نگاهی به اعتبار و جایگاه سنت

فهرست کتاب

انواع سنت

انواع سنت

معلوم است کلامی که از طرف خداوند نازل شود اختلافی راجع به آن وجود ندارد و همچنین معلوم است که قرآن و سنت از طرف پروردگار نازل شده‌اند، پس ممکن نیست سنت صحیح رسول مخالف قرآن باشد، و اگر ظاهراً خلافی بین آنها دیده شود علتش فهم نکردن دقیق آنها است و الا هردو یک معنی دارند.

بنابراین سنت از لحاظ دلالت بر معانی قرآنی و غیر قرآنی سه نوع است همانطور که امام شافعی در الرساله می‌فرماید؛ و جمهور علماء پیرو او شدند و ابن قیم در طرق ‌الحکیمه بدان‌ها تصریح کرده که نوع چهارم وجود ندارد.

نوع اول: سنتی که مانند قرآن از تمام لحاظ بر حکم دلالت می‌کند از لحاظ اجمال و تفصیل و شرح و بیان موافق قرآن است و مفاهیم قرآن را تأکید می‌کند مثلاً حدیث «بنی الاسلام علی خمس» اسلام بر پنج اصل بنا شده است. و آیه ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَو آیه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُو آیه ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚکه بر وجوب نماز و زکات و روزه و حج دلالت می‌کنند ولی کیفیت آنها بیان نشده است و یا حدیث «مال هیچ انسانی حلال نیست مگر با رضایت خودش» موافق آیه:

﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُكَّامِ لِتَأۡكُلُواْ فَرِيقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨[البقرة: ۱۸۸].

(اموال خود را با باطل نخورید و خود را با آن به حاکمان نزدیک نکنید تا گروهی از شما اموال مردم به ناحق نخورند و خودتان بدانید).

یا حدیث «در مورد زنان از خدا بترسید چون آنها نزد شما فقیر هستند و آنها را با امانت خدا گرفته‌اید و با کلمه پروردگار آنها بر شما حلال شده‌اند» موافق آیه:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا١٩[النساء: ۱۹].

(اى کسانى که ایمان آورده‏اید براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث برید، و آنان را زیر فشار مگذارید تا بخشى از آنچه را به آنان داده‏اید [از چنگشان به در] برید مگر آنکه مرتکب زشتکارى آشکارى شوند، و با آنها بشایستگى رفتار کنید، و اگر از آنان خوشتان نیامد پس چه بسا چیزى را خوش نمى‏دارید و خدا در آن مصلحت فراوان قرار مى‏دهد).

نوع دوم: سنتی که کتاب را بیان می‌کند مجملش را تفصیل و مشکلش را توضیح می‌دهد مانند احادیثی که کیفیت نماز و روزه و حج را بیان کرده‌اند یا احادیثی که آیه:

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ١٨٧[البقرة: ۱۸۷].

(در شب‌هاى رمضان همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید، خدا مى‏دانست که شما با خودتان ناراستى مى‏کردید پس توبه شما را پذیرفت و از شما درگذشت، پس اکنون [در شب‌هاى ماه رمضان مى‏توانید] با آنان همخوابگى کنید و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب کنید و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید بامداد از رشته سیاه [شب] بر شما نمودار شود، سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به اتمام رسانید؛ و در حالى که در مساجد معتکف هستید [با زنان] درنیامیزید این است‏حدود احکام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزدیک نشوید این گونه خداوند آیات خود را براى مردم بیان مى‏کند، باشد که پروا پیشه کنند)، را به سفیدی روز و سیاهی شب تفسیر کرده‌اند، یا احادیثی که منظور از کنز را در آیه:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۗ وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ٣٤[التوبة: ۳۴].

(اى کسانى که ایمان آورده‏اید بسیارى از دانشمندان یهود و راهبان اموال مردم را به ناروا مى‏خورند و [آنان را] از راه خدا باز مى‏دارند و کسانى که زر و سیم را گنجینه مى‏کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى‏کنند، ایشان را از عذابى دردناک خبر ده)، بیان کرده است که ندادن زکات می‌باشد، که منظور از آن عدم پرداخت زکات بیان کرده است.

یا دست را در آیه:

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٣٨[المائدة: ۳۸].

(و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه کرده‏اند دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است)، را به دست راست تفسیر کرده.

