تدوين سنت
اگر گفته شود: مشکلی باقی مانده چرا اصحاب و تابعین بعد از وفات رسول سنت را تدوین نکردند و حتی بعضی از آنها احادیث نوشته شده را آتش زدند و اینکه دلیل آنها نهی رسول بود، آیا همه اینها به حجیت نبودن سنت و منسوخ بودن اذن اشاره نمیکنند؟ و الا چرا به اذن عمل نکردند؟
میگوییم بر این کار اجماع نداشتند، وبلکه بیشتر آنها نوشتن را مباح و اذن وارده را در این خصوص اجرا میکردند، بعضی از احادیث را مینوشتند و بعضی دیگر را حفظ میکردند.
و اینک ارائه دلایل:
۱- وقتی ابوبکرانس را به بحرین به عنوان جمع کننده زکات فرستاد، و برای او نوشت «این فرضیهای است که رسول بر مسلمانان فرض کرده و خداوند و رسول بدان دستور دادهاند، هرکس از مسلمانان این مقدار زکات از او خواسته شد باید آن را پرداخت کند و اگر از این بیشتر خواسته شد پرداخت نکنند» بخاری و ابوداود و نسانی.
۲- ابن عبدالبر از عبدالملک بن سفیان از عمویش از عمر روایت کرده که گفته: علم را با نوشتن مقید کنید. حاکم و دارمی
۳- هارون بن عنتره از پدرش از ابن عباس روایت کرده که ابن عباس به او اجازه کتابت داد.
۴- روایت شده سعید بن جبیر حدیث را از ابن عباس میشنید و مینوشت.
۵- احمد از قعقاع بن حکیم روایت کرده که عبدالعزیز مروان به ابن عمر نامهای نوشت و گفت: «اگر نیازی دارید به من بگو آن را برطرف میکنم» ابن عمر در جواب نوشت پیامبر میفرماید «دست بالا بهتر از دست پایین است، و در کنار خودت شروع کن» هرگز چیزی از تو نمیخواهم اما رزقی که خداوند از طرف تو عطا میفرماید، رد نمیکنم.
ابن عبدالبر از مجاهد روایت میکند که عبدالله بن عمرو گفت: تنها در دنیا مشتاق دو خصلت هستم: صادقه و وهط. صادقه صحیفهای است که از رسول خدا نوشته بود و وهط زمینی بود که عمرو بن عاص به عنوان صدقه به او داد.
۶- از فصیل بن حسن بن عمرو بن امیه الضمری از پدرش روایت شده: پدرش گفته: نزد ابوهریره حدیثی را روایت کردم ابوهریره آن را انکار کرد، گفتم: من آن را از تو شنیدهام گفت: اگر از من شنیده باشید باید نزد من نوشته شده باشد، دستم را گرفت و به خانهاش برد کتابهای زیادی به من نشان داد که از رسول خدا نوشته بود و بعداً حدیث را پیدا کردیم گفت: به تو خبر دادم اگر من آن را به توگفته باشم حتما نزد خودم نوشته شده.
ابن حجر، ابن عبدالبر میگویند: این خلاف قول ابوهریره است که گفته عبدالله بن عمرو مینوشت ولی من نمینوشتم. ولی روایت فضیل بن حسن صحیحتر است. اما ابن حجر میگوید: دو حدیث قابل جمع هستند چون امکان دارد دوران رسول اکرم ج عبدالله بیشتر احادیث را نوشته، اما بعد از وفات ایشان ابوهریره اقدام به نوشتن کرد و از عبدالله بن عمرو پیشی گرفته باشد، و لازم نیست تمام احادیث را با خط خودش نوشته باشد.
۷- ابن عبدالبر از بشیر بن نهیک روایت کرده که گفته: من نزد ابوهریره بودم و هر چیزی که میشنیدم مینوشتم وقتی خواستم از او جدا شوم پیش ایشان آمدم و گفتم: اینها را از تو شنیدم گفت: بله.
۸- مسلم از انس بن مالک روایت کرده است: محمود بن ربیع از عتبان بن مالک نقل میکند» محمود گفته: به مدینه آمدم و عتبان را ملاقات کردم به او گفتم: حدیثی از تو برایم روایت شده آن را برایم تعریف کن، گفت: چشمم درد گرفت و به رسول خدا خبر دادم که دوست دارم به منزلم تشریف بیاورید و در آن نماز بخوانید پیامبر همراه چند نفر از اصحاب آمد و همه آنها در خانهام نماز خواندند سپس شروع کردند به بحث از کار و فعالیت منافقان و همه کارها را به بزرگ آنها مالک بن وخشم نسبت دادند و گفتند: ای کاش رسول خدا علیه او دعا میکرد و نابود میشد رسول خدا نماز را تمام کرد و فرمود مگر او نمیگوید «اشهد ان لا اله الا الله وانی رسول الله»گفتند: این را بر زبان میآورد قلباً آن را قبول ندارد فرمود: هرکس شهادت دهد خون و مالش محفوظ است.
انس میگوید: «ابن حدیث مرا متعجب کرد به پسرم گفتم: آن را بنویس او هم نوشت».
۹- ابن عبدالبر از ثمانه روایت کرده «که انس به فرزندانش میگفت: ای فرزندانم علم را بنویسید» حاکم دوباره آن را روایت کرده.
۱۰- ربیع بن سعد میگوید: جابر را دیدم که نزد ابن ساباط در اوراق حدیث را مینوشت.
