شبههای دیگر
امام شاطبی میفرماید:
«سنت در معنی، یا اجمال قرآن را تفصیل میدهد یا مشکلش را بیان میکند یا مختصرش را بسط مینماید » [۴۹۳]
چون حدیث مبین قرآن است، خداوند میفرماید:
﴿بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ۴۴].
([زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشتهها [فرستادیم] و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى و امید که آنان بیندیشند).
هیچ حکمی در سنت وجود ندارد مگر اینکه قرآن اجمالاً یا تفصیلاً آن را بیان فرموده است و همچنین هر چیزی دال بر این باشد که قرآن مصدر کلی قانون گذاری و سر چشمه شریعت است به این موضوع هم دلالت میکند چون خداوند میفرماید:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤﴾[القلم: ۴].
(حقیقتا تو دارای اخلاق والایی هستید).
حضرت عائشه آیه را اینگونه تفسیر میکند که اخلاق رسول اخلاق قرآنی بود، برای بیان اخلاق حضرت به این جمله اکتفا میکند یعنی قول و کردار و تقریرات پیامبر به قرآن بر میگردند چون اخلاق ایشان در این اشیاء منحصر شده و خودش مبین قرآن است، پس باید سنت نتیجه و حاصل قرآن باشد.
یا خداوند در ایات دیگر میفرماید:
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يُحۡشَرُونَ٣٨﴾[الأنعام: ۳۸].
(و هیچ جنبندهاى در زمین نیست و نه هیچ پرندهاى که با دو بال خود پرواز مىکند مگر آنکه آنها [نیز] گروههایى مانند شما هستند؛ ما هیچ چیزى را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکردهایم؛ سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گردید).
یا آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾[المائدة: ۳].
(امروز دین شما را برایتان کامل و نعمتخود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم).
پس سنت مبین قرآن است، و این معنی رجوع سنت به قرآن میباشد، و همچنین استقراء کامل ـ که بعداً آن را ذکر میکنیم ـ به این مطلب اشاره میکند، و در ابتداء کتاب هم بیان کردیم که سنت با میزان قرآن سنجیده میشود اگر چنین نباشد دیگر آن سنت پذیرفته نمیشود این اصلی است که برای موضوع مد نظر ما کافی است.
جواب:
هدفش از اینکه میگوید: سنت مبین قرآن است همه سنت میباشد، یعنی سنت مستقل وجود ندارد، همانطور که در پایان میگوید: سنتی یافت نمیشود که مبین نباشد، اصل ادعای این جمله «سنت در معنی راجع به قرآن است» دال بر این هدف است، پس باید به چیز دیگری غیر از این استدلال کند.
اما آیه
﴿بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ۴۴].
بر این دلالت نمیکند که هدف از نزول ذکر تنها تبین باشد اگر فرضاً بنا به قول بعضی که میگویند: سیاق آیه مفید حصر است، فرضاً اگر حصر آن را بپذیریم و ایه را اینگونه معنی کنیم که «ما کتاب (ذکر) را تنها برای این فرستاده ایم که احکام نازل شده برای مردم را بیان کنید.
ولی قبول نداریم که وظیفه رسول خدا تنها بیان احکام قرآن باشد و سنت مستقلی وجود نداشته باشد چون تنها چیزی که از حصر فهمیده میشود این است که هدف از نزول قرآن تبین است تا بیان آن اهمال نشود و مردم جاهلانه احکام آن را رها نکنند، چنین چیزی مخالف سنت مستقل نیست.
مثلاً اگر دو کتاب را به معلمی بدهید و به او بگوید: کتاب اول را به تو میدهم تا آن را برای دانش آموزان بیان کنید و شرح دهید، آیا این کلام به این معنی است که کتاب دوم هم باید به همان هدف باشد و در کتاب دوم مطالبی افزون بر کتاب اول وجود ندارد و باید کتاب دوم فقط احکام کتاب اول را شرح دهد؟ نه هرگز چنین چیزی امکان ندارد.
