نگاهی به اعتبار و جایگاه سنت

فهرست کتاب

اما چرا بعضی از اصحاب چنین كرده‌اند

اما چرا بعضی از اصحاب چنین كرده‌اند

اگر بپذیریم کردار این گروه از اصحاب حجت باشد دلیل بر حجیت نبودن سنت نیست چون بیان کردیم نهی از نوشتن دلیل بر حجیت نبودن سنت نمی‌باشد به عبارت دیگر: گفتم: نوشتن از لوازم حجیت نیست و نهی رسول اکرم دلائل دیگری داشت.

و کردار این گروه از اصحاب دوباره دلیل بر منسوخ بودن اذن کتابت نیست چون اگر مذهب و دیدگاه ابن قتیبه و خطابی را قبول کنیم (قول ششم در بحث گذشته) که عبارت بود از عام بودن نهی و اذن برای هر مکان و حال و شخصی، باز هم می‌گویم: اصحاب بعد از مرگ رسول اکرم از اذن نوشتن مطلع نشدند و اعتقاد داشتند که حکم نهی نسخ نشده است نه اینکه بگویند حکم نهی متأخر از اذن است و اذن منسوخ باشد و الا اجماع بعد از اصحاب درست نمی‌شد.

و اگر دیدگاه تخصیص را بپذیریم یعنی نهی برای حالت ترس و اذن برای حالت اطمینان می‌گویم: نهی اصحاب و تابعین یا سوزاندن صحیفه‌ها به خاطر ایجاد حالت نهی بوده مثلاً ترسیده حدیث نوشته شده با قرآن قاطی شود یا قرآن و سنت در یک جا نوشته شده یا ترسیده اگر آن را آتش نزد بر نوشته‌ها اتکاء می‌کند و علم و فقه ضائع شود و این دلائل و توجیهات برای عدم تدوین سنت هم گفته می‌شود.

برای توضیح بیشتر بطلان مقوله «تدوین یکی از لوازم حجیت است» می‌گویم:

اگر عدم تدوین دال بر عدم حجت باشد پس باید بگویم مخالفت ابوبکر و زید با تدوین قرآن به معنی این است که ابوبکر و زید قرآن را حجت نمی‌دانستند و چنین چیزی به نسبت ابوبکر و زید قابل تصور نیست اما علت مخالفت آنها ترس از بدعت و نوآوری بود چون رسول اکرم چنین کاری را انجام نداده بود و به آن دستور هم نداد اما با در نظر گرفتن مصلحت اقدام به تدوین کردند.

بخاری از ابن شهاب از عبید بن سباق روایت کرده زید بن ثابت می‌گوید: ابوبکر در حالی که عمر پیش او بود نزدیک جنگ یمامه به دنبال من فرستاد وقتی پیش ایشان رفتم ابوبکر گفت: عمر می‌گوید: جنگ یمامه با کشته شدن قراء قرآن گرم شده و من می‌ترسم این قتل و کشتار ادامه یابد و بخش زیادی از قرآن نابود شود، به نظر من قرآن را جمع‌آوری کنیم به عمر گفته‌ام: چگونه کاری را انجام می‌دهید که رسول آن را انجام نداده است؟ عمر گفت: سوگند به خدا خیر است و عمر مدام سخن گفت تا مرا قانع کرد و خداوند سینه‌ام را برای این کار گشاد فرمود و نظر عمر را مصلحت‌اندیشانه پنداشتم. زید می‌گوید: ابوبکر به من گفت: ای زید تو میان ما جوان مرد بوده‌اید و هرگز تو را متهم نکرده‌ایم پس بگرد و قرآن را جمع‌آوری کن زید می‌گوید: سوگند به خدا اگر مرا مکلف می‌کردند که کوهی را بردارم و در جای دیگر بگذاریم از این کار برایم آسان‌تر بود. به ابوبکر گفتم: چگونه کاری را که رسول انجام نداده شما انجام می‌دهید؟ گفت: سوگند به خدا خیر است ابوبکر مدام سخن گفت تا مرا قانع کرد شروع کردم به جست و جو کردن قرآن میان لوح و درختان پهن و سینه‌های مردان تا آخرین آیه سوره توبه که تنها نزد خزیمه انصاری آن را پیدا کردم.

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨[التوبة: ۱۲۸].

(‏بیگمان پیغمبری (محمّد نام)، از خود شما (انسان‌ها) به سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید. به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.)

مصحف نوشته شده نزد ابوبکرسبود و بعد از او به عمرسداده شد و بعد از عمر نزد حفصه دختر عمر گذاشته شد.

