاووس روایت کردهاند «طاووس میگوید: من نزد ابن عباس بودم زید به او گفت: آیا فتوا میدهید زنی که قبل از طواف خانهی خدا به حیض بیفتد حج را رها کند؟ ابن عباس گفت: نه از فلان زن انصاری میپرسیم تا ببینیم که رسول خدا به او چه گفته است؟ زید بن ثابت خندید و گفت: راست میگوید.
شافعی میگوید :زید نهی رسول خدا را شنده بود که فرمود: «هیچ حجاجی نباید برگردد تا اخرین طواف را به جایی نیاورد» ولی در نظر او زن حایضه از این حکم خارج است اما وقتی که ابن عباس اینگونه فتوا داد زید با او مخالفت کرد تا ابن عباس از آن زن پرسید و زید حدیث زن را پذیرفت و از دیدگاه خودش پشیمان شد.
۳۴- شافعی و مسلم از ابن عمر روایت کردهاند که گفته: ما مخابره میکردیم و در آن مشکلی نمیدیدیم تا رافع گمان کرد که رسول خدا ازآن بیع نهی فرموده است ما هم به خاطر حدیث آن بیع را ترک کردیم.
شافعی میفرماید «ابن عمر از مخابره بهره میبرد و آن را حلال میدانست ولی هنگامی که فرد قابل اعتمادی مانند رافع روایت کرد که رسول آن را منع فرموده است، دگر هرگز مخابره نکرد و رأی خودش را در مقابل حدیث رسول اکرم عملی نکرد و هرگز گوشش خریدار این حرفها نبود که مردم بگویند چرا تا به امروز بدان عمل میکرد یا اینکه کسی از آن عیب بگیرد».
۳۵- شافعی میگوید: فردی قابل اعتماد از ابن ابی ذئب از مخلد بن خفاف روایت کرده که گفته: بردهای را خریدم و آن را به کار کردن گماشتم سپس عیبی از او نمایان شد و با فروشنده درگیر شدم و او را پیش عمر بن عبد العزیز بردم عمر در قضاوت برده را به او برگردانید و مرا مکلف کرد که مقدار درآمد آن مدت که پیش من بود به او پرداخت کنم نزد عروه رفتم و جریان را برای او تعریف کردم عروه گفت: مغرب نزد عمر میروم و حدیث عائشه از رسول را برای او روایت میکنم که در این مورد میفرماید: «منفعت عائد ضامن است» عروه پیش عمر رفت و حدیث را براو خواند عمر بعد از شنیدن حدیث فرمود: سوگند به خدا من هدفم تنها حق بود ه است؛ حدیث رسول اکرم را اجرا کرد و مقدار منفت آن مدت را به من برگردانید.
۳۶- شافعی میگوید: فرد صادقی از اهل مدینه از ابن ابی ذئب روایت کرده که سعد بن ابراهیم بنا بر قضاوت ربیعه ابن ابی عبد الرحمان برای فردی قضاوت کرد من هم بعد از قضاوت حدیث رسول خدا را برای او روایت کردم که خلاف قضاوت ایشان بود سعد به ربیعه گفت: ابن ابی ذئب که نزد من فردی قابل اعتماد است از رسول خدا حدیثی روایت کرده که خلاف قضاوت شما میباشد؟ ربیعه گفت: من اجتهاد کردم و بنا به اجتهاد خودم قضاوت کردهام و زمان قضاوت من سپری شده است، سعد گفت: شگفتا من قضاوت ربیع را بپذیرم و حدیث رسول خدا را رها کنم؟ هرگز چنین کاری از من سر نمیزند.
۳۷- شداد بن حکیم از زفر بن هذیل روایت کرده که گفته: هنگامی که در موردی به حدیث رسول خدا دست پیدا نکردیم اجتهاد میکنیم اگر حدیث رسول روایت شد اجتهاد را رها میکنیم و به حدیث تمسک میجوییم.
۳۸- معن بن عیسی قزاز میگوید: از مالک شنیدم که میگفت: من انسان چونکه گاها اشتباه و گاها راه صحت را میپیمایم، پس خوب به اقوال من نگاه کنید، اگر سخنم موافق کتاب و سنت با شد آن را بپذیرید و اگر مخالف بود آن را رها کنید.
۳۹- ابو ولید موسی بن ابی جارود میگوید: شافعی گفته: اگر حدیث صحیحی روایت شد و من هم سخنی مخالف حدیث گفته بودم از سخن خود پشیمان میشوم و آن را پس میگیرم.
