دلایل این مذاهب
دلیل جایز بودن صدور گناهان کوچک غیر خست آور از روی اشتباه یا خطا این است که چون هیچ دلیلی بر ممنوعیتش وجود ندارد؛ بلکه دلایلی بر واقع شدنش مانند احادیث اشتباه در نماز وارد شدهاند، با اطلاع از اینکه قصد بیرون رفتن از آن پیش از اتمام و یا افزودن رکعتی به دلیل آیهی:
﴿وَلَا تُبۡطِلُوٓاْ أَعۡمَٰلَكُمۡ٣٣﴾[محمد: ۳۳].
(و کارهای خود را باطل نگردانید) حرام محسوب میگردد.
و اینکه عدهای گفتهاند: به پیامبر دستور داده شده بود که عمداً آن را ـ در صورت شخص اشتباه کننده ـ انجام دهد تا حکم اشتباه را برای امت روشن سازد. [۱۹۳]قابل قبول نیست، زیرا بعید است پیامبر خود را پیش روی مردم ـ به سان هنرپیشهگان ـ بر خلاف حقیقت، ظاهر نماید و حدیث: «من تنها همچون شما هستم دچار فراموشی میشوم چنانکه شما دچار میشوید». دیدگاه مزبور را از درجهی اعتبار ساقط میکند.
و اما راجع به امتناع غیر از صغیرههای غیر خستآور: بیضاوی در کتاب: المصباح (به گفتهی بدخشی در شرح المنهاج ۲/۲۳۸ ـ ۲۳۹) این گونه بر آن استدلال میکند که: پیامبران حجتهای خدا بر مردماند چه ایشان به منظور پایان دادن به دلیل و بهانههای مردم برانگیخته گشتهاند:
﴿لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ﴾[النساء: ۱۶۵].
(تا بعد از آمدن پیغمبران حجت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند).
حجت تنها با گفتههای شخص مورد اعتماد الزامآور خواهد بود.
و این هم در صورتی امکانپذیر است که دعوتگر در حین تبلیغ بدور از تیرهگیهای نافرمانی، تاریکیهای جسمی و فاقد هیئتهای بد مادّی باشد.
شارحان المواقف و المقاصد ـ بر کلیت مساله ـ دلایل نقلی زیادی ارائه دادهاند که پیشتر به برخی از آنها اشاره کردیم؛ آنگاه، اعتراف کردهاند: ادله، کلیت ادعا را به دست نمیدهد.
میگویم: بدون شک قصد گناه کبیره یا صغیرهی خستآور از جایگاه انجام دهنده میکاهد، شخصیتش را لکهدار و باعث تنفر و انزجار دلها از وی میگردد. پیامبران نیز بدور از آن هستند چرا که نبوت بالاترین جایگاهها میان مردم و مستلزم نهایت تقدیر و بزرگداشت شایستهی مخلوق میباشد؛ و این امر مورد اتفاق و انکارناپذیر است. آیات زیر بیانگر آن هستند:
﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ﴾[النور: ۶۳].
(دعوت پیغمبر را میان خویش همسان دعوت برخی از برخی از خود به شمار نیاورید).
وآیه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٤﴾[الحجرات:۴].
(بی گمان کسانی که تو را از بیرون اطاقها فریاد میزنند، اغلب ایشان نمیفهمند.)
وآیه: ﴿وَرَفَعۡنَا لَكَ ذِكۡرَكَ٤﴾[الشرح: ۴].
(و آوازهی تو را بلند نکردیم و بالا نبردیم؟)
بنابراین باید چیزهایی که با بلندی و ارزش این جایگاه منافات دارد، وجود نداشته باشند.
و همچنین: تنفر و انزجار، به بیاعتنایی به دعوت و پیروی نکردن از ایشان میانجامد پس حکمت ارسال پیامبران که دنبالهروی است از دست میرود و این هم نادرست است چون خداوند میفرماید:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٨ لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا٩﴾[الفتح: ۸-۹].
