نگاهی به اعتبار و جایگاه سنت

فهرست کتاب

عصمت پیامبران از اشتباه در افعال تبلیغی

عصمت پیامبران از اشتباه در افعال تبلیغی

معلوم شد که درباره‌ی ایشان از دروغ اشتباهی در گفتار تبلیغی دو روش وجود دارد: روش نخست وجود اختلاف در وجوب آن و روش دیگر اتفاق بر آن را گزارش می‏کند.

اگر روش نخست را ادامه دهیم: اختلاف در وجوب معصوم بودنشان هم از اشتباه کردن در کردارهایی که نشان تبلیغ، تثبیت احکام و آموزش امت بر پیشانی آنها وجود دارد، جریان می‌یابد و در این بخش گروهی از همفکران استاد ابو اسحاق به دلیل ورود احادیث حاوی اشتباه پیامبر خدا ـ جـ از قاضی ابوبکر دنباله‌روی می‌کنند.

و اگر هم روش دوم را ادامه دهیم می‌بینیم ایشان ـ با وجود اتفاقشان بر وجوب در آنها ـ چنانکه قاضی عیاض [۱۴۶]بدان اشاره می‌کند در اینجا دچار اختلاف می‌گردند.

استاد ابو اسحاق و عده‌ای از علما به دو دلیل در اینجا نیز معتقد به وجوب هستند:

۱- از لحاظ تبلیغ، کردار به منزله‌ی گفتار است، همانگونه که معجزه بر وجوب عصمت در گفتار دلالت می‌کند، بر وجوب آن کردار هم دلالت خواهد کرد.

۲- سر زدن اشتباه در فعل تبلیغی نیز موجب تردید و طعنه زدن است.

و احادیث حاوی اشتباه را با تاویلاتی که نیاز به پرداختن مفصل بدان‌ها وجود ندارد، تاویل و توجیه کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

اکثر فقها و متکلمان قائل به درست بودن صدور اشتباه در کردار تبلیغی هستند زیرا کردار تبلیغی ـ در حکمی که بر اشتباه مترتب شده ـ آشکارتر از گفتار تبلیغی و از احتمال کمتری برخوردار است، و علما اتفاق نظر دارند [۱۴۷]بر اینکه ایشان با همان حالت و بدون تصحیح اشتباه باقی نمی‌مانند بلکه هشدار داده می‌شوند و بلافاصله حکم واقعی آن بدیشان معرفی می‌گردد بنابراین، گاهی ـ که صحیح است ـ و بر اساس رأی دیگری پیش از آنکه از دنیا بروند هشدار داده می‌شوند.

آنان برای اثبات دیدگاه خویش به احادیث وارده درباره‌ی رخ دادن اشتباه در نماز و حدیث ابن مسعود مبنی بر اینکه: پیامبر خدا ج فرمود: «من تنها انسانی هستم مانند شما، دچار فراموشی می‌شوم چنانکه شما دچار می‌شوید؛ پس هرگاه چیزی را از یاد بردم به من تذکر دهید»، استناد می‌کنند و در پاسخ به گروه اول گفته‌اند:

سر زدن اشتباه کرداری ـ در حق ایشان ـ منافاتی با معجزه ندارد، آسیبی به تصدیقشان نمی‌رساند و موجب تردید و طعن نمی‌گردد زیرا اشتباهات کرداری و غفلتهای قلبی از ویژگی‌ها و نشانه‌های بشری محسوب می‌گردد چنانکه در حدیث ابن مسعود آمده است؛ بلکه حالت فراموشی در این جا باعث آموزش امت و تحکیم شریعت است همانگونه که پیامبر خدا فرموده است: «من دچار فراموشی می‌شوم تا راه و روش تعیین کنم». این حالت موجب افزایش تبلیغ و اتمام نعمت بر او می‌گردد و از نشان‌های نقص و اهداف طعنه‌آمیز بدور است اهـ.

