اذن كتابت حدیث
اما چیزی که شبهه مذکور را باطل میکند و تیشه به ریشهاش میزند اجازه رسول اکرم ج به نوشتن حدیث است.
ابن عبدالبرد: (ج ۲ ص ۲۷) از عبدالله بن مؤمل از ابن جریج از عطا از عبدالله بن عمرو روایت میکند «به رسول خدا ج عرض کردم آیا علم را مقید کنم؟ (بنویسم) فرمود: بله، عطاء میگوید: تقیید علم یعنی چه؟ گفت: یعنی نوشتن علم» و در روایت دیگری «گفت ای رسول خدا تقیید علم چیست؟ فرمود: نوشتن» ابن قتیبه [۴۲۹]در روایت ابن حریج از عطاء آمده مقصود از علم، حدیث است. [۴۳۰]
احمد از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش عبدالله بن عمرو روایت کرده است:
«من هر چیزی را که از رسول میشنیدم مینوشتم و تصمیم گرفتم آنها را حفظ کنم ولی قریش مرا منع کردند، گفتند: تو هر چیزی را از رسول اکرم مینویسید او هم انسان است و در ناراحتی و آرامش سخن میگوید. از نوشتن دست برداشتم و داستان را برای پیامبر تعریف کردم فرمود: بنویس سوگند به پروردگار من تنها حق میگویم» ابن عبدالبر (ج ۱ ص ۷۰ – ۷۱) این روایت را با این لفظ نقل کرده است «گفتیم: ای رسول خدا هر چیزی را از تو میشنوم آیا آن را بنویسم؟ فرمود: بله، گفتم: در حالت ناراحتی و آرامش؟ فرمود: بله من تنها حق بر زبان میآورم».
اگر گفته شود «دو سند ابن مؤمل و ابن شعیب قابل استدلال نیستند.
چون ابن معین و نسائی و دار قطنی و منذری در مورد ابن مؤمل گفتهاند ضعیف است.
و ابوحاتم و ابوزرعه معتقدند که این دیدگاه قوی نیست.
و ابن معین در موردش گفته: چیزی نیست و اکثر احادیثش منکر هستند.
احمد گفته: احادیثش منکر هستند.
و ابن عدی میگوید: بیشتر احادیثش ضعیف میباشند.
و ابوداود در مورد ابن شعیب گفته: حجت نیست و از احمد بن حنبل شنیدم که میگفت: اهل حدیث اگر بخواهند به عمرو بن شعیب از پدرش از جدش استدلال میکنند و اگر بخواهند آن را ترک مینمایند یعنی در مورد او متردد هستند.
عبدالملک میمونی میگوید: از احمد بن حنبل شنیدم که میگفت: عمرو بن شعیب دارای منکرهای فراوانی است و احادیثش را تنها برای آن روایت میکنیم تا مردم بدانند چه احادیث ضعیفی را روایت میکند ولی اصلاً به آنها استدلال نمیکنیم.
یحیی بن سعید قطان میگوید: حدیث ابن شعیب نزد ما واهی است.
عباس از ابن معین روایت کرده که گفته: اگر ابن شعیب از پدرش و او از جدش روایت کند این طریق مکاتبه به حساب میآید ولی اگر از سعید یا سلیمان یسار یا عروه روایت کند قابل اعتماد است.
ابن ابی شیبه گفته: از ابن مدینی در مورد ابن شعیب پرسیدم؟ گفت: هرچه از ایوب و ابن حریج روایت کند صحیح است ولی اگر از پدرش از جدش روایت کند در کتاب آن را یافته و مستقیماً از آنها روایت نمیکند، پس ضعیف است. و تنها بعضی از متأخرین مستأهل از او روایت میکنند.
در نتیجه احادیثی که به آنها استدلال کردید صحیح نیستند. [۴۳۱]
در جواب میگویم: در مورد ابن مؤمل ابن سعد گفته: ثقه است، و ابن خزیمه و ابن حبان و دیگران احادیثش را تصحیح کردهاند.
و ابن معین در دو روایت او را ثقه میداند و در یک روایت او را ضعیف دانسته.
پس آنها در تجریح او اختلاف دارند و افرادی که او را تجریح کردهاند همه احادیثش را رها نکردهاند بلکه بعضی از آن را گرفتهاند و بعضی دیگر را رها نمودهاند.