مسئله ما هم اینگونه است خداوند دو نوع وحی را بر رسول اکرم نازل کرده است یکی تلاوت میشود و دیگری تلاوت نمیگردد، و خطاب به محمد فرموده: «وحی تلاوت شده را بر تو فرستادهام تا احکام آن را برای مردن بیان کنید» آیا این دستور بدان معنی است که وحی دوم مبین وحی اولی باشد؟ خیر.
و اگر فرضاً قبول کنیم که وحی دوم هم مبین وحی اولی است ولی هدف این نیست که تنها مبین مجملات قرآن باشد و بس، چون آیه میفرماید: حکم قرآن را برای مردم بیان کن، خواه اجمالاً در قرآن یا سنت ذکر شده باشد یا نه زیرا ﴿مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾شامل کتاب و غیر کتاب هم میشود فقط «ذکر » تنها شامل قرآن است پس معنی ایه اینگونه میباشد «ما قرآن معجزه را تنها برای این فرستادیم که دلیل صحت رسالت تو و متذکر عذاب برای مخالفان آن و وجود ثواب برای پیروانش باشد، پس میتوانید هر چیزی که از وحی بر تو نازل شده برای مردم بیان کنید خواه تبین مستقل باشد یا مبین، و این تبین هم بر آنها حجت است چون رسالتت را با «ذکر» اثبات کرده ایم و در آن به مردم نوید و عید میدهید» اگر هدف از ذکر قرآن باشد تفسیر ایه اینگونه است.
و اگر هدف از «ذ کر» علم باشد همانگونه که بعضی از مفسرین قائل به آن هستند [۴۹۴]ترجمه ایه مشخص است، چون هدف از آن قرآن نیست و معنی اینگونه میشود که «ما انواع وحی را بر تو نازل کرده ایم تا احکام را برای مردم بیان کنید».
بیان در قرآن به معنی مطلق روشنگری است حتی خداوند قرآن را به این معنی توصیف فرموده: ﴿طسٓمٓ١ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ٢﴾[القصص: ۱-۲].
«این است آیات کتاب روشنگر».
یا آیه:
﴿وَيَوۡمَ نَبۡعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدًا عَلَيۡهِم مِّنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَجِئۡنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ٨٩﴾[النحل: ۸۹].
(و [به یاد آور] روزى را که در هر امتى گواهى از خودشان برایشان برمی انگیزیم و تو را [هم] بر این [امت] گواه آوریم، و این کتاب را که روشنگر هر چیزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل کردیم).
میبینیم در آیه چیزی وجود ندارد که نظر آنها را تأیید کند و اگر فرضاً چنین چیزی از ایه فهم شود و ما به آن دست پیدا نکرده باشیم، اما آیا چنین برداشتی در مقابل مسئله قطعی تاب توان و تحمل دارد؟ خیر.
اما اینکه میگوید: «قرآن مدار قانون گذاری و منبع اسلام است» اگر هدفش این باشد که تمام قواعد کلی اسلام را بیان کرده و همه ادله قابل اعتماد مجتهدین را ذکر کرده، خواه این ادله مستقل باشند یا مبین، ما هم آن را قبول داریم و قائل بدان هستیم چون یکی از ضروریات دینی است، ولی آیا این اصل مستلزم ادعای ایشان میباشد؟ نه، زیرا بیان کردیم که ایه ﴿تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾و ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ﴾اگر هدف لوح المحفوظ باشد بر ادعای آنها دلالت نمیکند.
اگر هدف امام شاطبی این باشد که قرآن هر حکمی را بیان کرده، درست نیست چون واقع خلاف اینرا بیان میکند، و باید ایات را بر خلاف ظاهرشان تفسیر کنیم و الا غلط از اب در میآید.