پس اعتراف ایشان [۱۴۸]به اینکه اشتباه در گفتار تبلیغی ممتنع و کردار تبلیغی نیز بسان گفتار است که در صورت احتمال تطابق با اصل دین صادق و در صورت عدم مطابقه کاذب خواهد بود و اینکه معجزه در همه‌ی آنچه از طرف خدا ابلاغ می‌کنند بر صداقتشان دلالت می‌کند، می‌توان گفت معنایی برای این گفته وجود ندارد که می‌گوید: اشتباه در کردار منافاتی با معجزه ندارد و همچنین می‌توان گفت: اشتباهات زبانی نیز جزو نشانه‌های بشری است، بلکه بیشتر از اشتباهات کرداری رخ می‌دهد و حدیث ابن مسعود شامل اشتباه زبانی هم می‌شود پس یا همه را منع و یا همه را تجویز می‌نمایند و این مساله قطعی و یقیین بخش است نه ظنی، و دلالت معجزه هم قطعی می‌باشد؛ ولی احادیث مربوط به اشتباه، دلالتشان ظنی است ـ که پیروان ابو اسحاق تاویلات گوناگونی بر ایشان ذکر کرده‌اند ـ بنابراین اعتماد بر معجزه واجب است.

پس عده‌ای از همفکران ابو اسحاق خواسته‌اند میان مذهب خود و احادیث وارده توافق و سازگاری ایجاد نمایند و گفته‌اند: ما تداوم اشتباه را نمی‌پذیریم، نه وقوع آن [۱۴۹]

چنانکه می‌بینی این گفته برگشتن به مذهب دوم است، زیرا پیروان آن نیز عدم تأیید پیامبر را در این حالت را شرط گذاشتند.

عده‌ای دیگر می‌گویند: ما اشتباه شیطانی را منع می‌کنیم نه اشتباه الهی. [۱۵۰]

این سخن نیز برگشتن به مذهب دوم است زیرا همه‌ی امت اتفاق دارند بر اینکه شیطان تسلط و قدرتی بر پیامبران ندارد [۱۵۱]خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ إِلَّا مَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ٤٢[الحجر: ۴۲].

«بی گمان تو هیچ گونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری، مگر آن گمراهانی که به دنبال تو راه بیفتند».

و می‌فرماید:

﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٢ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٨٣[ص: ۸۲-۸۳].

(گفت به عزت و عظمت سوگند که همه‌ی آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلص تو از ایشان را.)

پیامبران بندگان برگزیده‌ی خدا هستند. از ابن مسعود روایت شده که پیامبر خداج فرمود: «هیچ یک از شما نیست که اختیار وی دست پری و فرشته‌ی همراهش داده نشده باشد گفتند: تو نیز ای پیامبر خدا! فرمود: و من هم؛ ولی خدا مرا بر وی چیره کرد و اسلام آورد که جز کار نیک را به من دستور نمی‌دهند». [۱۵۲]

حق در این مساله کدام است؟

آنچه از کتاب: المسایره و شرح آن ۱/۱۹۹ـ ۲۰۱ برداشت می‌شود در این مساله درست و صحیح به شمار می‌آید، که کردارهای پیامبر ج را به سه قسم تقسیم‌بندی می‏کند:

۱- آن دسته از امور دینی، اذکار قلبی و امثال آنها که انجام داده ولی نه برای اینکه مردم از او دنباله‌روی کنند بلکه ویژه‌ی خودش بوده است. در این نوع همانند سایر انسان‌ها محسوب می‌گردد و اشتباه و غلط کاری در آنها جایز می‌باشد. اکثر دانشمندان بر این باوراند و این نوع، ارتباطی به موضوع بحث ما ندارد.

۲- کردارهای تبلیغی که هدف از آنها آموزش امت بوده است، بدین گونه که پیامبر خدا برای نخستین بار به انجام و بیان آن پرداخته و قبلاً چنان کاری را در راستای تبلیغ و آموزش انجام نداده باشد. در این گونه کردارها بدون تردید معصوم از اشتباهات است، چون معجزه بر آن دلالت می‌کند.

۳- کردارهای تبلیغی که هدف از آنها آموزش مردم نبوده است، بدین شیوه که پیشتر بارها آن را انجام داده تاجایی که دردرون افراداستقراریافته باشد؛وآنگاه هدفش از انجام آنها تنها عبادت و بندگی باشد مانند سایر مردم. علت نامگذاری ایشان به کردارهای تبلیغی این است که چون ویژه‌ی او نبوده و بسان کردارهایی است که مقصود از آنها تبلیغ و آموزش بوده است. در این نوع سوم بنا به صحیح‌ترین رأی جایز است ـ با شرط مزبور ـ اشتباه و خطا صورت پذیرد به خاطر حکمتی که پیشتر بدان اشاره شد و آن اینکه: چون به منزله‌ی گفتار نیست و خبر دادن از جانب خدا هم مبنی بر اینکه: حکم فلان چیز چنین است، به شمار نمی‌آید. پس با دلالت معجزه تضادی ندارد و اما بیان کرداری حکمی که پس از آن بر اشتباه مترتب بوده است، بیانی اولی و به منزله‌ی گفتار است که درست نیست اشتباهی در آن صورت گیرد و از قبیل قسم دوم به حساب می‏آید.

