معنی سنت از لحاظ زبانشناختی
سنت در لغت بر راه و روش اطلاق میگردد، [۸]خوب و پسندیده باشد یا زشت و نکوهیده. پیامبر خدا ج میفرماید: هرکه روش پسندیده و خوبی را در اسلام وضع نماید و بعد از او بدان عمل شود، به تعداد رهروان پاداش خوب برایش در نظر گرفته میشود بدون آنکه پاداش آنان کاهش یابد و هرکه روش ناپسند و بدی را وضع کند و پس از او بدان عمل شود، به تعداد رهروان گناه برایش مقرر میگردد بدون آنکه گناه آنان کاهش یابد. [۹]
خالدبن عتبه هذلی میگوید:
فلا تغضبن من سیرة أنت سرتها
فاول راض سنة من یسیرها
(از راه و روشی که پیمودی و جا گذاشتی خشمگین مشو زیرا نخستین رضایت دهنده بدان، کسی است که آن را میپیماید یعنی تو خودت مقصر هستی).
ازهری میگوید: سنت عبارت است از: روش پسندیدهی درست، و لذا گفته میشود: فلانی جزو اهل سنت است: یعنی جزو اهل روش وسنت پسندیده میباشد. [۱۰]
خطابی میگوید: [۱۱]اصل آن عبارت از راه و روش پسندیده میباشد و هرگاه به صورت مطلق آورده شود بدان انتقال مییابد و گاهی نیز به صورت مقید آورده میشود مانند: هرکه روش بد و ناپسندی را وضع نماید.
میتوان بر هر کدام از گفتههای ازهری و خطابی خرده گرفت، سخن ازهری که میگوید: «و لذا گفته میشود...» دال بر این نیست که سنت از لحاظ زبان شناختی به صورت حقیقی جز بر روش پسندیده دلالت نمیکند، زیرااینکه گفته میشود، فلانی از اهل سنت است، استعمال عرفی فقها میباشدنه استعمال زبان شناختی.ومرادازواژهی سنت درآن:نقطه مقابل بدعت میباشدنه معتزلی بودن.
و آنچه خطابی هم میگوید: «و هرگاه به صورت...» قابل قبول نیست و استعمال آن در روش نکوهیده به صورت مقید دلیل بر مجاز بودنش در آن نمیباشد؛ بلکه برای بیان این امر است که مقصود از آن نوعی از انواع معانی حقیقی است. چطور ممکن است بر مجاز بودنش دلالت کند حال آنکه سنت به صورت مقید نیز در روش پسندیده به کار میرود، چنانکه در حدیث مزبور آمده بود؟ اگر مقصود خطابی این باشد که: استعمال آن در روش نکوهیده جز به صورت مقید نمیباشد ولی بکارگیریش در روش پسندیده گاهی به صورت مقید است و گاهی به صورت مطلق، گفتهی وی با شعر خالد هذلی که بدان اشاره رفت، نقض میگردد. پس درستترین رأی همان است که جمهور زبان شناسان گفتهاند.
سنت در قرآن کریم به معنی روش آمده است. راغب اصفهانی میگوید: سنت خداوند گاهی برای روش حکمت و روش فرمانبرداریش بکار میرود مانند:
﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا٢٣﴾[الفتح: ۲۳] «این است سنت الهی که در گذشته نیز بوده است و هرگز برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهد بود».
﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا٤٣﴾[فاطر: ۴۳].
هرگز دگرگونی و تبدیلی در شیوه رفتار خدا (در معامله با ملتها) نخواهی یافت، و هرگز نخواهی دید که روش خدا تغییر مسیر و جهت دهد.
خداوند روشن نموده که شاخههای شریعت گرچه از لحاظ صورت و شکل با هم متفاوت باشند ولی هدف از آنها که پالایش نفس و پرورش و هدایت آن به سوی پاداش و همسایگی خداوند میباشد، هیچگاه دستخوش تغییرو تحول نمیگردد. [۱۲]
زیرا مناسب این بود که راغب برای گفتهی خود: «خداوند روشن...» آیهی:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٢٦﴾[النساء: ۲۶].
«خداوند میخواهد برایتان روشن کند و شما را به راه کسانی رهنمود کند که پیش از شما بودهاند، و توبهی شما را بپذیرد و خداوند آگاه و کار بجا است». و یا آیهی:
﴿مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨﴾[الأحزاب: ۳۸].
(پیامبر ج در انجام هر آنچه که خداوند بدان دستور داده و او را بدان ملزم کرده، هیچ گناه و تقصیری ندارد. این سنت الهی در مورد پیغمبران پیشین نیز جاری بوده است، و فرمان خدا همواره روی حساب و برنامهی دقیقی است و باید به مرحلهی اجرا در آید.)، انتخاب میکرد ولی آن دو آیه که بدانها استناد نموده، مراد از سنت در آنها: روش حکمت و عادت خداوند سبحان، یعنی انتقام از تکذیب کنندگان پیامبران و فرود آوردن عذاب بر سر آنان، میباشد. چنانکه در مباحث بعدی آن را از مخشری نقل میکنیم. [۱۳]
شوکانی [۱۴]از کسائی نقل مینماید: سنت به معنی تداوم و استمرار است.