و سه روز کفاره آیه «فکفارته ثلاثه ایام» را مقید به تتابع فرموده و مراد از ظلم را در آیه: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢[الأنعام: ۸۲].

(کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده‏اند، امنیت از آن آنان است، و ایشان راه‏یافتگانند).

به شرک تفسیر کرده است اکثر سنت از این نوع هستند، بدین علت سنت را مبین قرآن توصیف کرده‌اند.

نوع سوم: حکمی را بیان می‌کند که قرآن از آن سکوت کرده، و موافق و مخالف نصی بر آن نگذاشته است مثلاً احادیثی که رضاع را موجب تحریم می‌دانند یا احادیثی که جمع بین زن و عمه و خاله‌اش را حرام دانسته‌اند، یا تشریع شفعه و رهن و میراث مادربزرگ و رجم زانی محصن و کفاره بر دوش کسی که حرمت رمضان را می‌شکند و چیزهای دیگر.

اما صاحب فکر سامی از این تقسیم سه گانه اعتراض گرفته است و گفته «مرتبه چهارمی هم وجود دارد که سنت متواتری است و در دیدگاه جمهور قرآن را نسخ می‌کند مانند حدیث «لا وصیه لوارث»وصیت برای وارثان نیست» آیه:

﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ١٨٠[البقرة: ۱۸۰].

(هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارایی فراوانی از خود به جای گذاشت وصیت بر شما واجب است برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند این حق است بر متقیان)، را نسخ کرده است.

یا حدیث «عقوبت بکر زانی صد ضربه شلاق و یک سال تبعید است» آیه:

﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡيَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢[النور: ۲].

(به هر زن زناکار و مرد زناکارى صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در [کار] دین خدا نسبت به آن دو دلسوزى نکنید و باید گروهى از مؤمنان در کیفر آن دو حضور یابند)، را نسخ کرده.

یعنی اگر حاکم تنها صد ضربه شلاق را اجرا کند موافق قرآن و مخالف سنت عمل کرده است این نوع محل نزاع حنیفه و بقیه مذاهب دیگر است ابن قیم در اعلام الموقعین این مسأله را خوب توضیح داده است. [۴۷۷]

سخن را این گونه آغاز می‌کند: قسم چهارمی وجود دارد که بقیه مذاهب غیر حنیفه آن را پذیرفته‌اند «سنتی که دال بر مخالف قرآن است » اما می‌دانیم که سنت مخالف قرآن نیست و هیچ مسلمانی این را نگفته است.

اما آنچه صاحب «فکر سامی» از کلام ابن قیم در اعلام الموقعین(ج۲ص۳۸۰) فهمیده که در مذهب حنیفه سنت مخالف قرآن است باطل و ناروا می‌باشد چون هرگز حنفیه چنین چیزی را نگفته‌اند و اصلاً از مذهبشان این درک نمی‌شود.

برای توضیح این مسأله می‌گویم: زیاده نص که بعضی از افراد عام را خارج می‌کند، اگر متصل به نص باشند تخصیص است و اگر متأخر و منفصل باشند در تعین آن بین حنیفه و دیگران اختلاف ایجاد شده حنیفه می‌گویند آن را نسخ می‌کند و دیگران می‌گوید: عام متقدم را تخصیص می‌کند.

هر کدام از گروه به دیدگاه خود عمل کرده‌اند پس در احکام نسخ و تخصیص بین آنها اختلاف درست شده است

مثلاً درست است که خبر واحد قرآن و سنت متواتر را نسخ نمی‌کند، ولی قرآن هردو را تخصیص می‌نماید، اگر «زیاده» خبر واحد باشد غیر حنیفه می‌گوید: تخصیص می‌کند ولی حنیفه می‌گویند نمی‌تواند آن را تخصیص کند چون منفصل است و نمی‌تواند آن را نسخ کند چون خبر واحد است و خبر واحد هرگز کتاب را نسخ نمی‌کند، پس در واقع مخالف هم هستند و کتاب صحت خبر واحد را زیر سؤال می‌برد در نتیجه می‌گویم خبر واحد دروغ است که بر زبان رسول ساخته‌اند چون سنت مخالف قرآن نیست، پس روشن شد آنها قائل به سنتی نیستند که مخالف قرآن باشد؛ اگر حاکم حنفی مذهب تنها حکم قرآن را اجرا کند به او گفته نمی‌شود مخالف سنت عمل کرده است چون نزد آنها مخالف قرآن سنت نیست بلکه خطاب به حاکم گفته می‌شود موافق قرآن و سنت صحیح رسول اکرم است.