احادیث مربوط به اشتباه کردن در نماز بدون شک در قسم سوم جای می‌گیرند، چرا که اگر نماز در ابتدای بیان بود صحابه گمان می‌بردند که آن نماز در حدیث ذوالیدین مثلاً دو رکعتی است و میان اشتباه و قصر تفاوت قائل نمی‌شدند و ذوالیدین هم درباره‌ی چیزی نمی‌پرسید ولی علما راجع به واقعیت این مساله دچار آشفتگی و ابهام شده و گمان برده‌اند قسم دوم و سوم یک نوع و دارای یک حکم است، گروهی سر زدن اشتباه را منع و احادیث وارده را با تاویلاتی دور از عقل تاویل کرده‌اند و گروهی هم احادیث را مورد استناد قرار داده و دلالت قطعی معجزه را نادیده گرفته‌اند. قسم سوم در حقیقت ملحق به قسم اول است.

این چیزی بود که توانستم از کتاب: المسایره و شرح آن برداشت و توضیح دهم و تو را برای اطمینان از صحت برداشتن به کتاب: المستصفی، حواله می‌کنم که پرتویی بر موضوع می‌افکند و در ج۲/۲۱۴، می‌گوید: میان علما اختلافی راجع به سر زدن فراموشی و اشتباه از پیامبران در عبادات مخصوص خود وجود ندارد؛ و اختلاف آنها در امور متعلق به تبلیغ شرع و رسالت پیامبر می‌باشد، حال آنکه تصدیق، همراه با تجویز غلط کاری امکان ندارد.

بدون تردید جمله‌ی: و در امور متعلق به شرع و رسالت، شامل گفتار و کردار می‌شود، گو اینکه قسم اول و سوم تقسیم‌بندی ما را یکی دانسته و در سخنان خود به عنوان قسم اول قرار داده است. معنای جمله‌ی: در عبادات مخصوص خود، این است که: آنچه هدفشان از آن تبلیغ نبوده باشد گرچه دیگران نیز آن را انجام داده باشند به دلیل آنکه بعد از آن نقطه مقابلش را بیان می‌دارد.

قسم دوم ـ عصمت پیامبران از چیزهایی که به اصل دعوت آسیب می‌رسانند.

معصوم بودن پیامبران از گناهان مخل به تبلیغ یا پیش از بعثت است [۱۵۳]و یا بعد از آن:

۱- معصوم بودنشان از گناهان پیش از بعثت:

بدان که سخن گفتن در این باره یا از لحاظ وقوع یا عدم وقوع چیزی ازگناهان، یا از حیث امتناع نقلی و یا از حیث امتناع عقلی آن می‌باشد.

اما از لحاظ وقوع و عدم گناه، آنچه به ما رسیده این است که: خداوند کسی را به پیامبری بر نگزیده که: یک لحظه شریک برای خدا قرار داده باشد، یا دچار جهل یا شک به وی یا در صفتی از صفاتش شده، یا بر شرارت، ابلهی و دروغگویی تربیت گشته و یا مرتکب کارهای فرومایه و کم ارزش شده باشد.

بلکه فردی را برای احراز این پست بی‌نظیر انتخاب نموده که: بر اساس ایمان، یکتاپرستی، امانت، راستگویی، اخلاق کامل، ویژگی‌های برجسته و درخشش نور معرفت، نسیم زیبایی‌های خوشبختی دروی پرورش و رشد کرده باشد.

اخبار و آثار رسیده از پیامبران بر این امر به تواتر رسیده و دست به دست هم داده‌اند.