و بعد از این روایت ابن عبدالبر و ذهبی از عبدالحمید بن سلیمان از عبدالله بن مثنی از ثمامه از انس که میفرماید «علم را با نوشتن مقید کنید» حدیث ابن مؤمل را تقویت میکند و تضعیف ابن معین و ابن مدینی و نسائی و دار قطنی در عبدالحمید تأثیرگذار نیست چون ابوداود و غیر او را توثیق کردهاند و حکیم ترمذی و سمویه حدیث انس را روایت کردهاند.
اما در مورد ابن شعیب: ذهبی درباره او میگوید: «یکی از علماء روزگارش میباشد و ابن معین و ابن راهویه و صالح جوزه او را توثیق کردهاند».
اوزاعی میگوید «هیچ کدام از قریشیان را ندیدم که از بن شعیب آگاهتر و کاملتر باشد» و دوباره گفته «عمرو بن شعیب در حالی که مکحول نشسته بود برایم حدیث روایت میکرد.»
ابن راهویه میگوید: روایت عمرو بن شعیب از پدرش از جدش مانند روایت ایوب از نافع از ابن عمر است.
ابوحاتم میگوید «من روایت عمرو بن شعیب از پدرش از جدش را بیشتر از روایت بهز بن حکیم از پدرش از جدش دوست دارم و میپسندم » و دوباره گفته: «از یحیی بن معین در مورد ابن شعیب پرسیدم؟ ناراحت شد و گفت: من درباره او چه بگویم أئمه از او روایت کردهاند».
عباس و معاویه بن صالح از ابن معین روایت کردهاند که گفته: ابن شعیب ثقه است ابوزرعه میگوید «اکثر احادیث منکری که از ابن شعیب روایت شده از مثنی بن صالح و ابن لهیعه است و الا خودش ثقه میباشد ». [۴۳۲]
اما روایت از احمد اگر از ایشان به صحت برسد یقینی نیست چون با شک و تردید آن را گفته و بعد از آن قائل به حجیت روایاتش شد و چیزی که بر تردد ایشان دلالت میکند قول اثرم است که میگوید: «از احمد بن حنبل در مورد ابن شعیب پرسیده شد، گفت: بعضی مواقع به حدیثش استدلال میکردیم و بعضی مواقع قلباً از روایتش میترسیدیم». [۴۳۳]
و قول بخاری در تاریخش بر زوال تردید امام و قائل بودن به حجیت حدیث ابن شعیب دلالت میکند «میگوید: احمد بن حنبل و ابن مدینی و ابن راهویه و حمیدی و ابا عبید و اکثر اصحاب و یاران خود را دیدم که به حدیث ابن شعیب استدلال میکردند، هیچکدام از بزرگان حدیث او را ترک نکردهاند و بعد از آنها، اینها چه کسانی هستند که حدیث او را رها میکنند». [۴۳۴]
و نقل عباس از ابن معین هم به چنین شک و ترددی اشاره میکند که بعداً شک و گمانش برطرف شده و قائل به حجیت احادیثش گشته است.
و اگر روایت را این گونه جمع کنیم با روایت ابوحاتم و کوسج و معاویه و عباس خودش در تعارض میباشد و حتی با روایت بخاری که گفته: «علی و ابن معین و ابو خیثمه و بزرگان اهل حدیث در مورد احادیث ابن شعیب بحث و گفت و گو میکردند و در نتیجه احادیث او را قبول کردند » قطعاً روایت بخاری از عباس قویتر است.
و نقل قول ابن ابی شیبه از ابن مدینی هم از ابن باب است.
اما نقل از ابی داود که گفته: ضعیف است، با روایت خودش از حبیب معلم از ابن شعیب از رسول که میفرماید «سه نفر در جمعه حاضر میشوند: فرد فراخوان، هذله گو و ساکت » در تعارض است. [۴۳۵]
خلاصه: افرادی که او را تجریح کردهاند خیلی کم هستند و با توثیق بزرگانی دیگر در تعارض است که از تجریح آنها قویتر میباشد، ولی خیلی عجیب است که فرد معترض به قول هیچیک از توثیق کنندهگان اشاره نمیکند و فقط اقوال تجریح کنندهگان را نقل مینماید در حالی که گروه اولی بیشتر هستند.
پس تردد در مورد ابن شعیب و تجریح کردنش از دو چیز سرچشمه گرفته است :
۱- گمان کردهاند که حدیث مرسل است و قابل استدلال نیست: ابن عدی میگوید: «ابن شعیب خودش ثقه است ولی اگر از پدرش از جدش روایت کند حدیثش مرسل است».