هر چند مخالفین آنها خبر را ثابت و صحیح می‌دانند چون مخالفین حنفیه در تخصیص، اتصال را به شرط نگرفته‌اند و می‌گوید خبر واحد قرآن را تخصیص می‌کند چون معارض عام و خبر واحد ظاهری است و به صحت خبر آحاد لطمه نمی‌زند.

اما اینکه در برداشت و فهم صاحب «فکر سامی» که می‌گوید «نزد حنفیه سنت متواتر و خبر واحد مساوی هستند» باز هم باطل و ناروا است چون آنها می‌گویند: اگر «زیاده» سنت متواتر باشد می‌تواند بعضی از افراد نص را نسخ کند و حاکم حق مخالفت با سنت متواتر را ندارد.

پس متوجه می‌شویم حکم زیاده از سه حالت به در نیست

۱- خبر واحد که همان زیاده بر نص است، ثابت نیست مانند دیدگاه حنفیه.

۲- ناسخ است مانند نظر حنفیه در مورد حدیث متواتر.

۳- مخصص است که دیدگاه غیر حنفیه است.

بنابراین اگر زیاد صحیح باشد یا ناسخ است یا مخصص

ناسخ و مخصص هردو مبین کتاب هستند یا حکمی را بیان می‌کنند که قرآن در مورد آن سکوت فرموده و هرگز درست نیست گفته شود مخالف قرآن است، اگر خوب نگاه کنید ناسخ و مخصص یا مبین قرآن هستند یا حکم مستقلی را بیان می‌کنند.

توضیح مخصص: متصل باشد یا منفصل حکم عام را در بعضی از افرادش حصر می‌کند یعنی بیان می‌نماید که هدف عام تنها همین افراد بوده نه همه مصادیقش، و حکم آیه بر افراد تخصیص شده اطلاق می‌گردد اما از حکم افراد خارج شده سکوت فرموده، همانطور که اگر عام به صورتی می‌آمد که حکم افراد خارج شده را بیان نمی‌کرد. بدون شک از حکم خارج عام سکوت اختیار نموده است.

پس مخصص دلالت دیگری هم دارد که حکم افراد خارج شده از عام مخصص را بیان کرده که عام آن را بیان ننموده است.

مثلاً: اگر بگویم «همه قوم آمدند مگر جاهلان» قبل از استثناء قوم شامل جاهل و عالم است، وقتی که استثناء مخصص ذکر شد آن وقت هدف از قوم عالمان است نه جاهلان مانند آن است که متکلم بگوید: علماء آمدند، اما این تعبیر اشاره‌ای به حکم جاهلان ندارد و در مورد آن سکوت اختیار کرده، ولی وقتی استثناء ذکر شد هم بر اخراج افرادی دلالت می‌کند هم بر بیان حکم مخالف عالم، که نیامدن جاهل است.

هرگز از جمله «قوم آمدند » نیامدن جاهلان فهمیده نمی‌شود تا اینکه استثناء گفته نشود، حالا مگر جمله استثناء حکم مستقلی که نیامدن جاهلان را بیان نکرده باشد؟

بنابراین مثال: وقتی که پیامبر ج بعد از نزول آیه:

﴿أُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ[النساء: ۲۴].

«غیر از این‌ها برای شما حلال هستند» می‌فرماید «جمع بین زن و عمه یا خاله‌اش حرام است» بیان می‌گردد که هدف «ماوراء ذلکم » بعضی از افرادش می‌باشد، آیه بر این دلالت می‌کند که بعضی از آن حلال است ولی در مورد بقیه سکوت اختیار کرده است، همانطور که اگر صیغه عام آن روایت شود شامل همه آن نمی‌گشت و توسط حدیث مخصص مراد آن خوب فهمیده می‌شود، پس حدیث بر حرام بودن بعضی دلالت می‌کند.

و مثالی دیگر برای نسخ: بیان می‌کند که حکم اولی زمانش به پایان رسیده است نص منسوخ دال بر این است که حکمش از زمان نزول تا زمان نزول ناسخ ادامه داشت اما در مورد زمان بعد از نزول ناسخ سکوت اختیار کرده است و نفیاً و اثباتاً چیزی بیان نکرده، ولی آیا بعد از نسخ، حکم منسوخ حلال است یا حرام یا چه حکمی دارد؟ حتی اگر مذهب آنها را هم اختیار کنیم که می‌گویند: اگر واجب نسخ شد حکمش به صورت جائز باقی می‌ماند باز هم نمی‌دانیم کدام نوع از جواز است، مباح یا سنت؟ ناسخ می‌آید و حکم تازه را بیان می‌دارد.