اگر چیزی از این هرزگی‌ها و فرومایه‌گیهاپیش از نبوت رخ می‌داد، ثبت و ضبط می‌شد و میان مردم شایع می‌گشت، زیرا مردم بدان توجه کرده و انگیزه‌های تحقیق و بازگو کردن نکات ریز و درشت زندگی روزمره‌شان از لحظه‌ی پا نهادن به دنیا تا دم مرگ موجود است. قریشی‌ها پیامبرمان را با همه‌ی افتراء‌ات متهم کردند، کفار ملت‌های پیشین پیامبران خود را با همه‌ی جعل و دروغ پردازیهایشان مورد نکوهش قرار دادند؛ ولی در میان هیچ‌یک از آنها نشنیده‌ایم یکی از آنها ایشان را به دست برداشتن از عبادت خدایانشان سرزنش و توبیخ کرده باشد. اگر چنین چیزی از پیامبران سر می‌زد کافران و مخالفان آن را به سرعت برملا ساخته و ایشان را اینگونه ملامت می‌کردند که: آنان مردم را از چیزی منع می‌نمایند که خودشان قبلاً آن را عبادت کرده یا انجام داده‌اند و چنان توبیخی نفرت‌انگیزتر و قانع‌کننده‌تر از این سرزنش بود که می‌گفتند: آنان مردم را از عبادت و پرستش چیزی منع می‌نمایند که نیاکانشان به عبادت آنها پرداخته بودند، و ساکت نمی‌نشستند، چنانکه درباره‌ی ماجرای تغییر قبله از پای ننشستند و دهان به اعتراض گشودند و گفتند:

﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَاۚ [البقرة: ۱۴۲].

(چه چیز ایشان را از قبله‌ی خود که بر آن بودند برگرداند.)

پس وارد نکردن چنین اعتراضی از سوی آنان دلیل بر این است که راه چاره‌ای نداشته و بهانه‌ای در دست نداشته‌اند.

به اوضاع و ریزه‌کاریهای معاصران پیامبر ج اعم از قریش و دیگران، بنگر که چطور راجع به راستگویی و امانت وی پرس و جو کرده و بدان اعتراف می‌نمودند [۱۵۴]؛ وببین که چگونه وی را لقب امین دادند که این خود به تنهایی برای دارا بودن اخلاق پسندیده کافی است. بلکه این ماجرا را مورد دقت و بررسی قرار داده که: پیامبر خدا وقتی دعوت را آشکار ساخت بر بالای کوه صفا رفت، قریش را گرد آورد و به ایشان فرمود: چه فکر می‌کنید اگر به شما خبر بدهم که: لشکریانی پشت این کوه در کمین نشسته و می‌خواهند بر شما هجوم آورند؛ آیا مرا باور می‌کنید؟ یک صدا پاسخ دادند: آری؛ ما دروغی از تو سراغ نداریم، برادر بزرگوار و پسر بزرگواری هستید [۱۵۵].

این همان واقعیتی است که پیروان و مخالفان، نیکوکاران و بدکاران، دوستان و دشمنان و خویشان و بیگانگان بدان اعتراف کرده‌اند.

پس بر تو لازم است به آن اعتقاد ورزیده و اطمینان یابید و به نقل قول فخر رازی در کتاب المحصل، از برخی «حشویان [۱۵۶]» و در تفسیرش از کلبی، سدی و مجاهد اعتنایی مکن مبنی بر اینکه: آنان با استناد به آیه‌ی:

﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧[الضحى: ۷].

(و تو را سرگشته و حیران نیافت و رهنمودت کرد؟)

وآیه:

﴿وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٣[يوسف: ۳].

(قطعاً تو پیشتر از زمره‌ی بی‌خبران بوده‌ای)

و آیه‌ی:

﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ[الشورى: ۵۲].

(تو که نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است)

گمان برده‌اند: پیامبر بزرگوار ج پیش از بعثت کافر بوده است چون اکثر قریب به اتفاق علما بر فساد این گمان اتفاق نظر دارند [۱۵۷]زیرا خداوند می‌فرماید:

﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢[النجم: ۲].

(یار شما منحرف نشد و راه خطا نپوییده و به کژراهه نرفته است)

در پاسخ به دلایل مخالفان دیدگاه وبرداشت‌های بسیاری ذکر گردیده است [۱۵۸]

قوی‌ترین آنها این است که از ابن عباس، حسن، ضحاک و شهربن حوشب روایت شده مبنی بر اینکه معنی آیه‌ چنین است: تو را گمراه و بی‌خبر از نشانه‌های پیامبری و احکام شریعت یافت و بدان‌ها رهنمودت کرد. معنی آیه‌ی: (و ان کنت...) نیز چنین است یعنی: تو بی‌خبر از نشانه‌های نبوت و احکام شریعت بودی و همچنین آیه‌ی: (ما کنت...) یعنی: تو قرآن، قوانین و نشانه‌های ایمان را نمی‌دانستی

ابو محمد بَطلیَوسی در کتاب ارزشمند: (الانصاف فی التنبیه علی الاسباب التی اوجبت الاختلاف) سخنانی در این زمینه دارد که به علت گرانبها بودن و توضیح و تقویت آنچه گفتیم، متن کامل آن را در اینجا می‌آوریم.