شاید مقصود وی چیزی باشد که بر آن تداوم میشود. قرطبی [۱۵]از مفضل نقل میکند که: سنت یعنی امت. این شعر را نیز در همین معنی سروده است:
ما عاین الناس من فضل کفضلهم
ولا رأوا مثلهم فی سالف السنن
مردم چنین بزرگوارانی را در میان ملتهای گذشته ندیدهاند.
طبری میگوید: [۱۶]سنت یعنی: نمونهی دنبال شده و پیشوای پیروی شده. این شعر لبیدبن ربیعه نیز همین معنی را دارد که میگوید:
من معشر سنت لهم آباؤهم
ولکل قوم سنه وامامها
(او) از میان گروهی برخاسته که نیاکانشان خط مشی آنان را تعیین نمودهاند و هر ملتی نیز رهبر و الگوی خود را دارد.
سنت در لغت بر سرشت و طبیعت هم اطلاق میگردد. عدهای این شعر اعشی را بدان تفسیر کردهاند:
«کریم شمائله من بنی معاویه الا کرمین السُنَن».
(او) دارای ویژگیها و محاسن بزرگوارانهای است که از طایفهی پاک سرشت معاویه میباشد.
و همچنین بر شکل و شمایل انسان، سطح چهره [۱۷]، گردی چهره، شمایل و پیشانی اطلاق میگردد که برای این معانی اشعار زیر را مورد استناد قرار دادهاند:
ذو الرمه میگوید: «تریک سنة وجه غیر مقرفه ملساء لیس بها خال و لا ندبُ» [۱۸]
سطح چهرهی زیبایی را نظاره میکنید که صاف و برّاق و بدون لکّه و زخم است. ثعلب هم میگوید: «بیضاء فی المرآة سنتها فی البیت تحت مواضع اللمس».
چهرهاش در آیینه سفید و درخشنده و در اتاق هم
این حدیث را نیز به عنوان شاهد میآورند که میفرماید: پیامبر خدا مردم را بر صدقه دادن تشویق کرد که مردی زشت چهره برخاست و...
برخی شعر اعشی را هم بدان تفسیر نمودهاند. همهی اینها به معنی صافی و برّاقی میباشد.
سنت بر خط سیاه پشت الاغ و نوعی خرمای مدینه نیز اطلاق میگردد. [۱۹]
فخر رازی دربارهی ریشه یابی واژهی سنت سه دیدگاه را ذکر میکند: [۲۰]
۱- سنت بر وزن «فُعلة» به معنی «مفعولة» از ریشهی «سن الماء یسنه ـ آب را ریخت» میباشد [۲۱]سنّ به معنی: ریختن آب است. عرب راه مستقیم و هموار را به آب ریخته تشبیه کردهاند زیرا پی در پی بودن اجزای آب به یک شیوه، بسان چیز واحدی است.
۲- از ریشهی «سننت النصل و السنان اسنه سنّاً فهو مسنون ـ تیغه و سر نیزه را تیز کردم پس او تیز شده است.»می باشد کردار منسوب به پیامبر ج از این جهت سنت نامیده شده چون مورد قبول و تیز شده است.
۳- ریشهی آن از این گفتهی عربها است که میگفتند: «سن الابل ـ شتر را خوب چرانده است. کردارهایی که پیامبر خدا بر آنها تداوم داشته از این لحاظ سنت نامیده شدهاند که چون ایشان آنها را خوب حمایت و استمرار بخشیده است.
قاضی عضد و بسیاری از دانشمندان اصول میگویند: سنت در لغت به معنی روش و عادت است. زمخشری در تفسیر آیهی: ﴿فَهَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ ٱلۡأَوَّلِينَۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا٤٣﴾[فاطر: ۴۳].
می گوید: (آیا آنان انتظار دارند سرنوشتی جز سرنوشت پیشینیان را داشته باشند؟ هرگز دگرگونی و تبدیلی در شیوه رفتار خدا نخواهی یافت و هرگز نخواهی دید که روش خدا تغییر مسیر و جهت دهد).
میگوید: سرنوشت پیشینیان عبارت بود از: فرود آمدن عذاب بر سر تکذیب کنندگان پیامبرانشان. خداوند آن پیشوازی ایشان را به منزلهی انتظارش از آنان قلمداد نموده و روشن ساخته که عادت و شیوهی او در انتقام از تکذیب کنندگان تغییرناپذیر میباشد [۲۲]
در اینجا میبینی زمخشری سنت را به عادت تفسیر کرده است.
