نگاهی به اعتبار و جایگاه سنت

فهرست کتاب

شبهه سوم

شبهه سوم

اگر سنت حجت می‌بود رسول اکرم به نوشتن آن دستور می‌داد و اصحاب و تابعین برای این وظیفه خطیرآستین همت را بالا می‌بردند و آن را تدوین می‌کردند، چون حجت بودن مستلزم اهتمام و اعتنای فراوان است، تا بازیچه دست عبث‏گران قرار نگیرد و مردم هم آن را به دست فراموشی نسپارند و سهل انگاران آن را به هدر ندهند.

ضمناً ثبوت آن برای متأخرین به معنای طعن به آن است چون ظنی الثبوت قابل استدلال نیست خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٦[الإسراء: ۳۶].

(‏ از چیزی دنباله‌روی مکن که از آن ناآگاهی. بی‌گمان (انسان در برابر کارهائی که) چشم و گوش و دل همه (و سایر اعضاء دیگر انجام می‌دهند) مورد پرس و جوی از آن قرار می‌گیرد.‏)

یا آیه:

﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ٢٣[النجم: ۲۳].

(این‌ها فقط نامهائی (بی‌محتوی و اسمهائی بی‌مسمی) است که شما و پدرانتان (از پیش خود) بر آنها گذاشته‌اند. هرگز خداوند دلیل و حجتی (بر صحت آنها) نازل نکرده است. آنان جز از گمانهای بی‌اساس و از هواهای نفس پیروی نمی‌کنند. در حالی که هدایت و رهنمود از سوی پروردگارشان برای ایشان آمده است).

تنها مشرکین از ظن پیروی می‌کنند و قطعی بودن و ثبوت سنت با نوشتن صورت می‌گرفت، همانگونه که قرآن نوشته شد؛ ولی رسول اکرم نه تنها به نوشتن و تدوین آن دستور نمی‌دهد حتی از آن نهی هم می‌فرماید و دستور می‌دهد هر چیزی را که از من نوشته‌اید و قرآن نیست آن را پاک کنید، وبعد از رسول اکرم اصحاب و تابعین هم یا از آن نهی کرده‌اند یا دستور داده‌اند که احادیث زیادی را روایت نکنند، و این روش ادامه داشت تا بعد از گذشت سال‌های متمادی که جمع و تدوین سنت صورت گرفت، اما در حالی این کار صورت گرفت که خطا و نسیان در آن وارد شد و آن را تحریف و تبدیل کرده بودند، و چنین تبدیل و تحریفی موجب شک و دو دلی در آن می‌شود پس بهتر است بدان اعتماد نکنیم و احکام از آن استنباط نگردد.

از روش اصحاب و تابعین چنین استنباط می‌شود که هدف و اراده پروردگار به قطعی و ثبوت نرسیدن سنت است و چنین هدف و اراده‌ای به معنی اعتبار نکردن و حجت نپنداشتن سنت می‌باشد و برای اثبات ادعای خویش از پیامبرو تابعین دلائلی را نقل می‌کنیم.

مسلم از ابی سعید خدری روایت کرده که رسول خدا فرمود «از من چیزی ننویسید و هرکس غیراز قرآن از من چیزی نوشته آن را محو و نابود کند، اگر از من حدیث روایت کنید مشکلی ندارد ولی هرکس بر زبان من دروغ گوید جایگاه خودش را در جهنم اماده کرده است.

امام احمد از ابی سعید روایت کرده است «ما نزد رسول اکرم نشسته بودیم و هرچه را از ایشان می‌شنیدیم می‌نوشتیم فرمود: «چه می‌نوسید؟ گفتیم آنچه از تو می‌شنویم فرمود: آیا همراه کلام خدا چیزی می‌نوسید؟ تنها کتاب خدا را بنویسید».