ایشان/ در ص ۷۱ ـ ۷۴، می‌گوید: گاهی آیه‌ای یا حدیثی با لفظی مشترک وارد می‌شود که احتمال تاویل‌هایی از آن معانی وارد می‌گردد. مانند آیه‌ی ﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧در اینجا واژه‌ی (ضلال) مشترک و بر معانی زیادی اطلاق می‌شود:

عده‌ای که از فهم صحیح قرآن و شناخت تیزهوشانه‌ی زبان عربی برخوردار نیستند گمان برده‌اند: مراد از آن گمراهی نقطه مقابل هدایت است و گفته‌اند: پیامبر مدت چهل سال پیرو اعتقاد قومش بود که این امر خطای آشکاری است، و به خدا پناه می‌بریم از کسی که راجع به آن کس که خدا وی را برای حمل آخرین پیامش پاکیزه و برگزید، چنان اعتقاد مزخرفی داشته باشد.

اگر در قرآن هم چیزی وجود نداشته باشد که دیدگاه آنان را پس راند، در احادیث متواتر یافت می‌شود زیرا روایت شده: مردم پیامبر را در زمان جاهلیت امین نام نهاده و وی را به عنوان داور خویش پسندیدند، و اخبار و هشدارهای زیادی از جانب اهل کتاب و پیش‌گویان در اختیار داشتند که: او به پیامبری برگزیده خواهد شد (اگر مانع موضوع نبودن آن برای کتاب ما سر راه قرار نمی‌گرفت مو به مو آنها را بازگو می‌کردیم) چطور چنین چیزی ممکن است حال آنکه قرآن کریم این مساله را به نحو احسن تحلیل کرد و خداوند در سوره‌ی یوسف می‌فرماید:

﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٣[يوسف: ۳].

(ما ازطریق وحی این قرآن، نیکوترین سرگذشت‌ها را برای تو بازگو می‌کنیم و قطعاً تو پیشتر از زمره‌ی بی‌خبران بوده‌ای.)

این آیه نص آشکاری در رابطه با شرح ابهام موجود در آن آیه است و خداوند روشن ساخته که مرادش از گمراهی غفلت و بی‌خبری است. چنانکه در مورد دیگری بدان اشاره نموده است از جمله:

﴿قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى٥٢[طه: ۵۲].

(پروردگار من به خطا نمی‌رود و فراموش نمی‌کند)

لا یضل یعنی: به خطا نمی‌رود و بی‌خبر نمی‌شود.

و یا می‌فرماید:

﴿أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ[البقرة: ۲۸۲].

(تا اگر یکی انحرافی پیدا کرد، دیگری بدو یادآوری کند.)

اهل تصوف در تفسیر آن گفته‌اند: یعنی تو را دوستدار هدایت یافت که رهنمودت کرد. یعنی ایشان ضلال را در اینجا به محبت تفسیر کرده‌اند که سخن دلنشینی است و شواهدی از قرآن و لغت دارد. شاهد قرآنیش اینکه خداوند از زبان برادران یوسف می‌فرماید:

﴿تَٱللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَٰلِكَ ٱلۡقَدِيمِ٩٥[يوسف: ۹۵].

(قسم به خدا! بی‌گمان تو در سرگشتگی پیشین خود هستی.)

مقصود آنان از ضلال در اینجا محبت بیش از حد یوسف است و اما شاهد لغویش این است که در لهجه‌های عربی جایز است محبت، ضلال نام نهاده شود، زیرا زیاده‌روی در محبت و دوست داشتن، فرد را از هر هدفی منحرف و بی‌خبر می‌کند، و او را بر فراموشی و نادیده گرفتن واجبات و مسئولیتهایش وا می‌دارد و لذا گفته‌اند: عشق و دوستی زمینه‌ی کوری و لالی را فراهم می‌سازد. پس بر اساس نامگذاری چیزی به نام چیزی وقتی سبب آن باشد، محبت را ضلال نام نهاده‌اند چون محبت سبب و زمینه‌ساز ضلال و گمراهی است.