۴۰- ربیع از شافعی روایت میکند که هر حدیثی از رسول خدا مخالف مذهب من روایت شد مذهب من را رها کنید چون مذهب من حدیث صحیح است.
۴۱- ابو محمد جاوردی میگوید: از ربیع شنیدم که میگفت: شافعی گفت: اگر حدیثی را پیدا کردید که مخالف مذهب من باشد حدیث را قبول کنید و سخن مرا رها کنید چون مذهب من حدیث است.
۴۲- ابن ابی حاتم میگوید: ابو محمد سجستانی از ابی ثور به من خبر داد که گفته از شافعی شنیدم میگفت: هر حدیث دیدگاه من است هر چند من آن را نگفته باشم.
۴۳- طبرانی از عبد الله بن احمد روایت کرده که پدرم گفت: از شافعی شنیدم که میفرمود: شما از من به احادیث صحیح رسول اگاهتر هستید اگر به خدمت حدیث صحیح رسیدی به من خبر بده تا آن را اجرا کنم حدیث کوفی باشد یا شامی.
۴۴- احمد میگوید: محبوب ترین روش شافعی نزد من این بود که اگر حدیث صحیح رسول خدا را برای اولین بار میشنید آن رامی پذیرفت و قول خودش را رها میکرد.
۴۵- ابن ابی حاتم میگوید: عبد الله بن امام احمد به من نوشت از پدرم شنیدم که میگفت: اگر حدیثی نزد شافعی به صحت میرسید از آن پیروی میکرد و بهترین ویژگی ایشان این بود که به فقه اهتمام فراوانتر میداد تا کلام.
۴۶- امام حرمین در «النهایه» از صیدلانی از دوستانش روایت کرده که گفتهاند: تثویب در آذان صبح سنت نیست ومعتقدم که امام شافعی آن را مندوب نمیدانست اگر حدیثی نزد شافعی در این مورد به حجت میرسید آن را میپذیرفت.
آثارو روایتی که بر جایگاه شامخ اهل حدیث و مأدب بودن در مجالس آنها و تعریف و تمجید ایشان و اهتمام به سنت و حفظش دلالت میکنند.
۱- بیهقی در مدخل از خالد بن یزید روایت میکند که خالد گفته: احترام حدیث مانند احترام قرآن است. بیهقی میگوید: هدفش شناختن حق و جایگاه حدیث و وجوب پیروی از آن است.
۲- سلیمان تمیمی میگوید: من و ابو عثمان و ابو نضره و ابو ملجز و خالد اشج در مورد حدیث بحث میکردیم بعضی میگفتند: اگر سورهای از قرآن را میخواندیم بهتر بود ابو نضره گفت: ابو سعید خدری گفته: بحث در مورد حدیث از قرآن خواندن بهتر است.
۳- سیوطی در «المفتاح» میگوید: نمونه این سخن مانند کلام شافعی است که میگوید: جستن علم و فرا گرفتن آن از نماز سنت بهتر است چون قرائت قرآن سنت است و حفظ حدیث فرض کفایه میباشد.
۴- سفیان ثوری میگوید: به نظرم هیچ کاری بهتر از طلب حدیث نیست اگر با نیت پاکی باشد.
۵- ابن مبارک میگوید: هیچ کاری بهتر از یاد گیری علم نیست، اگر برای خدا باشد.
۶- اعمش از ضرار بن مرة روایت میکند «آنها حدیث روایت کردن را بدون وضو مکروه میدانستند» ابن اسحاق میگوید: اعمش را میدیدم وقتی که آب را پیدا نمیکرد برای روایت کردن حدیث تیمم میگرفت.
۷- بیهقی و ابن عبد البر از قتاده روایت کردهاند که قتاده گفته: مستحب است حدیث تنها همراه طهارت روایت شود. مالک از جعفر روایت کرده که جعفر بن محمد تنها با وضو حدیث را روایت میکرد.
۸- طبرانی از ابی حازم از سهل بن سعد ساعدی روایت کرده که در مجلسی حدیث رسول خدا روایت میشود ولی بعضی از حاضرین با هم سخن میگفتند سهل نارحت شد و گفت: به انها نگاه کن از رسول خدا حدیث روایت میکنم ولی با هم سخن میگویند؟ سوگند به خدا از میان شما میروم و هرگز برنمیگردم به او گفته شد کجا میروید؟ گفت: میروم در راه خدا جهاد کنم.