پس عدم تدوین دلیل بر عدم حجیت نیست بلکه تدوین یا عدم تدوین اسباب دیگری دارد

عمر در تدوین سنت گمان و تردد کرد با اصحاب رسول ج مشورت نمود بعضی از آنها نظر به تدوین سنت دادند اگر تدوین ملازم حجیت باشد باید بعضی که در تدوین تردد داشتند در حجیت آن هم گمان می‌داشتند آیا ممکن است گمان کنیم تردد آنها ناشی از تردد در حجیت بود؟ ممکن نیست عمر با آن سابقه‌ی درخشان و با گذشت سال‌ها باز هم در حجیت سنت متردد باشد. عمر خیلی حریص بود که احکام سنت نبوی را بشناسد و خیلی مواقع با شتاب و بدونه ایستایی نظر و دیدگاه خودش را بیان می‌کرد، اذن نوشتن از دو حالت به در نیست یا معتقد به حجیت است یا نه در هردو حالت تردد در تدوین ناشی از تردد در حجیت نیست بلکه باید تردد ناشی از اسبابی باشد که عمر را وادار به بحث و بررسی تدوین سنت نمود.

برای عدم تدوین و آتش زدن صحیفه‌ها دو سبب دیگر را می‌افزاییم:

۱- شدت ورع و پرهیزکاری از پروردگار که مبادا بعد از او مردم به سنت تمسک جویند و احادیث را روایت کنند اما خودش حدیث را از فردی روایت کرده که ظاهراً درست کار و صادق است ولی شاید در حقیقت دروغگو باشد یا ظاهراً حافظه‌ی قوی داشته باشد ولی در واقع ضعیف الحافظه بوده یا اینکه چون بین او و رسول واسطه‌ی نبوده خودش الفاظ حدیث را اشتباهاً تغییر داده.

ابوبکر در حدیث عایشه به این حقیقت اشاره می‌کند «می‌ترسم بمیرم و تو آنها را روایت کنید در حالی که من از فردی روایت کردم ظاهراً صادق بود شاید کاذب باشد» یا در روایت دیگر «من حدیث را برای شما روایت می‌کنم ولی شاید من دقیقاً آن را نشنیده‌ام».

۲- معلوم است یک نفر از اصحاب یا دو یا سه یا ده یا صد نفر نتوانند همه‏ی احادیث رسول‏الله ج را در یک کتاب مانند قرآن جمع کنند چون هیچ کدام از آنها همیشه ملازم و همراه رسول‏الله ج نبوده، و اگر فرض کنیم فردی در همه‏ی لحظات زندگی رسول‏الله ج، با ایشان بوده آیا می‌تواند همه کردار و گفتار رسول‏الله ج را حفظ کند؟ و همچنین ممکن نیست چند نفر از اصحاب رسول‏الله ج لحظات رسول اکرم را تقسیم کنند و هر کدام در لحظه‌ای همراه رسول باشد و آن را حفظ کنند تا چیزی از احادیث رسول ضائع نشود، یکی از آنان در لحظه‌ی همراه رسول بوده و حدیث را شنیده در حالی که دیگران از آن اطلاعی نداشتند، بدین سبب احتمال دارد هر کدام از آنها حدیثی را روایت کرده که نزد دیگری چنین حدیثی موجود نباشد، و ممکن نیست فردی هر چند با قدرت باشد بتواند همه اصحاب (۱۱۴۰۰۰ نفر) را بعد از وفات رسول جمع‌آوری کند و احادیث او را بنویسد و آن را تدوین کند.

وقتی دیدند که قادر به این کار نیستند از تدوین حدیث دست کشیدند و احادیث نوشته شده را آتش زدند، چون می‌ترسیدند که مردم گمان کنند همه‌ی احادیث رسول جمع‌آوری و همه را در آن کتاب تدوین کرده‌اند و هر حدیثی در این کتاب تدوین شده نباشد دیگر این حدیث محسوب نمی‌شود یا اصلاً چنین گمانی درست نشود؛ ولی هنگام تعارض حدیث کتاب تدوین شده و حدیث شفاهی دیگر، باید حدیث کتاب، ترجیح داده شود هرچند که حدیث دیگر قوی‌تر باشد، و در هردو حالت خطر بزرگی ایجاد می‌شود و بخش فراوانی از احکام شرعی ضائع می‌گردد.

و اصلاً احتمال دارد که این گمان برای متأخرین ایجاد شود و احادیث تدوین شده و بزرگان اصحاب مانند عمر را بر دیگران ترجیح دهند.