ذهبی میگوید: «چون پدر بزرگش محمد بن عبدالله بن عمرو است و منزلت دوستی و یاوری رسول اکرم را به دست نیاورد و همدم رسول نبود» [۴۳۶]
ابن حبان میگوید: «اصح این است که ابن شعیب ثقه است چون عدالتش ثابت شده اما احادیث منکرش در حکم ثقات هستند اگر مقطوع و مرسل نباشند، و خبر صحیح قابل احتجاح است».
۲- احادیثی که از این سند روایت شده است روش تلقی آنها وجاده (دریافت علم از اوراق) بوده یا بعضی وجاده و بعضی دیگر سماع بودهاند (اشتباه بر اساس روایت مصحف بوده نه شفاهی، لذا روایت کردن حدیث بدینگونه قابل اعتماد نیست).
مغیره میگوید: «صحیفه عبدالله بن عمرو نزد من به دو فلس یا دو خرما نمیارزد» و اعتراضی که از ابن معین و ابن مدینی آن را نقل کردیم ولی هردو باطل هستند.
اولی: ذهبی میگوید: «این اعتراض چیزی نیست چون شنیدن شعیب از عبدالله ثابت شده است اصلاً عبدالله او را آموزش داده حتی گفته شده محمد پدرش در دوران عبدالله فوت کرد و عبدالله سرپرستی شعیب را به عهده گرفت وقتی شعیب از پدرش سپس از جدش روایت میکند ضمیر «جده » به شعیب بر میگردد. [۴۳۷]
ابن مدینی میگوید: «شعیب بن محمد از عبدالله بن عمرو شنیده است »
حافظ عراقی میگوید: «شنیدن شعیب از عبدالله بن عمرو به صحت رسیده است همانگونه که بخاری در تاریخ و امام احمد و دارقطنی و بیهقی در السنن با اسناد صحیح بدان صریح کردهاند».
ابن صلاح میگوید: «اکثر اهل حدیث به حدیث شعیب استدلال کردهاند چون جدش را بر صحابی بزرگوار عبدالله بن عمرو و اطلاق کردهاند و به محمد فرزند عبدالله و پدر شعیب توجه نکردهاند».
دوم: ذهبی میگوید: «اینکه روش روایت و جاده یا سماع باشد محل اختلاف است ولی ما نمیگویم حدیث شعیب در اوج مرتبه صحت قرار دارد بلکه میگویم حسن است ». [۴۳۸]
من میگویم: اگر قبول کنیم که روایت و جاده بوده نه شنیدن، ظن غالب این است که عمر یا پدرش شعیب هردو قابل اعتماد هستند و چیزی را از صحیفه روایت نمیکند مگر اینکه در دیدگاه آنها به صحت برسد و در نوشتن اشتباه صورت نگرفته باشد و خطا از طرف عبدالله بوده است.
مشکلی ندارد اگر جمهور علماء به صحت آن اقرار نکنند ولی گروهی آن را تصحیح کرده باشند؛ احمد بن صالح میگوید: خانواده عبدالله اتفاق دارند که صحیفه مال عبدالله است.
ابن قیم میگوید: «از عبدالله بن عمرو به صحت رسیده که حدیث مینوشته و صحیفهاش به صادقیه نامگذاری شده است و یکی از صحیحترین احادیث هستند، حتی بعضی از بزرگان سندش را در ردیف ایوب از نافع از ابن عمر قرار دادهاند امامان چهارگانه و دیگران به احادیث او استدلال کردهاند».
دوباره میگوید: «امامان و فقهاء به صحیفه عبدالله استناد کردهاند و در میان ائمه مفتی کسی شناخته نمیشود که به آن استدلال نکرده باشد بلکه تنها افرادی فقیه خوانده مانند ابی حاتم بشتی و ابن حزم از او اعتراض گرفتهاند».
و ضمناً حدیثی که ما بدان استدلال کردهایم در صحیفه صادقیه روایت نشده بلکه حدیثی است که به نوشتن صحیفهای که احادیث دیگری در بر دارد اجازه داده است، اگر با سند و طریق صحیفه صادقیه روایت شده دلیل نیست که در آن ذکر شده باشد.
