کلید فهم قرآن

فهرست کتاب

قرآن تحریف نشده است

قرآن تحریف نشده است

دلیل بر این مطلب چند امر است:

۱- خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ[الحجر: ۹].

یعنی: «قرآن را ما فرستادیم و آن را از کم و زیاد شدن و از بین رفتن حفظ می‌کنیم».

این آیه، نص صریح است که خداوند حافظ قرآن می‌باشد و در آن، تصویر زیاده و نقصان، مُمتَنِع [= محال] است:

مصطفى را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزت را حافظم
بیش و کم کن را از قرآن رافضم
من تو را اندر دو عالم رافعم
طاغیان را از حدیثت دافعم
کس نَتانَد بیش و کم کردن در او
تو بجز من حافظى دیگر مجو

۲- ﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ[فصلت: ۴۲].

یعنی: «از هیچ جهت، باطلی متوجه به قرآن نشود و به وی راه نیابد، و آن، فرستاده خداوند داناى ستوده ‌است».

در این دو آیه، تصریح است که کتاب خدا تحریف نشده و خود همین دو آیه کافی است بر ناقص نبودن آن؛

۳- اگر توجه کاملی به تاریخ تدوین قرآن کنیم، می‌بینیم به هیچ وجه تحریف در کتاب خدا تصور نمی‌شود.

قرآن در عهد رسول خدا ججمع شده بود و هر آیه‌ای که نازل می‌شد، رسول اکرم می‌فرمود: در فلان موضع قرار دهید، و سوره‌ای نازل نمی‌شد، مگر اینکه می‌فرمود: این سوره را در پهلوی فلان سوره بگذارید، و اَنَس می‌گوید قرآن را چهار نفر در عهد رسول‌الله ججمع کردند که اَبَی بن کعب و مُعاذ بن جبل و ابوزید و زید است، جز آنکه قرآن بین دَفَّتَین [و در یک جلد کامل] جمع نشده بود؛ اما اصحاب ملزم به حفظ قرآن بودند، و هر سوره و آیه‌ای که نازل می‌شد، جمعى از آنان به رسم عرب، که انساب و تاریخ و شعر را از بر می‌کردند، قرآن را نیز به همین رویه از بر می‌نمودند، و جمعى در مواضع مختلف ـ از کاغذ و کتف و عُسُب [= شاخه‌های خرما]‌ـ می‌نوشتند و زمانی که رسول خدا جرحلت فرمود و حَفَظۀ [= حافظان] قرآن متفرق شدند، اصحاب ترسیدند که حافظین قرآن کشته شوند، [= لذا] امر شد قرآن را بین الدفتین بنویسند.

چنان‌که از زید بن ثابت روایت است: «هنگامی که میان حَمَلۀ [= حاملان و حافظان] قرآن در یمامه کشتار سختى افتاد، ابوبکر دنبال من فرستاد، وارد بر ابابکر شدم، گفت: "عمر نزد من آمده است و می‌گوید: حمله قرآن در یمامه کشته شدند و من می‌ترسم که بعضی از قرآن تلف شود و رای من این است که امر کنی قرآن را جمع کنند و میان دفّتین قرار دهند. گفتم: چگونه به کاری اقدام کنم که رسول خدا جدر آن اقدام نفرموده؟ عمر گفت: والله این کارِ خوبی است و به اندازه‌ای در این کار اصرار کرد تا اینکه خداوند قلب مرا برای اقدام به این امر، منشرح کرد"؛ پس از آن ابابکر مرا گفت: "چون تو کاتب وحی بودی، برو تتبع کرده و قرآن را جمع کن"».

زید می‌گوید: «رفتم و قرآن را از رقعه‌ها و عسب و لِخاف [= سنگ‌های سفید] و سینۀ مردمان جمع کردم و نزد ابابکر گذاردم. تا زمان خلافت ابابکر قرآن نزد او بود، و بعد از وفات او نزد عمر، و بعد از وفات عمر نزد حفصه بود، تا اینکه عثمان در خلافت خویش کسى نزد حفصه فرستاد و قرآن را از او گرفت و نزد زید بن ثابت و عبدالله بن زبیر و سعید بن عاص وعبدالرحمن بن حارث بن هشام فرستاد و امر کرد آنان را که از آن نسخه بردارند، و عثمان گفت اگر در قرائتی اختلاف کردند، قرآن را به لسان [= لهجه] قریش بنویسید؛ چون قرآن به لسان قریش نازل شده ‌است، و همین کار [را] کردند، و عثمان در هر شهری قرآنی فرستاد».

