امتناع اصحاب از روایت حدیث
اگر گفته شود: حکمت عدم تدوین سنت در دوران اصحاب بیان شد اما در مورد روایت نکردن اصحاب چه میگویید؟ آیا روایت نکردن و نهی از حدیث گفتن دلیل بر عدم حجیت سنت نیست؟ آیا به این معنی نیست که آنها میدانستند شارع میخواهد سنت نقل نشود تا لاحقین، آن را در احکام شرعی به حجیت نگیرند؟
میگویم: هرگز درست نیست که بگویم آنها در هر حالتی روایت حدیث را منع میکردند و همچنین درست نیست بگویم عدم حجیت نشأت گرفته از روایت نکردن حدیث است چگونه ممکن است مگر رسول اکرم به آنها دستور نداد که حدیث را روایت کنید و آن را ابلاغ نمایید؟ و در روایت ابن عباس فرموده «شما میشنوید و از شما شنیده میشود و از افرادی که از شما شنیدهاند شنیده میشود».
از اصحاب – آنهایی که روایت را منع میکردند و آنهایی که آن را جایز میدانستند – به تواتر رسیده است که همه آنها بر تمسک به سنت و تبلیغ آن و روایت کردنش حریص بودند اگر موانعی که ذکر میکنیم در مقابل آنها پیدا نمیشد و همچنین در استدلال کردن به حدیث در مقابل دیگران و در تسلیم شدن در مقابل استدلال حدیثی دیگران و رجوع به سنت هنگام وقوع حوادث و تشویق کردن مردم به پیروی از سنت خیلی حریص بودند. مثلاً ابوبکر در روز تعین خلیفه در جلسه سقیفه به حدیث «امامان از قریش هستند» استدلال میکند و در مقابل ادعای فاطمه به حدیث «از ما گروه پیامبر ارث برده نمیشود و آنچه به جا میگذاریم صدقه است» احتجاج کرد و در میراث جده به حدیث مغیره و محمد بن سلمه فتوا داد و عمر علیه او با حدیث «به من دستور داده شد با مردم بجنگم تا... » احتجاج کرد.
یا عمر هنگام بوسیدن حجر الاسود میگوید: اگر رسول خدا را نمیدیدم که تو را میبوسد هرگز تو را نمیبوسیدم» یا بر روی منبر حدیث «انما الاعمال بالنیات»را برای مردم روایت میکند و به حدیث ابو موسی و با شهادت ابو سعید در مورد اجازه گرفتن قناعت میکند و مردم را در مواقع گوناگون سوگند میدهد که حدیث رسول خدا را در مورد آن واقعه یا مشابه به آن شنیدهاند (مالک و دیگران واقعه ارث از دیه شوهر و سقط جنین را ذکر کردهاند) یا به فرماندارانش مینویسد سنت را یاد بگیرید همانطور که قرآن را یاد گرفتید یا خطاب به آنها میفرمود: مواظب باشد و از رأی دوری کنید چون اصحاب رأی دشمن سنت هستند نتوانستند سنت را حفظ کنند رو به رأی آوردند یا میگفت: بهترین هدیه سنت پیامبر است اقوامی میآیند با شبهات قرآن مجادله میکنند شما هم با سنت به جنگ آنها بروید چون اصحاب حدیث آگاه به قرآن هستند.
یا علی میگوید: اگر از رسول خدا برای شما حدیثی روایت کردم گمان کنید که رسول خدا از همه متقیتر و هدایت یافتهتر است.
یا داستان ابن مسعود و ام یعقوب در مورد نفرین
یا داستان مدح ابوهریره توسط ابن عمر که میگوید «تو از همه ما بیشتر ملازم رسول بودی و از همه ما به سنت آگاهتر هستید» یا بر روی جنازه او میگفت: برای مسلمین احادیث رسول الله راحفظ میکرد. بخاری در تاریخش و بیهقی در المدخل از محمد بن عمادة بن حزم روایت کردهاند» در مجلسی نشسته و بزرگان اصحاب هم در مجلس بودند ابوهریره شروع کرد به روایت کردن سنت برای آنها که هیچکدام از اصحاب آن احادیث را نشنیده بودند و در شرح و توضیح احادیث به ابوهریره مراجعه میکردند در آن روز دانستم که ابوهریره از همه آگاهتر است.
بخاری روایت کرده «مردم میگویند اگر دو آیه ۱۵۹ و ۱۶۰ سوره بقره نمیبود ابوهریره هرگز احادیث روایت نمیکرد».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠﴾[البقرة: ۱۵۹-۱۶۰].