استاد گرانمایه محمد عبده ـ در کتاب رسالة التوحید ـ ۱۳۶ ـ راه شایسته‌ی دیگری می‌پیماید و می‌گوید:

از آیه‌ی: (و وجدک ضالاً فهدی) چنین برداشت نمی‌شود که: پیامبر پیش از رهنمونی به یکتاپرستی بت‌پرست و یا پیش از آراستن به خوی سترگ به کژراهه رفته است. حاشالله! این افترای آشکاری است، بلکه مراد این است که: حیرت و سرگشتگی دل مخلصان را در راستای رهایی مردم و دست و پا کردن راهی برای نجات دادن از بین رفته‌گان و رهنمون کردن گمراهان، فرا می‌گیرد و خداوند پیامبر خویش را برای آنچه بینش و آگاهیش آن را لمس می‌کرد، هدایت کرد و از میان مخلوقاتش برگزید تا شریعتش استقرار یابد (این معنا را به صورت مبسوط در تفسیر جزء عم ـ ۱۱۰ـ ۱۱۲ آورده است.)

و اما از لحاظ امتناع نقلی آن: علما به وجوب عصمت پیامبران از کفر پیش از پیامبری تصریح کرده‌اند چون مورد اتفاق همه می‌باشد. چنانچه در کتاب: المسایره و شرح آن [۱۵۹]، شرح العقاید نسفی [۱۶۰]و شرح المواقف ۲/۲۰۴، آمده است جز اینکه شرح مواقف عده‌ای از خوارج [۱۶۱]را استثنا می‌کند که جوازکفر بر آنان را گمان برده‌اند.

و اما راجع به سایر گناهان کبیره: شارح المواقف تصریح کرده که: یک دلیل سمعی بر عصمت ایشان از آنها اقامه نشده است. در کتاب شرح العقائد نسفی نیز چنین آمده و می‌گوید: [۱۶۲]و اما درباره‌ی پیش از فرود آمدن وحی هیچ دلیلی بر امتناع صدور گناه کبیره وجود ندارد جز اینکه بعد از آن می‌گوید: [۱۶۳]حق این است که: گناهانی که موجبات تنفر و انزجار مردم را فراهم می‌سازد همچون: زنا با مادران، هرزگی و فساد و گناهان کوچک دال بر پستی و فرومایگی از ایشان سر زده است. البته چنان که می‌بینی در سخنان وی آشفتگی وجود دارد چون که ابتدا وجود دلیل سمعی را نفی ولی بعداً حکم را ثابت می‌کند. ظاهراً نسفی نیز در اعتماد بر دلیل همگام با معتزلیان حرکت می‌کند و تعبیر: آنچه موجبات تنفر و...، بیانگر آن است و اما از نظر او دلیل سمعی وجود ندارد که شاید همین امر باعث نفی آن در آغاز بوده باشد، دلیل عقلی وجود دارد و بدین ترتیب آشفتگی موجود برطرف می‌گردد.

می‌توان گفت: دلیل سمعی نیز بر عصمت پیامبر ج از گناهان پیش از نبوت وجود دارد و آن آیه‌ی: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢[النجم: ۲] می‌باشد ـ چنانکه پیشتر جمهور علما در پاسخ به حشویان بدان استناد ورزیدند ـ زیرا مراد از «ضلال» این است که: رهرو هیچ راهی برای رسیدن به هدفش در اختیار نداشته باشد و «غوایت» هم یعنی اینکه: راه همواری برای دستیابی به مقصود نداشته باشد. دلیل این امر این است: تو راجع به مومنی که راه درست و به جایی نمی‌پیماید می‌گویی: او نادان و کم خرد است و نمی‌گویی: او گمراه است پس گمراه کافر و سرگشته‌ی گناهکاران است، گو اینکه خداوند می‌فرماید: یار شما کافر و گناهکار نیست. [۱۶۴]

و اما از لحاظ امتناع عقلی نیز ائمه در این زمینه سه دیدگاه دارند:

دیدگاه نخست می‌گوید: ممتنع نیست و از لحاظ عقلی جایز است: خداوند کسی را به پیامبری برگزیدند که مرتکب گناه کوچک یا بزرگ شده باشد گرچه کفر هم باشد [۱۶۵]

این دیدگاه بنا به گفته‌ی آمدی در کتاب: الاحکام ۱/۲۴۲، مذهب قاضی ابوبکر، اکثر اهل سنت و بیشتر معتزلیان است. فخر رازی در کتاب: فصل، آن را به امام ابن فورک نسبت داده است [۱۶۶].