«فنری» در حاشیهی خود بر کتاب التلویح ۲/۲۴۲ میگوید: آنچه از ساختار سخنان اصفهانی در شرح البدائع بدست میآید این است که: عطف عادت بر طریقت از نوع عطف تفسیری نیست. چرا که میگوید: سنت در لغت به معنی طریقه و روش است. گفته میشود: سنت زید چنان است یعنی رویه و روش او چنان است و به معنی عادت نیز آمده گفته میشود: کسی که سنتش چنان باشد یعنی عادتش چنین است. خداوند میفرماید: ﴿وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا٦٢﴾[الأحزاب: ۶۲] [۲۳]یعنی: «عادت او تغییر ناپذیر است».
من در فرهنگهای لغت ندیدهام صراحتاً سنت به معنی عادت یا عادت به معنی رویه، روش یا سرنوشت آمده باشد. آنچه در قاموس المحیط و شرح آن آمده است اینکه: عادت یعنی: خوی و خصلتی که تکرار شود. بدین علت چنان نامگذاری شده چون صاحبش به سوی او عودت میکند. یعنی: پی در پی به سوی آن بر میگردد. گروهی گفتهاند: عادت عبارت است از اینکه: چیزی همیشه یا غالباً به یک شیوه و بدون ارتباط عقلی تکرار گردد، و نیز گفته شده: عادت یعنی: امور معقول همیشگی نزد طبیعت سالم که در وجود انسان استقرار مییابد. استاد ما نقل کرده: عادت و عرف به یک معنی هستند.
عدهای گفتهاند: گاهی عادت به کردارها و عرف به گفتارها اختصاص مییابد. ا هـ صاحب «المخصص» به نقل از صاحب کتاب «العین» میگوید: عادت یعنی: خوی و خصلت و پشتکار داشتن در چیزی تا به صورت سرشت و طبیعت در میآید. [۲۴]
اگر به تمام معناهای عادت نظری بیفکنیم عادت به معنی استمرار و تداوم بخشیدن است. گو اینکه کسی که سنت را به عادت تفسیر کرده این معنی را از گفتههای کسائی ـ که قبلاً بدان اشاره شد ـ برگرفته است.
اگر به معنی عادت در شرح القاموس (آنچه در وجود انسان استقرار یابد... دیدگاه صاحب العین (پشتکار داشتن...) و دیدگاه راغب در تفسیر طبیعت که بدان اشاره رفت، بنگریم در مییابیم که عادت گاهی به معنی سرشت و طبیعت به کار میرود.
و اگر هم به معنی (چیزی همیشه یا...) و تفسیر آن به عرف نگاه کنیم میدانیم: عادت به معنی رویه و روشت است یعنی استمرار و تکرار چیزی.
ابو هلال عسکری در کتاب (الفروق اللغویة ـ ۱۷۸) میان سنت و عادت تمایز قائل میشود و میگوید: عادت عبارت است از: چیزی که انسان آن را به تنهایی و بدون وجود نمونهای انجام دهد. ولی سنت: انجام فعلی است که نمونه و الگویی از آن وجود داشته باشد.
خلاصهی کلام: معانی عادت، سرشت، روش، و تداوم اگر یکی نباشند به هم نزدیکاند.
[۸] - در کتاب قاموس المحیط ذیل واژهی (سار) آمده: سیره یعنی: راه و روش میگویند: فلان سرپرست روش پسندیدهای را با زیردستان خود به کار برد و ذیل واژهی (طرق) میگوید: طریقت یعنی: روش و آئین و هر راهی که انسان میپیماید خواه پسندیده یا نکوهیده. پس این دو واژه مترادفند. [۹] - صحیح مسلم ۸/۶۱. [۱۰] - تمام آنچه گفته شد چکیدهای از لسان العرب، قاموس المحیط و شرح آن میباشد. [۱۱] - به نقل از ارشاد الضحول ص ۳۱. [۱۲] - مفردات راغب ص ۲۴۵. [۱۳] - ص ۴۹ را نگاه کنید. [۱۴] - ارشاد الضحول ص۳۱. [۱۵] - تفسیر طبری ۴/۲۱۶. [۱۶] - تفسیر طبری ۴/۶۵. [۱۷] - لسان العرب و تاج العروس. [۱۸] - صاحب تاج العروس به نقل از لسان المیزان میگوید: صاغانی این شعر را گونهای دیگر تفسیر کرده و گفته: مقصود شاعر این است که: آن زن پاکنژادی است که هیچ عیب و نقصی در آن وجود ندارد.. [۱۹] - همه این معانی در لسان المیزان و تاج المروس ذیل واژهی (سن) آمده است. [۲۰] - تفسیر رازی ۲/۵۴. [۲۱] - در ارشاد الفحول ص ۳۱ این رأی را از کسائی نقل میکند. [۲۲] - تفسیر الکشاف ۲/۲۴۶. [۲۳] - سورهی احزاب ۶۲ و فتح ۲۳. [۲۴] - المخصص ۱۲/۷۵.