اگر تفسیر امام را بپذیریم و باید معنی ظاهر آیه را نیز بپذیریم، باید بگویم: که قرآن همه احکام را بیان کرده و هیچ چیز از احکام را نه به صورت مؤکد و نه مفصل برای سنت رسول باقی نگذاشته، آیا امام خودش چنین نتیجهای را قبول میکند؟ نه. مگر امام هم برای خروج از این اشکال نمیفرماید: قرآن مبین تفاصیل است، یعنی بیان کرده که سنت حجت است و ما هم قائل به چنین چیزی هستیم.
اگر بگوید: من میتوانم خودم را از این مشکل اینگونه رها کنم که قرآن کلیات تفاصیل را بیان کرده است.
من هم در جواب میگویم: قبول میکنیم که قرآن شامل کلیات و تفاصیل مندرج در آن است ولی آیا تو و دیگران میتوانید همه تفاصیل را استنباط کنید؟ اگر بگوید: بله، آنگاه مشخص میشود که فرد خودبینی هستی و به درد بحث و گفت و گو نمیخورید.
و اگر بگوید: نه، ما هم میگویم: آیا باز هم میتوانید بگویید: که قرآن تبیان هر تفصیل است که از عهد هیچ مجتهدی اسلامی بر نمیآید آنها را درک کند، در حالی که کلمه «تبیان» به معنی اوج روشنگری باشد ولی هیچ مجتهدی نتواند درک کند؟ پس نتیجه میگیریم که این تفسیر غلط است.
و اگر قبول کنیم که ما میتوانیم همه آن احکام را درک کنیم آیا نتیجه سخن ما این نیست که رسول خدا مبین نیست همانگونه که سنت مستقل ندارد؟ چون اگر ما همه احکام را درک کنیم پیامبر خدا چه نقشی دارد؟ ولی مگرهمه قبول نداریم که رسول خدا مبین و مؤسس تفاصیل است؟
اگر بگوید: ما قائل هستیم که نمیتوانیم آن را درک کنیم، ولی باز هم درست است که بگویم: قرآن در عالم واقع تبیان هر چیزی است و رسول اکرم هم مبین و مؤسس باشد.
میگویم: ما هم قائل هستیم که سنت مستقلی که در قرآن نص آشکاری بر مضامین آنها وجود ندارد و رسول اکرم ج آنرا فرموده تحت یکی از اصول و کلیات قرآن جایی میگیرد.
تنها در این مسئله اختلاف داریم که آیا مجتهدین میتوانند آن را درک کنند یا نه؟ نه اینکه آیا این مسائل تحت اصول و کلیات قرآن قرار میگیرند یا نه؟ چون مهم استنباط است، نه اندراج در اصول قرآنی.
خلاصه: درمورد افعال نماز و میراث مادر بزرگ هیچ نصی در قرآن وجود ندارد تا اینکه با عقل بتوانیم آن را درک کنیم، و توصیف کردن قرآن به تبیان در مورد آنها، در حالی که رسول اکرم آنها را بیان فرموده و در مورد نماز هم اینکه منظور از آن معنای اصطلاحی است چون حکم نماز مجملاً در قرآن ذکر شده و رسول خدا آن را بیان کرده ولی در مورد میراث جایز نیست چون حکم آن به صورت مجمل در قرآن ذکر نشده تا رسول آن را بیان کند بلکه سنت مستقل است.
اگر قرار باشد با ایه ﴿تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾حکم میراث مادر بزرگ را باطل بدانیم پس باید افعال نماز را هم باطل بدانیم، چون درست نیست افعال رسول خدا را در مورد نماز تأکید به حساب آورد، اصلاً درست نیست زیرا تأکید فرع تأسیس است [۴۹۵]و حتی انسان مسلمان عادی هم قائل به چنین چیزی نیست.
اما ایه ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤﴾[القلم: ۴]. بهترین توصیف برای بهترین انسان است و در این مورد هیچ شکی وجود ندارد.