دیدگاه دوم: معتقد به امتناع صدور کفر، گناهان کبیره و گناهان صغیره از ایشان هستند گرچه از آنها نیز توبه کرده باشند. [۱۶۷](ـ نه گناهان کوچکش که نشانه‌ی فرومایگی آنان نباشد. این دیدگاه مذهب اکثر معتزلیان است.

دیدگاه سوم که مذهب اهل تشیع است [۱۶۸]می‌گوید: صدور چیزی از گناهان کوچک و بزرگ از ایشان ممتنع است. [۱۶۹]

[۱۴۶] الشفا ۲/۱۴۲ ـ ۱۴۳. [۱۴۷] - شرح مسلم بر صحیح نووی ۳/۵۴، الشفا ۲/۱۴۴. [۱۴۸] - این سخن در برابر مخالفی گفته می‌شود که قائل به امتناع اشتباه گفتاری بر اساس روش دوم باشد و اما در راستای روش اول می‌گوییم: ما قبلاً راجع به امتناع اشتباه‌ گفتار وی را متقاعد ساختیم پس او به منزله‌ی اعتراف کننده بدان می‌باشد. [۱۴۹] - (الآیات البینات ۳/۱۷۱). [۱۵۰] - (حاشیه عطار ۲/۱۱۷.) [۱۵۱] - (الشفا ۲/۱۱۰). [۱۵۲] - شرح قاری بر شفا ۲/۲۱۴، مسلم و بخاری نیز آن را روایت کرده‌اند. [۱۵۳] - صاحب الشفا ۲/۱۴۰ می‌گوید: تصور مساله بسان تصور ممتنع است، زیرا گناهان و نافرمانی‌ها پس از استقرار شریعت است ۱ هـ چونکه گناه بودن چیزی تنها از راه شرع شناخته می‌شود. ابو عبدالله سنوسی در شرح الجزائریه، چنین پاسخ می‌دهد: مقصود این است که آن صورت گناهی می‌باشد که گناه بودن بعد از آمدن شرع ثابت شده است. مانند صورت زنا و امثال آنها. ۱ هـ علاوه بر آن این اعتراض بر دیدگاهی وارد نمی‌آید که می‌گوید: پیامبر پایبند شریعت پیش از خودش بوده است. شاید این نکته باعث شده باشد قاضی تعبیر امتناع را به کار نبرد. الایات البینات ۳/۱۷۱، هدایه المریى۱۹۳. [۱۵۴] - الشفا ۲/۱۰۱ـ ۱۰۲ و ۱۳۰. [۱۵۵] - حدیث فوق با همین معنا ـ بدون زیاده‌روی اخیر ـ در الطبقات الکبری ۱/۱۸۴، السیره الحلیه ۱/۲۸۵ السیره النبویه ۱/۱۹۴ و در تاریخ ابن کثیر از احمد بدون واژه‌ی: آری ۳/۳۸ موجود است. [۱۵۶] در تاج العروس ذیل واژه‌ی: حشا، آمده: حشویان گروهی از بدعت‌گذاران‌اند ۱هـ. تاج‌الدین سبکی در شرح مختصر ابن الحاجب ـ بنا به گفته‌ی الشهاب در حاشیه‌ی خود بر بیضاوی ۲/۱۴۳ ـ ۱۴۴ ـ می‌گوید: حشویان: گروهی بودند که به کژراهه رفته و چشمانشان کور گشت، آیات را بر ظاهرش حمل می‌کردند و اعتقاد و به ظاهر آن داشتند. علت نامگذاریشان بدان: این است که چون ایشان در کلاس درس حسن بصری بودند، استاد که دید آنان سخنان بی اعتباری بر زبان می‌رانند به ایشان گفت: اینان را به گوشه‌ی کلاس برانید و لذا اسم حشاء بر آنان اطلاق و بدان منتسب شدند پس ایشان «حشویه» به فتح شین هستند. برخی گفته‌اند: علت نامگذاریشان بدان این بوده که عده‌ای از آنان «مجسمه‌ها» بودند یا خودشان همان مجسمه‌ها بوده‌اند بنابراین قیاس این است که «حشویه» به سكون شین خوان نسبت به كلمه ی: حشوه یعنی: انباشتن اظهار نظرهای دیگری نیز در این باره شده است. [۱۵۷] - محصل افکار المتقدین و