۱۱- عبدالله بن خنیس میگوید: دیدم نزد براء حدیث را با نی در دستانش مینوشتند.
۱۲- معین میگوید: عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود کتابی را به من نشان داد و سوگند خورد با دستان پدرش نوشته شده است.
۱۳- حسن بن جابر میگوید: در مورد نوشتن علم از ابا امامه پرسیدم گفت: مشکلی ندارد.
۱۴- هشام بن عروه از پدرش روایت کرده: در روز گرمی کتابهایش سوخت بعد از این حادثه همیشه میگفت: دوست داشتم مال و خانوادهام به جای کتابهایم میسوختند.
۱۵- از سری بن یحیی از حسن روایت شده است: که ایشان نوشتن علم را جائز میدانستند و حتی خودش تفسیر را بر دیگران املاء میکرد.
۱۶- ابراهیم نخعی میگوید: نوشتن مشکلی ندارد.
۱۷- ابی کیوان میگوید «از ضحاک شنیدم که میگفت: اگر چیزی را شنیدی آن را بنویس، اگر بر روی دیوار هم باشد. از حسین بن عقیل روایت شده که گفته ضحاک مناسک حج را بر من املاء کرد».
۱۸- ابی قلابه میگوید: نوشتن بهتر از فراموشی است.
۱۹- سیوطی در تدریب الراوی از ابی ملیح روایت کرده: ابی قلابه گفته: نوشتن را از ما عیب میگیرند در حالی که خداوند میفرماید:
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ٥٢﴾[الأنبياء: ۵۲].
((موسی) گفت: (تمام مشخّصات و اعمال و اقوال اقوام گذشته محفوظ و موجود است و) اطّلاعات مربوط بدیشان در کتابی عظیم و شگفت (به نام لوح محفوظ، مکتوب) است و تنها پروردگارم از آن مطلع است و بس. پرودگار من به خطا نمیرود (و لذا چیزی از قلم او نمیافتد) و فراموش نمیکند).
۲۰- عبدالرحمن بن حرمله میگوید: حافظهام خوب نبود سعید بن مسیب به من اجازه نوشتن داد.
۲۱- مالک میگوید: از یحیی بن سعید شنیدم که میگفت: اگر هرچه را که میشنوم بنویسم نزد من این نوشتهها از طلا محبوبتر است.
۲۲- سواده بن حیان میگوید: معاویه بن قره میگفت: کسی ننویسد به علمش اعتماد نکن.
۲۳- معمر میگوید: یحیی بن ابی کثیر احادیثی را برای من روایت کرد گفت: فلان حدیث و فلان را بنویس گفتم: مگر شما نوشتن را مکروه نمیدانید؟ گفت: بنویس اگر ننویسی آن را ضائع میکنید یا از آن عاجز میشوید.
۲۴- عامر شعبی میگوید: نوشتن علم را نگه میدارد.
۲۵- وهب بن جریر میگوید: شعیب حدیثی را برایم روایت کرد سپس گفت: این حدیث در صحیفهای که نزد من است نوشته شده.
دوباره وهب میگوید: شعبی میگفت: اگر مرا دیدید که حدیث را دنبال هم روایت میکنم بدانید که از روی کتاب آن را حفظ کردهام.
۲۶- سلمان بن موسی میگوید: نزد عالم سه نفری مینشینند:
مردی که هر چیزی را بشنود مینویسد این حاطب لیل (مردی که در شب هیزم جمع میکند) است.
مردی که میشنود ولی نمینویسد به این گفته میشود: همنشین عالم.
مردی که بعضی را مینویسد و بعضی را نمینویسد این از همه بهتر است. و در روایت دیگر «این عالم است».
۲۷- از سفیان روایت شد «بعضی از امراء به ابن شبرمه گفتند: این احادیثی را که برای ما روایت میکنید از کجا میآورید؟ گفت: از کتابی که نزد ما است.
۲۸- از حاتم فاخر نقل شده که گفته: از سفیان ثوری شنیدم که میگفت: من میخواهم سه نوع حدیث را بنویسم:
حدیثی که میخواهم آن را حفظ کنم و دین من باشند.
حدیثی که موافق آن هستم نه آن را طرد میکنم نه دین قرار میدهم.
حدیثی که ضعیف است میخواهم آن را بشناسم و با آن دچار مشکل نشوم.
۲۹- از خالد بن خداش بغدادی روایت شده که گفته: مالک بن انس را صدا زدم و گفتم یا ابا عبدالله به من سفارش کن فرمود: در آشکار و پنهان تقوی خدا پیشه کن و به هر مسلمانی سفارش کن و علم را از عالمان بشنو و بنویس.
۳۰- از اسحاق بن منصور روایت شده است که گفته: به احمد حنبل گفتم: چه کسی نوشتن علم را مکروه میدانست؟ گفت: گروهی آن را مکروه و قومی دیگر هم بدان اجازه دادند. گفتم: اگر علم نوشته نمیشد ضائع میگشت؟ گفت: بله اگر علم نوشته نمیشد ما چیزی نمیداشتیم.
اسحاق بن منصور میگوید: از ابن راهویه هم پرسیدم مانند احمد جواب داد.
۳۱- ابی زرعه میگوید: احمد بن حنبل و یحیی بن معین میگفتند: هر کسی علم را ننویسد از خطا و اشتباه امین نیست.
۳۲- از مبرد روایت شده که خلیل بن احمد میگفت: هر چیزی را شنیدم نوشتم و هر چیزی را نوشتم حفظ کردم و هر چیزی را حفظ کردم برایم مفید بود.