اما تفسیر عائشه، نظر صحابی است و نظر صحابی حجت نیست، و اگر قبول کنیم که حجت است و پذیرفتیم که مفید حصر هم است مفهوم کلام ایشان این است که کردار و گفتار او مخالف قرآن نیست نه اینکه به احکام مسکوت قرآن اشاره کند، و اگر باز هم حکم اشاره کردن را پذیرفتیم آنگاه هدفش اثبات است نه نهی، همانطور که مخالف ما میخواهد، چون میخواهد چیزی را که از رسول صادر میشود و قرآن در مورد آن سکوت کرده باشد نپذیرد، خداوند در همان قرآن به عمل کردن و ابلاغش دستور میدهد: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٧﴾[المائدة: ۶۷].
(اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این کار را نکنى پیامش را نرساندهاى، و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد؛ آرى خدا گروه کافران را هدایت نمىکند).
﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٦﴾[الأنعام: ۱۰۶]
(از آنچه از پروردگارت به تو وحى شده پیروى کن؛ هیچ معبودى جز او نیست؛ و از مشرکان روى بگردان).
این وحی عام است و شامل وحی تلاوت شده و سنت مؤکد و مبین و مستقل میگردد و دال بر این است که اخلاق صادره از ایشان محافظت از وحی غیر متلو یعنی سنت مستقل و پیروی از آن میباشد، پس سنت ایشان مطابق و موافق قرآن است و داخل حصرایه میگردد.
اما آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾، همان طور که بیضاوی فرموده این چنین است: دین را با نصرت و اظهار بر ادیان دیگر کامل کرد. یا همانگونه که امام میگوید با قرآن و پای ریزی قواعد مهم و بازکردن دریچهی اجتهاد و استدلال به سنت، دین را کامل کرد.
در نتیجه معنی ایه چنین نیست که خداوند دین را با قرآن کامل کرده و نیازمند سنت مستقل نیست چون اگر اینگونه میبود باید قرآن تمام تفاصیل را بیان میکرد زیرا بیان اجمالی احکام به معنی اتمام و اکمال و تبیان دین نیست هر چند امام اینگونه میفرمایند.
خلاصه: سخن حق در این باره همان است که در تفسیر ایه ﴿تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾بیان کردیم.
اما در مورد جمله «استقرا(بررسی) تام دال بر این موضوع است » میگویم: استقرا زندگی رسول و اصحاب و فقهاء و کتابهای آنان و اختلافاتشان دال بر اختلاف نظر و برداشت آنها است، و بیان میکند که استقرا آنان ناقص و اشتباه است، چون بررسی جزئیات را استقرا تام میدانند.
اما اینکه تلاش میکنند برای هر حدیث نص یا تأیید قرآنی پیدا کنند کاری است بیهوده و به مثابه آب در هاون کوبیدن است، و ما بعداً این موضوع را بیان میکنیم.
اما اینکه میگوید «در اول کتاب ادله این مسئله گذشت» در بحث اول مطالب ایشان را ذکر کردیم با مراجعه به آن میتوان به آن نگاه کنید.
[۴۹۳]. شیخ عبد الله دراز میگوید: همان طور که حدیث آیه ﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١١٨﴾[التوبة: ۱۱۸] و [نیز] بر آن سه تن كه بر جاى مانده بودند [و قبول توبه آنان به تعویق افتاد] تا آنجا كه زمین با همه فراخىاش بر آنان تنگ گردید و از خود به تنگ آمدند و دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نیست پس [خدا] به آنان [توفیق] توبه داد تا توبه كنند بى تردید خدا همان توبهپذیر مهربان است. را توضیح داده است که ضاقت به معنی سخن نگفتن با آنها یا کارههای دیگری که رسول در مورد آنها اعمال فرمود. [۴۹۴]. تفسیر آلوسی ج ۱۴ ص ۱۳۶ [۴۹۵]. یعنی تأکید حکمی را ایجاد نمیکند بلکه صلاحیت اصل خودش را بیان مینماید.