اما اینکه میگوید: تنها متأخرین مستأهل به آن استدلال کردهاند باطل است، چون سخن بخاری و ابن قیم و ابن صلاح به خلاف این اشاره میکنند و همچنین احمد بن سعید دارمی میگوید: «اصحاب ما به حدیث شعیب استناد کردهاند».
یا منذری میگوید [۴۳۹]: «جمهور علماء او را توثیق کردهاند و به روایتش استدلال نمودهاند» اما اینکه میگوید: حدیث، سند سومی ندارد، این باطل است. چون ابوداود در (سنن ج ۳ ص ۳۱۸) و احمد از طریق یحیی بن عبدالله بن اخنس از ولید ابن عبدالله از یوسف بن ماهک از عبدالله بن عمرو – که سندی صحیح است – حدیث را با این لفظ روایت کردهاند «داستان را برای پیامبر تعریف کردم با انگشت به دهان مبارکش اشاره کرد و فرمود: تنها حق از آن بیرون میآید».
بیهقی در مدخل و دارمی در السنن با همان لفظ حدیث را روایت کرده است.
بیهقی میگوید: «حاکم حدیث را روایت کرده و گفته حدیثی حسن و صحیح الاسناد است [۴۴۰]. همه عالمان به روایتش احتجاح کردهاند مگر عبدالواحد بن قیس شیخ اهل شام و پسرش عمر بن عبدالواحد و دمشقی یکی از بزرگان حدیث».
و ذهبی بدان اقرار کرده است.
سپس میگویم: روایت احمد و بخاری و ترمذی از وهب ابن منبه از برادرش همام که میگوید: از ابوهریره شنیدم میگفت: «هیچ کدام از اصحاب رسول بیشتر از من حدیث روایت نکرده مگر عبدالله بن عمرو او حدیث مینوشت ولی من نمینوشتم» [۴۴۱]نظر و دیدگاه ما را در مورد حدیث شعیب تأیید میکند.
عینی میگوید: «عبدالله بن عمرو یکی از بزرگان اصحاب بود او در زمانی حدیث را مینوشت که اجازه عمومی کتابت صادر نشده بود اگر قبول کنیم که فعل صحابه حجت است کسی به کارش اعتراض نمیگیرد و اگر این دیدگاه را نپذیریم باز هم کارش مشکلی ندارد چون رسول خدا آن را مشاهده میکرد و اعتراض نمیگرفت پس کارش با تقریر ثابت میشود». [۴۴۲]
و در صفحه ۱۶۹ دوباره میگوید: «ترمذی در باب علم و مناقب حدیث ابوهریره را از سفیان بن عیینه روایت کرده و گفته حدیث حسن و صحیح است، و نسائی در باب علم از اسحاق بن راهویه از سفیان همین حدیث را تخریج کرده است».
می گویم: در روایت احمد و بیهقی از عمرو بن شعیب از مجاهد و مغیره بن حکیم اجازه نوشتن صادر شده است.
مجاهد و حکیم میگویند: از ابوهریره شنیدیم که میگفت «هیچکس از اصحاب به احادیث رسول از من داناتر نبود مگر عبدالله بن عمرو چون او با دستانش مینوشت و با قلبش حفظ میکرد من حفظ میکردم ولی نمینوشتم تا از رسول خدا اجازه گرفتم ایشان اذن فرمودند».
ابن حجر میگوید: «اسناد حدیث حسن است و غیر از این سند، سند دیگری دارد که عقیلی در شرح حال عبدالرحمن بن سلیمان از عقیل بن مغیره بن حکیم آن را تخریج کرده است». [۴۴۳]
و دارمی سند را ذکر فرموده است. [۴۴۴]
بخاری و مسلم از ولید بن مسلم از اوزاعی از یحیی بن ابی کثیر از ابی سلمه بن عبدالرحمن از ابی هریره روایت کرده «وقتی رسول خدا مکه را فتح کرد میان مردم ایستاده و بعد از حمد و ثناء فرمود: خداوند فیل را باز گرفت و منع کرد ولی پیامبر و مسلمان بر آن مسلط شدند، برای هیچکس قبل از من حلال نشده و برای هیچکس بعد از من حلال نمیشود فقط چند لحظه برای من حلال گردید، آگاه باشید شکارش رانده نمیشود و خارهایش کنده نمیشود و افتادههایش تنها برای یابنده حلال است و هر کسی اسیری را گرفت یا او را آزاد کند و فدیه بگیرد یا او را زندان کند.