(ما تو را به عنوان گواه و مژده رسان و بیم دهنده فرستادیم تا به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و خدا را یاری کنید و او را بزرگ دارید و سحرگاهان و شامگاهان به تسبیح و تقدیسش بپردازید.)
و نیز میفرماید:
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٦٥﴾[النساء: ۱۶۵].
(ما پیامبران را فرستادیم تا مژده رسان و بیم دهنده باشند و بعد از آمدن پیغمبران حجت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند)
و چون همهی پیروان مذاهب اتفاق دارند که خداوند متعال بسیار کار به جا و کردارهایش در واقع در بر گیرندهی حکمتهای نهفتهای است. [۱۹۴]گرچه در این نکته اختلاف دارند که آن کار به صورت الزام یا وجوب است و یا نه.
ما سخنان خویش را بر قاعدهی معتزلیان یا دیگران پایهریزی نمیکنیم؛ بلکه اصول و مبانی مورد اتفاق اشعریها، ما تریدیها و معتزلیان و همچنین مدلولات نصوص مزبور را اساس سخنان و دیدگاههای خویش قرار میدهیم.
نفی ایشان برای لزوم دنبالهروی نکردن به خاطر تنفر و انزجار وقتی است که سخن در باب عصمت پیامبران پیش از بعثت باشد که آن هنگام میتوانند بگویند: پس از طی دوران نقصان به کمال رسیدن اشکالی ندارد ولی وقتی سخن در باب عصمت از زمان بعثت تا پایان رسالت باشد دستاویزی برای آن ندارند، چه لازم است ـ در همهی لحظات این دوران ـ کمال استمرار یابد.
و به همین شیوه، بر امتناع قصد صغیرههای غیر خستآور استدلال میکنیم، چه آنها گرچه در ذات خود نفرت آور و موجب لکهدار نمودن شخصیت نمیگردند، ولی چون زشت و نشانهی نافرمانی خداوند است باعث ایجاد تنفر و انزجار خواهد شد، به ویژه اگر کسی صادر شوند که براریکهی نبوت تکیه زده و مردم را از ارتکاب آنها منع مینماید.
چنانکه خداوند میفرماید:
﴿۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤﴾[البقرة: ۴۴].
(آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید در حالی که شما کتاب میخوانید)
شاعری هم در این باره چنین میسراید:
لا تنه عن خلق وتأتی مثله
عار علیک ـ اذا فعلت ـ عظیم
(مردم را از خویهایی باز مدار که در خودت وجود دارند، اگر چنین کنی کار بسیار زشتی انجام دادهای).
بلکه عرف و عادت و بررسی افکار خردمندان نیز چنین ایجاب میکند.
و نیز باهمین شیوه بر امتناع صدور کبیرهها و صغیرههای خستآور اشتباهی اشتباهی، یا از روی خطا استدلال میورزیم، زیرا گرچه در آن صورت گناه و نافرمانی در آن نیست، ولی ذات آنها باعث تنفر و بیحرمتی میگردد چنانکه جذام، پیسی، کوری و امثال آنها که انسان در به وجود آمدن آنها نقشی ندارد، موجب تنفر و انزجار میشود.
بنابراین، راه چارهای نمیماند جز اینکه بگوییم: چیزی که ـ در گناهان بزرگ و کوچک خستآور ـ مستلزم تنفر و بیشخصیتی میگردد، عصیان و نافرمانی است، و عذاب و عقاب نیز تنها بر آن دو مترتب میگردد تا بدین وسیله تنفر و بیحرمتی در صورت سرزدنشان از روی اشتباه منتفی شود.
خلاصه: صدور گناهان کبیره و صغیرهی خستآور عمدی از دو جهت مستلزم تنفر و تحقیر میگردند: ۱ـ خود کردار ۲ـ سرپیچی و مترتب شدن عذاب و کیفر.
جهت اول در صورتی تحقق مییابد که از روی اشتباه صادر شده باشند و جهت دوم در صورت صدور گناه کوچک غیر خستآور عمدی به وقوع میپیوندد.