اگر به روایت صاحب الشهبه از ابوبکر مراجعه کنیم که گفته «ابوبکر گفت: شاید حدیثی مانده باشد ولی من آن را پیدا نکرده باشم و بعد از من مردم بگویند اگر این حدیث رسول الله ج باشد از ابوبکرسپوشیده نمی‌ماند » دیدگاه ما را تأکید می‌کند.

اما اگر تک تک صحابه به تدوین حدیث اقدام کنند دیگرچنین گمانی ایجاد نمی‌شود و خیلی بعیدتر از این است که کسی گمان کند امامانی چون زهری و بخاری و مسلم – که همه عمر خود را در جمع حدیث صرف کرده‌اند – همه احادیث رسول را جمع‌آوری کرده‌اند، چون فاصله‌ی زمانی دوران آنان بسیار زیاد و اسلام دچار مشکلات فراوانی شده بود و بیشتر اصحاب یا بزرگان آنها فوت کرده و تعداد تابعین زیاد شده بودند، هرگز عقل حکم نمی‌کند که فردی مانند زهری بتواند همه آنها را جمع‌آوری کرده و یا همه آنها شنیده باشد.

اگر احتمال به نسبت آنها به صفر برسد آیا نسبت به اصحاب چه احتمالی باقی می‌ماند؟ که بگویم همه احادیث رسول را جمع‌آوری کنند.

ابن حجر در (مقدمه فتح الباری ج ۱ ص ۴) می‌گوید:... که احادیث رسول‏الله ج در دوران اصحاب و بزرگان تابعین به دو دلیل تدوین نشده بود ۱ – در ابتداء اسلام از تدوین منع شده بودند – همانگونه که در صحیح مسلم روایت شده – از ترس اینکه مبادا قرآن با سنت قاطی شود

۲ – وسعت حافظه و ذهن روان، آنها را از تدوین بی‏نیاز کرده بود، و همچنین بیشتر آنها کتاب را نمی‌شناختند؛ سپس در اواخر دوران تابعین احادیث تدوین گشت و جمع‌آوری شد، وقتی که عالمان در مناطق اسلامی منتشر شدند و بدعتهای خوارج و روافض و منکرین «قدر» زیاد شده بودند.

بدین علت‌ها عمر بن عبدالعزیز به علمء و فرماندارانش دستور داد همه احادیث را تدوین کنند و صورت مکتوب آن را به هر شهری فرستادند.

ابو عبدالله بخاری در تعلیقهایش می‌گوید «عمر بن عبدالعزیز به ابوبکر بن حزم نامه‌ای نوشت و فرمود: به احادیث رسول‏الله ج نگاه کن و آنها را بنویس چون من از رفتن علماء و ضایع شدن علم می‌ترسم که تنها احادیث پیامبر ج را قبول و در مورد علم تحقیق کنید، و آن‌هایی که نمی‌دانند یاد دهید چون علم وقتی ضایع می‌شود که مخفی باشد » [۴۵۷]

هروی در ذم کلام از یحیی بن سعید از عبدالله بن دینار روایت کرده «اصحاب و تابعین احادیث نمی‌نوشتند بلکه شفاهی آن را حفظ می‌کردند و شفاهی آن را اداء می‌کردند، مگر کتاب صدقات و مقدار کمی از احادیث - که بر هیچ محققی پوشیده نیست - اما از نابود شدن احادیث و شتاب مرگ علماء ترسیدند بدین علت عمر بن عبدالعزیز به ابابکر حزمی دستور داد به احادیث رسول اکرم نگاه کند و آنها را بنویسد [۴۵۸]

ابو نعیم در تاریخ اصفهان دستور عمر را با این لفظ روایت می‌کند «عمر بن عبدالعزیز به مناطق اسلامی نوشت که احادیث رسول اکرم را جمع‌آوری کنید». [۴۵۹]

عبدالرزاق از ابن وهب روایت کرده که گفته از مالک شنیدم که می‌گفت: «عمر به مناطق اسلامی نامه می‌نوشت و فقه و سنت را به آنها یاد می‌داد به مدینه نامه می‌نوشت و از آنها در مورد سنت سؤال می‌پرسید، به ابوبکر می‌نوشت که احادیث رسول را جمع‌آوری کن. عمر در حالی فوت کرد که ابن حزم کتاب را نوشت ولی آن را نفرستاده بود». [۴۶۰]

ابن عبدالبر از سعید بن زیاد آزاد شده زبیر روایت می‌کند که گفته: از ابن شهاب شنیدم در حالی که برای سعد بن ابراهیم حدیث روایت می‌کرد گفت: عمر دستور داد سنت را جمع‌آوری کنیم آن را به صورت کتابی می‌نویسم و به هر منطقه‌ای که دارای حاکم باشد یکی را می‌فرستاد.