ابو سعید می‌گوید: همه آن را در یک جا قرار دادیم وآتش زدیم گفتیم: ای رسول خدا! آیا از تو حدیث روایت کنیم؟ فرمود: بله مشکلی ندارد، ولی هرکس ا زشما بر زبان من دروغ بگوید جایگاه خودش را در جهنم اماده کرده است گفتیم: ای رسول خدا ایا از بنی اسرائیل روایت کنیم؟ فرمود: بله مشکلی ندارد چون شما هر چیزی را از بنی اسرائیل بنویسید نزد انها شگفت انگیزتر وجود دارد».

ابو داود از مطلب بن عبدالله بن حنطب روایت کرده است «معاویه حدیثی را از زید بن ثابت پرسید زید به او خبر و معاویه دستور داد آن را بنویسند زید به او گفت: رسول خدا دستور داده احادیثش را ننویسیم معاویه ان را محو کرد».

حاکم از قاسم بن محمد روایت کرده «عائشه فرمود: پدرم پانصد حدیث از احادیث رسول را نوشته بود، شبی تا صبح نخوابید، نگران شدم و گفتم: حتماً مشکلی دارد وقتی بیدار شد گفت: ای دخترم برو احادیث نوشته شده را برایم بیاور آنها را آوردم و بعد از آن آتش خواست و آنها را سوزاند فرمود: ترسیدیم بمیریم و انها باقی بمانند من آنها را از افراد قابل اعتماد روایت کرده‌ام ولی شاید این گونه نباشند» ابو امیه احوص بن مفضل از قاسم از پسرش عبد الرحمن دوباره آن را روایت کرده ولی این جمله را افزوده «حدیثی مانده و من آن را پیدا نکرده باشم » گفته می‌شود: اگر رسول اکرم آنها را فرموده باشد دیگر برای ابوبکر چیزی پوشیده نمی‌ماند تا بگوید: من حدیث را روایت می‌کنم ولی شاید مرتکب اشتباه شده باشم » در کنزالعمال و تذکرة ذهبی حدیث روایت شده است ذهبی در حفاظ می‌گوید: این حدیث از مراسیل ابن ابی ملیکه است که ابوبکر بعد از فوت رسول مردم را جمع کرده و خطاب به آنها فرمود: شما در مورد روایت حدیث رسول اختلاف دارید لاحقین شما بیشتر دچار اختلاف خواهند شد پس حدیث رسول الله را روایت نکنید و اگر کسی از شما پرسید بگوید کتاب خدا حَکَم باشد حلال آن را حلال و حرامش را حرام بدانید. [۴۰۴]

۵- ابن عبد البر از قرظه بن کعب روایت می‌کند که قرظه گفته: بیرون آمدیم و به سوی شام به راه افتادیم عمر تا «صرار » [۴۰۵]ما را بدرقه کرد سپس وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و گفت: می‌دانید چرا تا اینجا همراه شما آمدم؟ گفتیم: بله، چون اصحاب رسول الله هستیم گفت: شما به سوی شهری می‌روید که خیلی مشغول قرآن خواندن هستند سعی نکنید با یاد دادن سنت آنها را از خواندن قرآن غافل کنید پس سنت را کم روایت کنید بروید و من هم در اجر شما شریک هستم.

وقتی قرظه به عراق رسید مردم خطاب به او گفتند: حدیث رسول الله را برایمان روایت کنید گفت: عمر از این کار مرا منع کرده است.

۶- ذهبی در تذکره می‌گوید: از ابو هریره پرسیده شد آیا در زمان عمرسحدیث روایت می‌کردید؟ جواب داد: اگر در زمان عمر مانند امروز حدیث روایت می‌کردیم حتماً شلاق می‌خوردیم.پ

۷- شبعه از سعد بن ابراهیم از پدرش روایت کرده که عمر ابن مسعود و ابا درداء و ابا مسعود انصاری را زندانی کرده چون احادیث فراوانی را روایت می‌کردند.

۸- بیهقی در مدخل و ابن عبدالبر از عروه بن زبیر روایت کرده است که عمر خواست احادیث رسول اکرم ج را جمع آوری کند، برای این کار با اصحاب مشورت کرد و آنها هم نظر او را پذیرفتند ولی عمر یک ماه نماز استخاره خواند و بعد از یک ماه تصمیم گرفت آن را تدوین نکند و از تصمیم خود پشیمان شد و گفت: چیزی را با کتاب خدا عوض نمی‌کنم.