۹- بیهقی از مالک روایت میکند که مردی نزد سعید بن مسیب آمد در حالی که سعید بیمار بود مرد در مورد حدیثی از او سؤال کرد ابن مسیب دراز کشیده بود برای جواب دادن بلند شد و حدیث را برای او بیان کرد. مرد گفت: چرا خودت را نارحت میکنید؟ در جواب گفت: دوست ندارم با حالت خوابیده حدیث رسول خدا را جواب بدهم.
۱۰- ابن عبد البر از عبد الرحمان بن ابی زیاد روایت کرده که سعید ابن مسیب خواست حدیثی را روایت کند در حالی که بیمار بود گفت: مرا بنشانید چون دوست دارم حدیث رسول خدا را در حالی روایت نکنم که دراز کشیده باشم.
۱۱- بیهقی از اسماعیل بن ابی اویس روایت میکند «اگر مالک میخواست حدیث را روایت کند وضو میگرفت و بر جای خودش مینشست و ریشش را شانه میکرد و با وقار و ادب مینشست سپس حدیث را روایت میکرد از او پرسیدند چرا چنین میکنید؟ گفت: دوست دارم احادیث رسول را با متانت و در حالت پاکی روایت کنم هرگز در راه یا ایستاده یا با عجله حدیث را روایت نمیکرد و میگفت: دوست دارم احادیث را فهم کنم.
۱۲- ابن مبارک میگوید: نزد امام مالک بودم که حدیث را روایت میکرد در آن حال عقربی آمد و او را چند بار گزید مالک چهرهاش تغیر کرد ولی حدیث را قطع نکرد وقتی مجلس خاتمه یافت و مردم رفتند به او گفتم چیز عجیبی را مشاهده کردم فرمود: بله، به خاطر تعظیم حدیث رسول خدا آزار را تحمل کردم.
۱۳- بشر بن حارث میگوید: مردی از ابن مبارک در حالت راه رفتن در مورد حدیث رسول خدا سؤال پرسید؟ ابن مبارک فرمود: این ادب نیست.
۱۴- الالکائی از ابن عباس روایت کرده که ابن عباس در مورد ایه:
﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ١٠٦﴾[آل عمران: ۱۰۶].
(به یاد آورید روزی را که در چنین) روزی، روهائی سفید و روهائی سیاه میگردند. و امّا آنان که (به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه) روهایشان سیاه است (بدیشان گفته میشود:) آیا بعد از ایمان (فطری و اذعان به حق) خود کافر شدهاید؟! پس به سبب کفری که میورزیدهاید عذاب را بچشید!).
گفت: چهره سفید اهل حدیث و چهره سیاه اهل بدعت هستند.
دوباره ابن عباس میگوید: نگاه کردن به اهل حدیث و عداوت با اهل بدعت عبادت است.
۱۵- دارمی از حسن بصری روایت میکند که اهل حدیث در گذشته و حال خیلی کم هستند و هرگز همراه مسرفین و بدعت گذاران در اسراف و بدعت دیده نمیشوند و تا ملاقات پروردگار بر سنت صبر و شکیبایی پیشه میکنند.
۱۶- لالکائی از ابی شوذب روایت میکند که بهترین نعمت خداوند بر جوان توفیق همراهی با سنت مطهر است.
۱۷- ایوب سجستانی میگوید: سعادت عرب و عجم در پیروی از سنت است.
۱۸- حماد بن زید میگوید: اگر خبر فوت یکی از اهل حدیث به او میرسید دچار حالتی عجیب میشد ولی اگر خبر فوت انسان دیگری به او میرسید دچار چنین حالتی نمیشد و عبادت میکرد. ایوب میگوید: اگر خبر مرگ یکی از اهل حدیث را بشنوم مثل اینکه بعضی از اعضایم را از دست میدهم. یا میگفت: آنهای که خواهان مرگ اهل حدیث هستند میخواهند با دهان نور خدا را خاموش کنند.
۱۹- فضیل بن عیاض میگوید «خداوند بندگانی دارد که اهل زمین را با انها زنده میکند آنها اهل حدیث هستند».
سفیان میگوید: «به اهل حدیث سفارش نیکی کنید چون غرباء هستند » مقدسی از او روایت کرده «ملائکه نگهبان آسمان و اهل حدیث نگهبان زمین هستند».
۲۰- به احمد بن جنبل گفته شد خداوند در زمین ابدال دارد؟ گفت: بله گفتند: چه کسانی؟ فرمود: اگر اهل حدیث ابدال نباشند من ابدالی درزمین نمیشناسم.
