دلایل این مذاهب
پیروان دیدگاه نخست چنین استدلال کردهاند: اگر از لحاظ عقلی ممتنع باشد خداوند پیامبری را گسیل دارد که کرداری از کردارهای مزبور ـ که موجب نقص انجام دهنده در حین صادر شدنش میگردد ـ از او سر زند، آن امتناع برای وجوب استمرار آن نقص (منافی پیامبری) در آینده نیز هست ولی مانعی که تحقق کمال را در هنگام بعثت متوقف میکند و نقص اتفاق افتاده پیش از بعثت را برطرف میسازد، وجود دارد
ولی گزینهی دوم باطل است زیرا عقلاً جایز است خداوند تاثیر منفی آن کردار را برطرف سازد، حال و وضع انجام دهنده را دگرگون و با لطف خود و تلاش و عبادت مکمل او بعد از نقص به مسیر کمال رهنمونش گردد. [۱۷۰]
مخالفان چنین استدلال کردهاند که: اگر صدور نافرمانی از ایشان پیش از نبوت جایز باشد، هنگام برانگیختن فرومایه، بیحرمت و کوچک جلوه کرده و مردم از آنان متنفر شده، به اوامرشان گردن نمینهند و در حق ایشان میگویند: خودشان که قبلاً کافر و اهل نافرمانی بودند اکنون مرا به ایمان و نیکوکاری دستور داده و از کفر و نافرمانی باز میدارند؟! پس چنان چیزی به نابودی مردم و فرو گذاشتن هدایت و اصلاح کردنشان میانجامد که این نیز باطل است چون خلاف مصلحت بندگان و وظیفهی خداوند متعال است و چون به از بین رفتن حکمت ارسال پیامبران که دنبالهروی مردم از ایشان است، منجر میگردد و در صورت فقدان حکمت زشت میباشد وکردار زشت نیز در حق خداوند محال است. [۱۷۱]
در پاسخ بدان گفته شده که: اولاً این دلیل کل ادعای ایشان را ثابت نمیکند، زیرا آنان ادعای امتناع سر زدن گناه آشکار و نهان از پیامبران میکنند. حال آنکه گناه آشکار باعث پستی و فرومایگی میگردد. [۱۷۲]
مگر اینکه گفته شود: هر نوع گناهی گرچه سری هم باشد موجب از دست دادن حرمت وشخصیت میشود که این تاویل بعید و نا محتمل است.
ثانیاً: آنچه از کتاب: المستصفی ۲/۲۱۳ـ ۲۱۴، برداشت میشود مبنی بر اینکه: ادعای مزبور یا چیزهای نفرتانگیزی که بعد از بعثت از پیامبر ج صادر شد، باطل و نقض میگردد. چون که جنگ و درگیری میان او و کافران دستخوش فراز و نشیب شد، و باعث تنفر کسانی از ایمان و اسلام گشت، و از آن مصون نماند و یاوهگویان مشکوک شدند ماجرای نسخ باعث مشکوک شدن عدهای شد، چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَايَةٗ مَّكَانَ ءَايَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٠١﴾[النحل: ۱۰۱].
هرگاه آیهای (از قرآن) را به جای آیه دیگری (از تورات و انجیل) قرار دهیم (و برخی از احکام قرآن را جایگزین برخی از احکام کتابهای پیشین گردانیم) و خدا خود بهتر میداند که چه چیز را نازل میکند (و حکمت این تعویض و تبدیل چیست، کافران) میگویند: تو (ای محمّد !) بیگمان بر زبان خدا دروغ میبندی (و از پیش خود چیزهائی به هم میبافی و به نام خدا ارائه میدهی. امّا چنین نیست که ایشان میگویند و) بلکه بیشتر آنان ناآگاهند (و اهل علم و معرفت نیستند و از فلسفه تعویض احکام در مراحل انتقالی جامعه بیخبرند ).
و گروهی نیز به سبب متشابهات مشکوک گشتند و گفتند: خدا میتوانست پرده از روی آنها بردارد، اگر پیامبر بود مردم را از سخنان احمقانه و اختلاف برانگیز نجات میداد. خداوند میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ﴾[آل عمران: ۷].
و امّا کسانی که در دلهایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشان را فرا گرفته است) برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات میافتند.
همهی این امور نفرت انگیز به گمان شما مستلزم دست کشیدن از دنبالهروی شده و به فرو گذاشتن هدایت و زشتی فرستادن پیامبران میانجامد.