۹- یحیی بن جعده روایت کرده که عمرسخواست احادیث رسول اکرم ج را تدوین کند ولی از نظرش پشیمان شد و به تمام مناطق نوشت که احادیث رسول خدا را محو کنید.

۱۰- جابر بن عبد الله بن یسار می‌گوید: از علیس- در حالی که خطبه می‌داد - شنیدم که می‌گفت: تصمیم گرفتیم هر چیز را غیر از کتاب خدا محو کنیم چون مردم با پیروی از احادیث علماء و رها کردن کتاب گمراه می‌شوند.

۱۱- ابی نضره می‌گوید: به ابی سعید خدری گفته شد: ای کاش حدیث را می‌نوشتم، گفت: ما احادیث رسول اکرم ج را نمی‌نوشتیم بلکه احادیث رسول را می‌گرفتیم شما هم مانند ما احادیث را از ما بگیرید.

۱۲- روایت شده به ابی سعید خدری گفته شد: آیا هر چیزی را از تو می‌شنویم آن را بنویسیم؟ گفت: اگر می‌خواهید آن را مصحفی قرار بدهید نه ما احادیث را از رسول خدا ج می‌شنیدیم و آنها را حفظ می‌کردیم.

۱۳- ابن کثیرمی گوید: از ابو هریره شنیدم که می‌گفت: ما نه حدیث را می‌نویسیم نه برای کسی می‌خوانیم تا بنویسند.

۱۴- ابن عباس می‌گوید: ما علم را نمی‌نویسیم و آن را بر کسی هم املاء نمی‌کنیم.

دوباره از او روایت شده که از نوشتن علم نهی می‌کرد و می‌گفت: اقوام گذشته توجه فراوانی به نوشتن کردند تا گمراه شدند.

ابن ابی برده می‌گوید: چیزهای فراوانی را از پدرم نوشتم گفت: نوشته‌ها را بیار من هم آنها را آوردم و ایشان نوشته‌ها را در آب انداخت.

سلیمان بن اسود محاربی می‌گوید: ابن مسعود کتابت را دوست نداشت.

اسود بن هلال گفته: عبد الله با صحیفه‏ای که در آن احادیث رسول خدا ج نوشته شده بود پیش ما آمد و مقداری آب خواست آنها را شست و سوزاند سپس گفت: هرکس بخواهد – اگر در هند هم باشد – به او حدیث می‌گویم ولی علت نابودی امت‌های گذشته غافل شدن از قرآن بود.

عبد الرحمان بن اسود از پدرش روایت می‌کند که من و علقمه صحیفه‏ای پیدا کردیم و در حالی که نزدیک زوال بود آن را پیش ابن مسعود بردیم، بر در ایشان نشسته بودیم، به کنیزش گفت: ببین چه کسی پشت دَر است؟ کنیز گفت: علقمه و اسود، گفت: بگذار وارد شوند، ما هم داخل شدیم گفت: خیلی وقت بود پشت در نشسته بودید؟ گفتیم: بله، گفت: چرا برای ورود اجازه نمی‌گرفتی؟ گفتیم: ترسیدیم که خواب باشید، گفت: دوست ندارم چنین گمان کنید این لحظه برای ما مانند نماز شب است، گفتیم: در این صحیفه حدیث حسن نوشته شده است خدمت گذارش را صدا زد تا تشتی بیاورد و مقداری آب در آن بریزد، کنیز هم آب را آورد و ایشان شروع کردند به شستن صحیفه و گفت: بهترین داستان را برای شما روایت می‌کنیم، گفتیم: نگاه کن احادیث عجیبی در آن وجود دارد گفت: نه قلب خود را به غیر ا ز قرآن مشغول نکنید.