شافعی میگوید: «هر گاه یکی از اهل حدیث را دیدید مانند این است یکی از یاران رسول را دیده باشید».
۲۱- مقدسی روایت میکند «از ابراهم بن موسی معنی و ترجمه حدیث «در اخر زمان قومی به وجود میآیند مانند هم پاداش میگیرند و منکر را انکار میکنند و با اهل فتن به جنگ و جهاد میپردازند »گفت: انها اهل حدیث هستند میگویند رسول چنین دستور میدهد و چنان نهی میفرماید.
۲۲- ابن مبارک حدیث «مدام گروهی از امتم بر حق میمانند و دشمنان به آنان آسیبی نمیرسانند تا قیامت بر پا میگردد» را خواند و گفت: آن گروه اهل حدیث و پیروان رسول اکرم و مدافعان اهل علم هستند»
۲۳- از بخاری روایت شده که گفته «ما سه یا چهار نفر بودیم بر در خانهی ابن عبدالله نشسته بودیم.عبدالله گفت: مصادق حدیث «لا تزال» امیدوارم که شما باشید. چون تجار مشغول تجارت و صنعت گر مشغول صنعت گری و پادشاهان مشغول حکمرانی هستند ولی شما سنت رسول اکرم را زنده نگه میدارید.
۲۴- جابر ابن عبد الله میگوید: حدیثی از احادیث رسول خدا را از صحابهای شنیدم که از او آن حدیث را از هیچ صحابهای نشنیده بودم، شتری خریدم و بار و بنه بستم و مدت یک ماه حرکت کردم تا به شام رسیدم، عبد الله بن انیس انصاری آنجا بود به او گفتم حدیثی را از تو در مورد ظلم برایم روایت کردهاند که تا حالا آن را نشنیدهام ترسیدم بمیری و آن را از تو نشنوم بدین علت نزدت آمدم.گفت: بله از رسول خدا شنیدم که فرمود: در روز قیامت مردم پای برهنه و پیاده حشر میشوند. گفتیم: ای رسول خدا چرا اینکونه حشر میشوند؟ فرمود: چون ندا دهندای ندا در میدهد و آنها را صدا میزند که من پادشاه دادور هستم، هیچ جهنمی وارد جهنم و هیچ بهشتی وارد بهشت نمیشود تا من حق مظلومان را از ظالمان نگیرم و آنها را قصاص نکنم و هیچ جهنمی و بهشتی با ظلم وارد جهنم و بهشت نمیشوند تا من قصاص نکنم، اگر مقدار ظلم یک سیلی هم باشد.گفتیم: آخر چگونه مگر همه آنها برهنه و بیچیز و پیاده نیستند؟ فرمود: با کارهای نیک و بد قصاص صورت میگیرد. [۳۹۴]
۲۵- نصر بن مرزوق میگوید: ا زعمر بن ابی سلمه شنیدم که میگفت: به اوزاعی گفتم: من چهار روز است که با تو هستم ولی فقط سی ۳۰ حدیث را از تو نوشتم! گفت: سی حدیث در چهار روز کافی است، جابرمدت یک ماه به مصر سفر کرد تا از علقمه یک حدیث را روایت کند ولی تو در مدت چهار روز سی حدیث را روایت کردهاید؟ [۳۹۵]
۲۶- عطاء ابن ابی رباح میگوید: ابو ایوب به سوی عقبه بن عامر میرود تا از او در مورد حدیثی که شنیده است سؤال کند چون هیچکس از افرادی که حدیث را شنیدهاند به جز عقبه و او باقی نمانده بودند وقتی به منزل مسلمه بن مخلد امیر مصر رسید به او خبر دادند که ابو ایوب انصاری آمده است بیرون آمد و ابو ایوب را در آغوش گرفت سپس گفت: چرا آمدهاید؟ جریان را برای او تعریف کرد سپس گفت: مرا به منزل عقبه رهنمایی کن مسلمه فردی را همراه او فرستاد تا به خانهی عقبه رسیدند و قتی عقبه او را دید بیرون آمد و او را در آغوش گرفت و گفت: چرا اینجا آمدهاید؟ گفت: آمدم تا حدیث رسول خدا را در مورد «ستر مؤمن» از تو بشنوم عقبه گفت؟ بله رسول خدا فرمود: هرکس عیب مؤمنی را در دنیا بپوشاند خداوند در قیامت عیب او را خواهد پوشانید. ابو ایوب گفت: راست میگوید سپس رهسپار مدینه شد. [۳۹۶]
۲۷- سعید بن مسیب میگوید: اگر لازم باشد برای یک حدیث روزها و شبها سفر میکنم.در روایت حاکم و بیهقی «به سوی شهری از شهرها».