میتوان گفت: گناه و نافرمانیها به دلیل زشتی ذاتیشان در واقع و نفس الامر نفرت انگیزاند؛ بر خلاف این چیزهایی که باعث نقض سخنان قبلی میشد که آنها در اصل دارای زشتی نیستند بلکه حکمتهایی در آنها نهفته است، پس برای کسی که دارای عقلی سلیم باشد باعث تنفر و انزجار نخواهد شد ولی برای کسی که عقلش ضعیف،درک وفهمش محدود و ناتوان وخدا قلبش را تباه ساخته باشد موجبات تنفر و بدبینی را برایش فراهم میسازد. ولی تباهی قلب و ناتوانی عقلش از درک حکمتهای موجود در آن باعث شده نه زشتی ذاتی و اصلی.
ثانیاً: پاسخ اشعریها بدان و آن اینکه: ما وجوب نیکو و نیکوتر و زشتی تهی بودن ارسال از حکمت را نمیپذیریم. پس نه اینگونه فرستادن و نه فرو نهادن هدایت مردم بر خدا ممتنع نیست زیرا همهی آنها بر قاعدهی تحسین و تقبیح عقلی که شما بدان معتقدید پایهگذاری شده که ما آنها را باطل و ملغا ساختیم. [۱۷۳]
بعداً به پاسخ این نکته سوم میپردازیم.
رابعاً: آنچه شارح المسلم ـ از جانب حنفیها ـ گفتهاند: ما این سخن شما را که میگویی: هیچ حکمتی جز دنبالهروی در امر فرستادن وجود ندارد، نمیپذیریم زیرا جایز است حکمت و فایدهی آن اقامه حجت بر ایشان در جهت عذاب روز رستاخیز باشد.
معترض میتواند بگوید: این پاسخ ـ گرچه منع زشتی فرستادن به خاطر ایجاد حکمتی دیگر به جز دنبالهروی برایش بر آن مترتب میشود ـ مترتب شدن نابودی مردم و فرو گذاشتن هدایتشان بر فقدان پیروی را منع نمیکند، چه اقامهی حجت فائدهی قیامتی است، حال آنکه هدف، هدایت آنان در دنیا است که جز از دنبالهروی به دست نمیآید.
و باز میتواند بگوید: چگونه اقامهی حجت از طریق فرستادن پیامبری صورت میپذیرد که دارای ویژگیهایی باشد که مانع از پیروی کردن و تاسی جستن به او باشد؟ و آیا این نیز بسان فرستادن پیامبری نیست که دارای معجزه نباشد؟!
و خامساً: آنچه تمام اهل سنت بدان پاسخ دادهاند این است که: ما لزوم فرومایگی، تنفر و از دست دادن دنبالهروی برای کسی که پیش از بعثت مرتکب گناهی شده باشد، قبول نداریم، زیرا صفای درون و نیک روشتی ـ پس از آن ـ حال و وضع موجود را منعکس کرده و پس از فرومایگی ارجمند و مورداحترام واقع میشود. [۱۷۴]
واقعیت نیز منعکس شدن حال و وضع را در دلهای افرادی تایید میکند که پس از اطلاع از چیزهایی که موجب فرومایگیهایشان شده به احترام آنان گردن نهادهاند آنگاه، معجزه نیز آن را تقویت میبخشد چون عامل جذب مردم به سوی اعتقاد ورزیدن به آنان میگردد پس قطعاً بر حال و وضع انعکاس مییابد. [۱۷۵]
[۱۷۰] - (التقریر ۲/۲۲۳، شرح المسلم ۲/۹۸، شرح المسایره ۱/۱۹۶.). [۱۷۱] - (شرح المسلم ۲/۹۸، التقریر ۲/۲۲۳، شرح المواقف ۳/۲۰۵.). [۱۷۲] - (حاشیهی المواقف ۳/۲۰۵). [۱۷۳] - (شرح المسلم ۲/۹۸، التقریر ۲/۲۲۴، شرح المواقف ۳/۲۰۵). [۱۷۴] - بلکه ابن تیمیه ـ به نقل از سفارینی در شرح العقیده ۲/۲۹۱، میگوید: انسان با توبهی نصوح و راستین میتواند بیشتر کردارهای پیشینش را بردارد. [۱۷۵] - (التقریر ۲/۲۲۴ شرح المسلم ۲/۹۸، شرح المسایره ۱/۱۹۶).