ابن عباس فرمود: اذخر (چوب خوشبو) را ما در خانهها نگهداری میکنیم چه حکمی دارد؟ فرمود: اذخر حلال است. ابوشاه بلند شد و گفت ای رسول خدا اینها را برایم بنویسید. پیامبر فرمود: برای ابی شاه بنویسید.
ولید میگوید: به اوزاعی گفتم: ابو شاه هدفش نوشتن چه چیزی بود؟ فرمود: «خطبهی که از پیامبر شنید».
ابو داود ترمذی مختصراً حدیث را روایت کردهاند مسلم و بخاری دوباره از شیبان از یحیی از ابی سلمه از ابی هریره روایت کردهاند ولی در این روایت علت بیان خطبه را افزودهاند «خزاعه مردی از بنی لیث را در سال فتح در مقابل فردی از خود کشته بودند به پیامبر ج خبر رسید و رسول اکرم بر روی شتر خطبه دادند» [۴۴۵]
بهقی از ابی هریره روایت کرده «مردی از انصار نزد رسول اکرم شکایت کرد که از تو حدیث میشنوم ولی نمیتوانم آن را حفظ کنم؟ فرمود: از دستت کمک گیر (با دستش به خط و نوشتن اشاره فرمود).
ترمذی دوباره حدیث را روایت کرده و آن را صحیح میداند ولی بعضی از عالمان میگویند سندش خیلی قوی نیست از بخاری شنیدم که میگفت: «خلیل بن مره در اسناد موجود است که منکر الحدیث است».
احمد و بخاری و مسلم از یزید بن شریک تیمی روایت کردهاند که علی خطبه میداد، گفت «هرکس گمان کند که نزد ما غیر از قرآن و این صحیفه وجود دارد دروغ میگوید».
و در این صحیفه حدیث رسول خدا ج وجود دارد که میفرماید «محوطه شهر مدینه بین دو کوه عیر و ثور حرام است و هر کسی در این محوطه بدعتی ایجاد کند یا بدعتگذاری را پناه بدهد لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد خداوند تا روز قیامت واجب و سنت را از او نمیپذیرد. و امانت مسلمانان مثل هم هستند پایینترین مسلمان میتواند امان دهد، هرکس مسلمانی را تحقیر کند نفرین خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد تا روز قیامت واجب و سنتش پذیرفته نمیشود، و هرکس خودش را به غیر از پدر خودش نسبت دهد نفرین خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد و عبادات واجب و ندبش پذیرفته نمیشود».
احمد و بخاری از ابی حجغه روایت کردهاند «از علی پرسیدیم آیا چیزی غیر از قرآن دارید؟ گفت: نه، مگر قرآن یا سنت یا این صحیفه. گفتم: در آن صحیفه چیست؟ گفت: قصاص و آزاد کردن اسیر، کشته نشدن مسلمان در برابر کافر».
مسلم از ابی طفیل روایت کرده «از علی پرسیده شد آیا رسول خدا خصوصی چیزی به شما داده است؟ گفت: نه، مگر چیزی که در این غلاف شمشیرم است، صحیفه را بیرون آورد در آن نوشته شده بود. نفرین بر کسی که برای غیر خدا قربانی میکند و بر کسی که خیمه زمین را میدزدد و بر کسی که به پدرش لعنت میفرستد و بر کسی که بدعتگذار را پناه میدهد».
ابن حجر میگوید: «جمع بین احادیث این گونه است که یک صحیفه بود و تمام اینها در آن نوشته شد ولی هرکس که آن را شنیده مقداری را به خاطر سپرده است؛ قتاده در روایتی از ابی حسان از علی آن را بیان نموده و همچنین انگیزه سؤال هر کدام را بیان فرموده».
احمد و بیهقی در الدلائل از ابی حسان روایت کردهاند: که علی دستور میداد و در جواب میگفتند: آن را انجام دادهایم علی میگفت: رسول اکرم راست فرمود مالک اشتر به او گفت: آیا با رسول خدا خصوصی عهد و پیمانی بستهاید؟ علی هم مفصلاً داستان را توضیح داد.