ابن حجر در مقدمه فتح الباری می‌گوید «اولین کسی که سنت را جمع‌آوری کرد ربیع بن صیح و سعید بن ابی عرویه و دیگران بودند. آنها هر بابی را جداگانه تألیف می‌کردند تا بزرگان طبقه سوم به پا خواستند و احکام را تدوین کردند: امام مالک موطأ را تألیف کرد و احادیث قوی اهل حجاز را همراه فتاوای اصحاب و تابعین روایت نموده است. ابو محمد عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح در مکه و ابو عمرو عبدالرحمن بن عمرو اوزاعی در شام و ابو عبدالله سفیان بن سعید ثوری در کوفه و ابو سلمه حماد بن سلمه بن دینار در بصره هر کدام کتابی را تصنیف کردند و تنها احادیث رسول اکرم را روایت می‌نمودند و این کار در پایان قرن دوم توسط عبدالله بن موسی عبسی کوفی و مسدد بن مسرهد بصری و اسد بن موسی اموی و نعیم بن حماد خزاعی در مسانید جداگانه صورت گرفت و بعد از این‌ها هم امامانی مانند احمد بن حنبل و ابن راهویه و عثمان بن ابی شیبه سر رسیدند».

بعضی مانند ابی بکر بن ابی شیبه هم مانند دوران گذشته (باب‌های خصوصی) و هم مانند دوران بعدی (مسانید) تألیف می‌کرد.

وقتی بخاری این‌ها را دید مناسب دانست کتابی را تألیف کند که تنها شامل احادیث صحیح باشد تا مردم در روایت حدیث صحیح بر آن اعتماد کنند. کلام اسحاق بن راهویه استاد بخاری چشنی تصمیم بخاری را زد و فعال ساخت که خطاب به شاگردانش گفت «ای کاش مختصری از احادیث صحیح را تألیف می‌کردید».

نویسنده قواعد التحدیث در( ج ۱ ص ۱۴۶) می‌گوید «سیوطی گفته آن‌هایی که ذکر کردیم همه در پایان قرن دوم بودند اما سر آغاز تدوین در پایان قرن اول در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز صورت گرفت».

حافظ دوباره در (فتح الباری ج۱ ص۱۲۶) می‌گوید «اولین کسی که حدیث را تدوین کرد ابن شهاب بود به دستور عمر همانطور که ابونعیم از محمد بن حسن از مالک روایت کرده: اولین کسی که علم را تدوین کرد ابن شهاب زهری بود».

بدین سبب در عصر تابعین بر مباح بودن نوشتن و تدوین سنت اجماع کردند حتی گروهی آن را واجب یا سنت می‌دانستند. [۴۶۱]

قاضی عیاض می‌گوید: بین سلف از اصحاب و تابعین اختلاف فراوانی در مورد نوشتن حدیث وجود داشت: گروهی آن را مکروه و جمع کثیری مباح می‌دانست سپس مسلمانان بر نوشتن اتفاق کردند و اختلاف فیصله پیدا کرد.

ابن صلاح شهرزوری می‌گوید «سلف صالح در نوشتن علم اختلاف داشتند بعضی نوشتن را مکروه می‌دانستند و دستور می‌دادند که باید سنت حفظ شود و گروهی دیگر آن را جایز می‌دانستند تا اینکه مسلمانان بر جواز و اباحه آن اجماع کردند و اختلاف برطرف شد. اگر سنت تدوین نمی‌شد بخش فراوانی از علم نابود می‌گشت». [۴۶۲]

ابن حجرمی‌گوید: «سلف صالح در نوشتن و ترک آن اختلاف داشتند تا اختلاف پایان یافت و بر اباحه یا حتی مندوب بودنش اتفاق کردند بلکه در مورد کسانی که فرموشکار هستند حکم وجوب صادر شد». [۴۶۳]

[۴۵۷] - (مالک در موطا آن را روایت کرده است.) [۴۵۸]. قواعد التحدیث ص ۴۶ – ۴۷ [۴۵۹] - قواعد التحدیث ص ۴۶ – ۴۷. [۴۶۰] - قواعد التحدیث ص ۴۷. [۴۶۱] - (عمدة القاری ج ۳ ص ۱۵۸). [۴۶۲] - «علوم الحدیث » ص ۱۷۱. [۴۶۳] - فتح الباری ج۱ ص ۱۴۶.