ولی در صدور صغیرهی خستآور اشتباهی هیچیک از آن دو جهت وجود ندارد زیرا در خود کردار پستی و حقارت نیست و کیفری هم بر آن مترتب نمیشود تا تحقیر و تنفری پدید آید.
دلایل مذاهب گذشته دلایل ما نیز هستند البته بر بخشی از ادعای مادلالت مینمایند.
و اما راجع به آنچه مخالفان بدان استفاده ورزیدهاند ـ یعنی آنچه از پیامبران مانند نسبت دادن نافرمانی، توبه و آمرزشخواهیشان و امثال آنها، نقل شدهاند ـ به صورت خلاصه در پاسخ آن میگوییم: آنچه به شیوهی آحاد نقل شده مردود [۱۹۵]و آنچه به صورت متواتر ـ در کتاب یا سنت روایت شده بر اشتباه و فراموشی، یا خطا یا لغزش، یا ترک اولی، یا پیش از بعثت بودن یا توجیهات و تاویلات دیگری که مجال پرداختن بدانها نیست، حمل میگردند. کسی میخواهد از آنها اطلاع یابد باید به تفاسیر معتبر [۱۹۶]و کتابهای نوشته شده در این زمینه [۱۹۷]مراجعه نماید که یکی از بهترین و جامعترین آنها کتاب (الشفا بتعریف حقوق المصطفی ۲/۱۴۹ ـ۱۶۷ـ ۸۹ ـ ۱۰۱)میباشد، زیرا تشنگی را فرو مینشاند و دل بیمار را بهبود میبخشد.
مذهب هفتم: سر زدن گناه از ایشان بدون استثناء نا ممکن است: بزرگ باشد یا کوچک، خستآور باشد یا نه و از روی قصد و عمد باشد یا اشتباهی
اهل تشیع بر این عقیدهاند، نویسندهی کتاب جمع الجوامع نیز آن را برگزیده و به استاد ابو اسحاق اسفرایینی، ابو الفتح شهرستانی، پدرش تقی سبکی و قاضی عیاض نسبت داده است. [۱۹۸]
البته نسبت دادن آن به قاضی عیاض جای بحث است زیرا در: الشفا به تجویز صدور گناه اشتباهی از ایشان (جز دروغ در اخبار غیر تبلیغی) تمایل دارد، چون که میگوید: ۲/۱۴۲ ـ ۱۴۳،: این (یعنی وجوب عصمت) حکم کردارهایی که مورد اختلاف و از روی قصد و عمد انجام میپذیرند، است؛ و آن چیزی است که نافرمانی نامیده میشود و تکلیف و مسئولیت بدان تعلق میگیرد.
و اما آنچه بدون قصد و عمد صورت میپذیرد همچون اشتباه و فراموشی در وظایف شرعی ـ یعنی آن دسته کردارهایی که فرمان شرع بدان تعلق نگرفته و کیفری بر آن مترتب نمیشود ـ شرایط پیامبران نسبت به آنها بسان امتهایشان عدم مواخذه و گناه نبودنشان است سپس آنها دو گونهاند: گروهی که با تبلیغ و آموزش امت در ارتباط هستند و گروهی که از این چارچوب خارج و ویژهی خودشان میباشد. آنگاه به اختلاف موجود در نوع نخست ـ که پیشتر بدان اشاره رفت ـ پرداخته و به جانب جایز بودن تمایل پیدا میکند ۲/۱۴۳ـ ۱۴۴، سپس میگوید:
و اما آن دسته که ارتباطی به دعوت ندارد، اکثر دانشمندان امت به درست بودن اشتباه و خطا در آنها و گرفتار شدن دلهایشان به غفلت و بیخبری، به علت تحمل مشکلات مردم، تدبیر امور حکومت، زحمات و ناراحتیهای خانواده و توجه به عنایت به دشمنان، معتقد هستند ولی نه به صورت همیشگی؛ بلکه گاه گاهی چنین چیزهایی رخ داد چنانکه پیامبر خدا ج میفرماید: «همانا دلم پراکنده میگردد و از خدا آمرزش میخواهم». [۱۹۹]
گروهی معتقد به منع اشتباه و فراموشی و بیخبریها در حق ایشان هستند که عدهای از اهل تصوف و مقامات بر این باورند و راجع به احادیث مربوط به اشتباهبرداشتهای گوناگونی که به آنها اشاره خواهیم کرد آنگاه صاحب کتاب (الشفا ۲/۱۴۴ـ ۱۴۹)، به تاویلات این احادیث و پاسخ آنها میپردازد.