با همه مطالب گذشته متوجه می‌شویم: که دیدگاه صاحب «فکر سامی» باطل است و گمانش در مورد نوع چهارم سنت از کلام ابن قیم اشتباه بوده.

هر چند امکان دارد که گفته شود نوع چهارمی هم وجود دارد ولی نه آن چیزی که صاحب فکر سامی می‌گوید: که آن نوع چهارم سنت بیان شده توسط قرآن است، یعنی قائل هستند که قرآن سنت عام را بعضی مواقع تخصیص می‌کند یا مطلق سنت را مقید می‌سازد هر کدام از این دو حالت نوع دیگری از سنت هستند که در سه نوع گذشته جایی ندارند.

اینکه می‌گویند: سنت مبین قرآن است بنا به حالت کثرت و عموم است، اما امکان دارد بعضی مواقع قرآن مبین سنت باشد.

نوع اول و دوم از تقسیم سه گانه گذشته مورد اتفاق همه مسلمانان می‌باشد، ولی نوع سوم مختلف فیه است همانگونه که امام شافعی در (الرساله ص ۹۱) بدان تصریح کرده است و فرموده: «هیچکس از اهل علم را نمی‌شناسم مخالف این تقسیم سه گانه باشد در مورد دو قسم اول و دوم علماء اتفاق دارند. [۴۷۸]

نوع اول عبارت است: از آنچه در کتاب آمده و سنت هم بدان اشاره کرده.

نوع دوم: آنچه کتاب به صورت اجمالی آن را بیان فرموده و سنت آن را بیان و تفصیل داده است.

نوع سوم که مختلف فیه است: آنچه رسول اکرم آن را بیان کرده و قرآن به آن اشاره نکرده است.

در مورد نوع آخر گروهی می‌گویند: خداوند طاعت او را هم مانند طاعت خودش قرار داده و مقدر فرموده که چیزهایی توسط رسول بیان می‌شود که در کتاب در مورد آن سکوت اختیار شده است.

گروه دوم می‌گویند: پیامبر هر چیزی را بفرماید حتماً در کتاب خدا وجود دارد مانند تعداد رکعات نماز و بیوع و معاملات و چیزهای دیگری چون خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ. [۴۷۹]

﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ. [۴۸۰]

زیرا رسول خدا هر چیزی را حرام یا حلال کند از طرف خدا به سوی او ابلاغ شده است.

و گروه دیگری می‌گویند «آن نوع سنت هم با رسالت خدا آمده و با دستور خدا إثبات شده است».

و گروهی هم می‌گویند «خداوند این نوع سنت را به او القاء کرده پس هر چیزی که به او القاء شده و قرآن نیست، سنت نامیده می‌شود».

از نقل اقوال علماء در مورد نوع سوم متوجه می‌شویم که گروه اول و سوم و چهارم قائل به استقلال سنت هستند ولی در این مورد اختلاف دارند آیا پیامبر با توفیق پروردگار به صواب خودش مستقلاً قانون‌گذاری می‌کند یا به او وحی می‌شود یا به او الهام می‌شود – البته اختلاف در اینجا بررسی نمی‌شود –، فقط قول دوم مخالف استقلال سنت است بنابراین به بحث سوم منتقل می‌شویم که بحث استقلال یا عدم استقلال سنت است.

[۴۷۷] - اعلام الموقعین ج ۲ ص ۲۸۲. [۴۷۸]. با توجه به کلام امام متوجه می‌شویم که در مورد حجیت سنت اجماع صورت گرفته و الا امام چنین نمی‌فرمود، بنا بر این اختلافی که امام در جماع العلم ذکر می‌کند در مورد چگونگی اثبات سنت است نه حجیت و یا عدم ان، همانگونه در که در مورد بیان و رد دیدگاه حضری بگ این مطلب را بیان کردیم. [۴۷۹]. اموال همدیگر را به ناحق نخورید.. سوره بقره آیه ۱۸۸ [۴۸۰]. خداوند بیع را حلال و ربا را حرام كرده است... سوره بقره آیه ۲۷۵