ابن عبدالبر از ابی جعفر محمد بن علی روایت کرده که گفته: در غلاف شمشیر رسول خدا صحیفهای پیدا شد که در آن نوشته شده بود: کسی که کور را از راه گمراه کند نفرین شده است، کسی که خیمه زمین را میدزدد، مورد نفرین قرار گرفته، ملعون است کسی با دشمنان دوستی کند یا ملعون است کسی که نعمت خدا را انکار کند. [۴۴۶]
ابوداود از ابی سعید خدری روایت کرده است که گفته: «ما فقط قرآن و تشهد را از رسول خدا نوشتیم».
رامهرمزی از رافع بن خدیج روایت کرده «گفتم ای رسول خدا ما چیزهایی را از شما میشنویم آیا آنها را بنویسیم؟ فرمود: بله مشکلی ندارد » [۴۴۷]
دیلمی از علی روایت کرده «علی گفت: «اگر حدیث را نوشتی باید همراه سند باشد». [۴۴۸]
بخاری از سه راه از زهری از عبید الله بن عبدالله از ابن عتبه از ابن عباس – با الفاظ مترادف – روایت کرده است «رسول اکرم ج هنگام مرگ در خانه همراه چند نفرکه یکی از آنها عمر بود فرمود: کتابی برایم بیاورید تا چیزی را برای شما بنویسم. بعد از آن گمراه نشوید، عمر گفت: بیماری پیامبر ج شدت گرفته و ما هم قرآن داریم و قرآن برای ما کافی است، اهل خانه اختلاف پیدا کردند بعضی میگفتند کتاب بیاورید تا بعد از رسول گمراه نشویم گروهی هم نظر عمر را میپذیرفتند وقتی اختلاف شدت گرفت رسول فرمود بلند شوید» عبدالله میگوید: ابن عباس میگفت: «اگر پیامبر آن مطلب را مینوشت اختلاف به وجود نمیآمد».
در یکی از روایات به اسم عمرستصریح نشده است و دوباره امام مسلم و احمد و اسماعیل و ابن سعد حدیث را روایت کردهاند ولی در روایت احمد به علی دستور داده شده.
ثابت شده رسول اکرم ج نامه و کتابهای فراوانی در بیان دیات نفس و اعضاء و فرائض و احکام دیگری نوشته است، همانطور برای عمرو بن حزم هنگام فرستادن به نجران و معاذ بن جبل به یمن صورت گرفت و اگر ترس از به درازا کشیدن موضوع نداشتیم همه آن را نقل میکردیم و اگر خواهان تحقیق در مورد آنها هستند به طبقات ج ۲ و جمهره ج ۱ و اموال ص ۲۷ و ۱۲۵ و ۳۵۸ وخراج ابی یوسف ص ۸۵ و خراج قریشی ص ۱۱۶ و ۱۱۹ مراجعه کنید.
[۴۲۹] - ( تأویل مختلف الحدیث ص ۳۶۵ ). [۴۳۰] - ( ج ۲ ص ۲۷ ). [۴۳۱]. مجله المناردس ۱۰ ع ۱۰ ص ۷۶۵-۷۶۶ [۴۳۲]. المیزان ج ۲ ص ۲۸۹ – ۲۹۱ [۴۳۳]. المیزان ج ۲ ص ۲۸۹ [۴۳۴] - فتح المغیث ج ۲ ص ۶۸ و المیزان ج ۲ ص ۲۹۰. [۴۳۵]. المیزان ج ۲ ص ۲۸۹، السنن ج ۱ ص ۲۹۱ [۴۳۶]. المیزان ج ۲ ص ۲۸۹ – ۲۹۰ [۴۳۷]. المیزان ج ۲ ص ۲۸۹ – ۲۹۰ [۴۳۸]. فتح المغیث ج ۴ ص ۶۸ – ۶۹ [۴۳۹] - ترغیب و ترهیب ج ۴ ص ۲۸۹. [۴۴۰] - (فتح الربانی ج ۱ ص ۱۷۲ – ۱۷۳). [۴۴۱] - عبدالرزاق از معمر از همام بن منبه دوباره حدیث را روایت كرده است. [۴۴۲] - عمدة القاری: (ج ۲ ص ۱۶۸). [۴۴۳] - فتح الباری ج ۱ ص ۱۴۸ – ۱۴۹. [۴۴۴] - النقض ص ۱۳۱. [۴۴۵] - بخاری ج ۱ ص ۲۹ – ۳۰. [۴۴۶] - ( جامع بیان العلم ص ۳۶ – ۳۷ ). [۴۴۷] - السنن ج ۳ ص ۳۱۹. [۴۴۸] - تدریب ص۱۵۰.