از همهی اینها چنین برداشت میشود که: او صدور گناهان از پیامبران را از روی اشتباه جایز میداند پس نقل قول سبکی از وی بر منع صدور گناه اشتباهی جای تعجب و عجیبتر آنکه او و همفکرانش قائل به منع آن هستند. با وجود اینکه سر زدن اشتباه از وی ج در نماز ثابت است، و با اطلاع از اینکه قصد خروج از نماز پیش از اتمام یا افزایش رکعتی در آن حرام تلقی میگردد.
نویسندگان در راستای تاویل و توجیه دیدگاه ایشان پاسخهای متعددی دادهاند از جمله اینکه: آنان اشتباه شیطانی را منع مینمایند نه اشتباه الهی و یا اینکه: در جایی منع کردهاند که حکمی شرعی بر اشتباه مترتب نشده باشد. [۲۰۰]
این پاسخها سودی به آنان نمیرساند چرا که ایشان را به صورت مطلق و بدون استثناء منع کردهاند.
به عقیدهی من معنی سخنان ایشان چنین است: کرداری که اگر از روی عمد و قصد انجام پذیرد گناه و دارای کیفر میباشد، اگر از روی اشتباه یا خطا از آنان سر زند نه گناه به شمار میآید و نه کیفری بر آن ترتب مییابد. یعنی هدف آنها این نبوده که: صدور این کردار را به خودی خود از روی اشتباه منع نمایند بلکه مقصودشان این بوده که: سر زدن آن را به صورت اشتباهی و دارای ویژگی گناه بودن و مترتب گشتن کیفر بر او، نفی کنند و بدین ترتیب پیامبران در آن همانند امتهایشان میباشند و هدفشان از این کار پاسخ به نظام، اصم، جعفربن مبشر و پیروانشان در زمینهی عقیدهشان (مذهب چهارم) است.
[۱۹۳] - الشفا ۲/۱۴۶. [۱۹۴] - (رساله التوحید ـ ۵۴.). [۱۹۵] - در المواقف ـ۴۶۱ میگوید :چون نسبت خطا به راویان،آسانتر از نافرمانیها به پیامبران است. [۱۹۶] - به ویژه تفسیر امام فخر رازی ج ۱/۳۱۰۳۱۳ و ۳۱۵ و ۳۲۰، ج ۳/۲۵۳ و ۲۶۹ و ۳۰۸ و ۳۱۲ و ۴۰۷، ج ۴/۴۹، ج ۵/۳۲۰ و ۴۲۰ و ۴۹۷ و ۵۴۲، ج ۶/۱۲۷. [۱۹۷] - مانند کتاب: تنزیه الانبیاء مرتضی ص ۹ تا آخر، عصمه الانبیاء رازی ص ۱۱ تا آخر و نیز کتابهای مبسوط علم کلام همچون: المواقف و شرح آن ۳/۲۰۷ ـ ۲۱۵، شرح المقاصد ۲/۱۴۳ ـ ۱۴۶، شرح الطوالع ـ ۲۱۰ ـ ۲۱۱. [۱۹۸] - (شرح جمع الجوامع ۲/۶۵). [۱۹۹] - (الشفا ۲/۹۷ـ ۹۹). [۲۰۰] - (حاشیهی العطار ۲/۱۱۷ الایات البینات ۳/۱۷۰ـ ۱۷۱).