(کسانى که نشانههاى روشن و رهنمودى را که فرو فرستادهایم بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح دادهایم نهفته مىدارند آنان را خدا لعنت مىکند و لعنتکنندگان لعنتشان مىکنند. مگر کسانى که توبه کردند و [خود را] اصلاح نمودند و [حقیقت را] آشکار کردند پس بر آنان خواهم بخشود و من توبهپذیر مهربانم).
برادران مهاجری مشغول معامله بازار و برادران انصاری مشغول کار کردن در اموالشان بودند، اما ابوهریره با غذای شکم همیشه با رسول خدا بود احادیثی را حفظ میکرد که مهاجرین و انصار حفظ نمیکردند و در جاهای همراه رسول بود که آنها نبودند.
کنار عایشه مینشست و حدیث را بر او میخواند. سنن ابی داود ج ۲ ص ۳۲۰
یا ابوذر میگوید: «چیزی نمیتواند مانع روایت کردن احادیثی باشند که از حضرت شنیدهام حتی اگر شمشیر را بر سرم نهند از آن کار دست بر نمیدارم».
امام احمد از براء بن عازب روایت میکند که میگوید: «هر حدیثی را که از رسول خدا شنیدهایم اصحاب آن را برای ما روایت کردهاند چون ما مشغول چوپانی شتر بودیم».
مسلم از مجاهد از ابن عباس روایت میکند «بشیر عدوی نزد ابن عباس آمد شروع کرد به روایت کردن حدیث از رسول خدا ولی ابن عباس به او اجازه نمیداد و به او نگاه نمیکرد گفت: ابن عباس چرا به احادیثم گوش نمیدهید؟ من از رسول روایت میکنم تو هم گوش نمیدهید؟ ابن عباس گفت: ما اگر از مردی احادیث میشنیدیم به او نگاه میکردیم و گوش میدادیم ولی وقتی مردم سخت گرفتند و دچار انحراف شدند از آنها حدیث نمیگیریم تنها به احادیث معلوم گوش فرا میدهیم».
در این باره آثار بیحد و شماری وجود دارد که بخش فراوانی از آنها را در بحث حجیت سنت ذکر کردیم نقطه مشترک همه آنها این است که علت منع روایت حدیث به خاطر خود حدیث یا حجیت نبودنش نیست بلکه به علت موانعی بود که پیدا میشد و آنها را وادار به نهی از روایت کردن حدیث میکرد و الا همه آنها به حجیت سنت قائل هستند.
حالا به ذکر چند موانعی میپردازیم – جدا از موانعی که صاحب شبهه گفت – که اصحاب به خاطر آنها بعضی مواقع روایت حدیث را منع میکردند چون معقول نیست بعد از دستور رسول اکرم ج به ابلاغ و روایت حدیث و اجماع آنها بر حجیت سنت و حرص شدید ایشان به پیروی از دستورات رسولالله ج کسی گمان کند اصحاب روایت حدیث را منع میکردند و از آن نهی مینمودند.
اگر فرض کنیم امتناع و نهی آنها ثابت شود و فرض کنیم کار آنها دال بر عدم حجیت سنت است – ای کسی که سرت میانه شانهها و عقلت در آن سر است جائز میدانید – که اسلام تنها قرآن باشد و دلیل دیگری بر احکام نباشد آیا دلیلت گفتار و کردار پیامبری است که وحی بر او نازل میشود و بر اساس هوی و هوس سخن نمیگوید؟ آیا جائز است تصوری کنید که حتی بچهها هم از آن دوری میجویند و قائل باشید که امتناع یا نهی چند اصحاب دلیل بر عدم حجیت است در حالی که قرآن و سنت و اجماع امت قائل به حجیت سنت میباشند.
ای صاحب شبهه درست نیست چنین گوید چون هم مخالف قاعده خودت است که تنها قرآن را حجت میدانید و هم مخالف قاعده ما که میگوییم قرآن و سنت و اجماع اصحاب حجت هستند آیا عمل و قول اصحاب حجت است؟ فرض کنیم حجت است آیا امتناع و نهی آنها به خاطر حجت نبودن است یا احتمالات برای کار آنها وجود دارد؟ و اگر فرض کنیم که کار اصحاب تنها احتمال و نظر آنها را میپذیرد آیا مخالف نظر و دیدگاه بعضی از اصحاب دیگر و حتی قرآن و غیره نیست؟ البته ما تساهل میکنیم و الا تعارضی در میان اقوال و کردار آنها وجود ندارد چون ممکن نیست اجماع و حدیث و گفتار اصحاب در تضاد باشد زیرا اجماع و حدیث بر قول صحابی مقدم هستند هر چند تو آن را دوست ندارید و عقلت را قانع نمیکند.
چون استدلالت حتی بر قاعده خودت و قاعده ما قابل انطباق نیست پس استدلال لغو و باطل است.