۲۸- ابو العالیه میگوید: ما از اصحاب حدیث میشنیدیم اما تا به سوی ایشان نمیرفتیم و حدیث را از دهان خودشان نمیشنیدیم رضایت نمیدادیم.
۲۹- مسلم و بخاری از صالح بن حی همدانی روایت کردهاند «صالح میگوید: مرد خراسانی را دیدم که از شعبی سؤال میپرسید و میگفت: ای ابا عمرو نزد ما اهل خراسانیها گفته میشود اگر مردی کنیزی را آزاد کند و بعد از آن با کنیز ازدواج کند مانند سوار شدن بر «بدن » [۳۹۷]میباشد شعبی گفت: ابو برده بن ابی موسی از پدرش به من خبر داد که رسول خدا فرمود: سه گروه دو بار پاداش میگیرند.
۱- مردی از اهل کتاب که به پیامبرش ایمان آورده و به من هم ایمان میآورد.
۲- بندهای که حق خدا و سیدش را اداء کند.
۳- مردی که کنیزی دارد و آن را به بهترین وجه غذا میدهد و پرورش میکند سپس او را آزاد میگرداند و او را به عقد خودش در میآورد.
سپس شعبی به مرد خراسانی گفت: بدون شک و گمان به حدیث رسول خدا عمل کن [۳۹۸].
[۳۶۸] به گمان شیخ دحلان در «خلاصة للکلام » ص ۲۲۹. ۲۳۱ در مورد عبد الوهاب پذیرفته نمیشود که گفته او منکر سنت است مدعی نبوت است چون دلیلی ندارد و آثار محمد ابن عبد الوهاب مخالف این است [۳۶۹] الرسالة ص ۲۱۹ [۳۷۰] اعلام المؤقعین ج ۲ ص ۳۶۱. ۳۶۴ و مفتاح الجنة ص۲۴ [۳۷۱] الرساله ص ۲۱۹ [۳۷۲] رفع الملام عن الائمة الاعلام ص ۲۲.۲۳ [۳۷۳] احمد و ابن ماجه از ابن عباس از عمر این حدیث را روایت کردهاند. [۳۷۴] مسلم از مسور بن مخرمه این حدیث را روایت کرده است [۳۷۵] شافعی در الرساله و بخاری و امام مالک از محمد بن مالک روایت کرده که عمر گفت: با مجوسیان چه کار کنیم؟ عبد الرحمان گفت پیامبر خدا فرمود با آنها مانند اهل کتاب معامله کنید. [۳۷۶] امام بخاری حدیث را روایت کرده است [۳۷۷]. در شفاء این روایت ذکر شده است. [۳۷۸]. ابن عبد البر راوی است. [۳۷۹]. بخاری و مسلم و ابو داود و قاضی عیاض این روایت را نقل کردهاند. [۳۸۰]. مقدسی [۳۸۱]. مقدسی در الحجة آن را روایت کرده است. [۳۸۲]. بیهقی و ابن قیم آن را روایت کردهاند. [۳۸۳]. ابن عبد البر. [۳۸۴]. ابن قیم روایت را ذکر کرده است. [۳۸۵]. بیهقی و دارمی و ابن عبد البر آن را روایت کردهاند. [۳۸۶]. بخاری و ابن عبد البر. [۳۸۷]. ابن عبد البر. [۳۸۸]. دارمی. [۳۸۹]. ابن عبد البر روایت را نقل کرده است [۳۹۰] الالکائی [۳۹۱] روایت از قاضی عیاض [۳۹۲]. زرقانی در شرح مؤطأ ج۳ ص ۲۷۹ میگوید: این داستان بین عباد بن صامت و معاویه رخ داده است. [۳۹۳]. احمد و ابن ماجه و ترمذی حدیث را روایت کردهاند. [۳۹۴]. احمد و طبرانی و بیهقی حدیث را روایت کردهاند. [۳۹۵]. حاکم در المعرفه. [۳۹۶]. حاکم در المعرفه و بیهقی در المدخل داستان را روایت کردهاند. [۳۹۷].بدن شتری است که به کعبه هدیه میشود. [۳۹۸]. حاکم در المعرفه خلاصه آن را روایت کرده است.