ابی برده می‌گوید: ابو موسی برای ما حدیث روایت می‌کرد ما هم بلند شدیم تا آن را بنویسیم گفت: آیا می‌خواهید چیزی را بنویسید که از من شنیده‌اید؟ گفتیم: بله گفت: آنها را بیاورید اوراق را پیش ایشان بردیم ظرفی از آب خواست و آنها را شست سپس گفت: همانطور که ما حفظ کردیم شما هم حفظ کنید.

سعید بن جبیر می‌گوید: مسائلی را برای اهل کوفه نوشتم که عمر آنها را تصویب کرده بود، سپس به عمر رسیدم و در مورد نوشتن از او پرسیدم اگر عمر می‌دانست من حدیث را نوشته‌ام و آنها را به همراه خود دارم از من جدا می‌شد.

از مسروق روایت شده که به علقمه گفته: مقداری ازاحادیث را برایم بنویس، گفت: مگر نمی‌دانید از این کار منع شده ایم؟ گفتم آن را حفظ می‌کنم و بعد از حفظ آنها را می‌سوزانم.

ابن سیرین می‌گوید: به عبیده گفتم آنچه می‌شنوم بنویسم؟ گفت: نه، گفتم: حتی اگر کتابی را پیدا کردم و آن را بر تو بخوانم باز هم نمی‌توانم آن را بنویسم؟ گفت: نه.

ابراهیم می‌گوید: من نزد عبیده حدیث می‌نوشتم گفت: از من چیزی ننویسید.

ابی یزید مرادی می‌گوید: عبیده هنگام مرگ گفت: نوشته هایم را بیاورید تا آنها را محو کنم.

از نعمان بن قیس روایت شده که گفته: عبیده هنگام مرگ نوشته‌ها را محو کرد به او گفتند ک چرا این کار را انجام می‌دهید؟ گفت می‌ترسم گروهی بعد از من بیایند و آن را تغییر دهند.

از قاسم بن محمد روایت شده که حدیث را نمی‌نوشت.

سعید بن عبد العزیز می‌گوید: هرگز حدیث را ننوشته‌ام.

ابراهیم نخعی می‌گوید: نوشتن احادیث د ر کاغذها مکروه است و هرگز از من حدیث ننویسید.

فضیل بن عمرو می‌گوید: به ابراهیم گفتم: من نزد تو آمدم و چیزهای را از تو نوشته‌ام ولی تو را می‌بینم که از نوشته‌ها می‌دزدید د رحالی که خودت نوشتن را مکروه می‌دانید؟ گفت: مشکلی ندارد چون هرگاه علمی را طلب کند خداوند به مقدار کافی به او می‌دهد و هرگاه انسان چیزی را بنویسد بر آن اتکا می‌کند.

اسحاق بن اسماعیل می‌گوید: به جریر گفتم: آیا منصور نوشتن را مکروه و نا روا می‌دانست؟ گفت: بله منصور و مغیره و اعمش کتابت را دوست نداشتند.

اوزاعی می‌گوید: این علم (علم حدیث) شریف است از دهان مردان گرفته می‌شود و در مورد آن بحث می‌کنند ولی وقتی آن علم وارد کتاب شد نور و شوقش از بین می‌رود.

ابن صلاح می‌گوید: [۴۰۶]هنگامی که علم از دهان مردان گرفته می‌شد مبارک بود ولی وقتی که وارد کتاب شد افرادی که اهل حدیث نیستند در آن دخل و تصرف نمودند و مبارکی را از آن گرفتند.

جواب

در این شبهه چند مسئله مهم و اساسی وجود دارند که کاملاً از حق دور هستند و مسیر باطل را می‌پیمایند، پس نیازمند شرح و توضیح تک تک این مسائل هستیم و بطلان و فساد هر کدام را بیان می‌کنیم تا ستون‏های دروغین این شبهه، لرزان و نابود شوند و بر روی هم ویران گردند و تمام جوانب آنها روشن شود و مردم به فاسد بودن آنها قناعت کنند.

[۴۰۴].تعلیق ذهبی ج ۱ ص ۳.۴ [۴۰۵]. مکانی نزدیک مدینه [۴۰۶]. علوم الحدیث ص ۱۷۱