المتاخرین ـ ۱۶۰ـ ۱۶۱. [۱۵۸] - حدود بیست تاویل است که همه‌ی آنها را در تفسیر رازی ۸/۴۵۱ـ ۴۵۲، می‌یابی. [۱۵۹] - می‌گوید: یکی دیگر از شرایط نبوت: بر اساس اجماع مسلمانان عصمت از کفر پیش از پیامبری و پس از آن است ۱۰/۱۹۵. [۱۶۰] - ص ۱۵۱ در نسخه‌ای که حاشیه‌ی خیالی بر آن است یا ج ۱/۱۹۱ در نسخه‌ای که حواشی گوناگون دارد. [۱۶۱] - ایشان پیروان نافع بن ارزق موسوم به ارزقیان هستند. [۱۶۲] - نسخه‌ای که حاشیه خیالی بر آن ص ۱۵۱ و یا ج ۱/۱۹۱ در نسخه‌ای که حواشی گوناگون دارد. [۱۶۳] - همان. [۱۶۴] - (تفسیر رازی ۷/۵۰۶). [۱۶۵] - ـ رازی در تفسیر خود ۱/۳۰۸ می‌گوید: مردم راجع به زمان عصمت سه دیدگاه دارند: ۱ـ عصمت ایشان از زمان به دنیا آمدنشان است. ۲ـ عصمت آنان از زمان به سن بلوغ رسیدنشان است، و سر زدن کفر و گناه کبیره را پیش ا ز نبوت از ایشان جایز دانسته‌اند. بیشتر معتزلیان این رای را دارند. ۳ـ ارتکاب کفر هنگام پیامبری جایز نیست ولی پیش از آن اشکالی ندارد. اکثر یاران ما، ابو هذیل و ابو علی معتزلی این دیدگاه را دارند. [۱۶۶] ـ در ص ۱۶۰ می‌گوید: عده‌ای از آنان چنان چیزی را تجویز نکرده‌اند (یعنی فرستادن کسی که خداوند می‌داند مرتکب کفر می‌شود.) ولی ابن فورک فرستادن کسی که پیش از رسالت مرتکب کفر شده باشد، جایز می‌داند و گمان برده این چیز جایز رخ نداده است. [۱۶۷] - المواقف ـ ۳۵۹ یا شرح آن ۳/۲۰۵. [۱۶۸] ـ قسمت عمده‌ی نویسندگان اشاره‌ای به اختلاف نظر اهل تشیع راجع به پیش از بعثت و پس از بعثت نکرده‌اند. گواینکه اطلاعی از اختلافات آنان ندارند و یا به رای مشهور و قوی از نظر ایشان اکتفا کرده و توجهی به اختلاف میان آنان نکرده‌اند وگرنه امام اشعری در کتاب المقالات ـ ۴۵ از گروهی از ایشان که هشام‌بن حکم بنیانگذارش است نقل می‌کند: ایشان گمان می‌کنند: جایز است پیامبر نافرمانی خداوند بکند و در رابطه با فدیه گرفتن روز بدر هم از فرمان خدا سرپیچی کرد و گفته می‌شود: کسی که نافرمانی پیامبر را پس از نبوت تجویز کرده به طریق اولی نافرمانی وی را پیش از پیامبری تجویز می‌کند محقق مجلسی در کتاب: (بیانات اسئله المأمون لعلی الرضا و اجوبته صص ۱۸۵ پس از آنکه بر دور نگه داشتن پیامبران از نافرمانی‌ها از زمان ولادت تا دم مرگ استدلال می‌کند می‌گوید: جدا شدن گروهی شاذ آسیبی به سرشناسان یارانمان پس از تحقق اجماع نمی‌رساند. [۱۶۹] - شریف مرتضی در کتاب: تنزیه الانبیاء ـ ۳ و ۴ می‌گوید: بدان که اختلاف میان ما و معتزلیان ـ راجع به تجویز سر زدن گناهان کوچک از پیامبران ـ نزدیک است هنگام تحقیق از بین برود زیرا ایشان گناهانی را جایز می‌دانند که: سزاوار عذاب نباشد بلکه تنها پاداش را کاهش دهد. علاوه بر اختلاف نظرشان در آن باره هم گناهانی که موجبات نکوهش و عذاب را برایشان فراهم می‌سازد از ایشان سر نمی‌زند.