زید می‌گوید: «اصحاب پیغمبر را دیدم که می‌گفتند: عثمان کار خوبی کرده است، و على÷فرمود: "اگر من والی می‌شدم، همین کار را می‌کردم"»؛

۴- در حیات پیغمبر اکرم جاسلام در جزیرة العرب منتشر شده بود و از دریای قُلْزُم تا سواحل یمن و از دریای فارسی تا فرات و منقطع شام، همگی در زیر پرچم «لا اله الا الله» بودند و در جزیرة العرب، شهرها و قریه‌هاى زیاد بود؛ مثل یمن و بحرین و عمان و نجد و جبلی طی و بلاد مُضَر و ربیعه و قضاعه و طایف و مکه، و همه اهل این شهرها و دهکده‌ها مسلمان بودند و مسجدها بنا کردند؛ هیچ شهر و ده و قبیله‌ای نبود مگر اینکه در نمازها قرآن می‌خواندند و به اطفال و زنان و مردان می‌آموختند؛ پس در زمان پیغمبر در سرتاسر جزیرة العرب قرآن در دسترس مردم بود و عنایت تام در ضبط و حفظ آن داشتند، و چون قرآن کتابی دینی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی بود، مراجعات مردم در شئون دین و اجتماع، منحصر به قرآن بود.

پس از رحلت رسول خدا جابابکر دو سال و شش ماه خلافت کرد و با فارس و روم جنگ نمود و یمامه را فتح کرد و مسلمانان در قرآن به هیچ وجه اختلاف نداشتند؛ مراجعاتشان منحصر به قرآن بود و جمعی هم در آن زمان قرآن را میان دفّتین جمع کردند؛ مثل علی÷ و عمر و عثمان و زید و ابی زید و ابن مسعود [ش] و سایر مردم در شهرها؛ پس نمانْد شهری، مگر آنکه قرآن میان آن‌ها رایج بود.

بعد از فوت ابوبکر، عمر خلیفه گردید و تمام شهرهای فارس و شام و بین النهرین و مصر را فتح کرد و شهری نماند، مگر آنکه مسلمانان در آن مسجد ساخته و قرآن را نسخه کردند، و ائمه قرآن را در نماز و غیرنماز، بر مردم قرائت نمودند و در مکتب‌ها به اطفال آموختند و در مسجدها مردان قرائت کردند و ده سال و چند ماه خلافت عمر طول کشید، و پس از فوت عمر، بیشتر از صد هزار قرآن در اطراف عالم منتشر شده بود.

و همچنین در خلافت عثمان، که دوازده سال طول کشید، مسلمانان جهان جز قرآن مجید کتابی دیگر نداشتند و قانونی غیر از قرآن نبود، و تمامی احتیاجات دینی و دنیوی را از قرآن می‌خواستند.

خلاصه، مسلمانان پس از ایمان به خدا، واسطۀ میان خود و خدا را غیر از تلاوت قرآن و عمل به دستورالعمل آن چیز دیگری نمی‌دانستند. اکنون باید فکر کرد که با این عنایت مسلمانان به حفظ قرآن، از عصر نبی جتا خلافت عثمان، چگونه تصور می‌شود آیه‌ای از قرآن را بشود کم کرد و یا ثلث قرآن را از مسلمانان بتوان پنهان نمود؟ اگر درست دقت شود، از ممتنعات [= محالات] بود که کسی بتواند از قرآن سطری کم کند؛

۵- یکی از دلائل واضح بر عدم نُقصان [= نقص] و تحریف قرآن، تقریر امام متقیان علی÷ است. امیرالمؤمنین پنج سال و نه ماه خلافت کرد و از صفات آن حضرت این بود که در امر به معروف و نهی از منکر و اقامۀ عدل و تقوى، هیچ چیز او را مانع نمی‌گردید و جز از خداوند تبارک و تعالى، از کسی بیم نداشت، و خشن در ذات الله بود؛ حتى در رفع ظلم و اقامۀ عدل، آنی [= لحظه‌ای] راضی نشد معاویه حکومت شام را داشته باشد؛ اگر چه خلافت از دست من بیرون رود؛ و در عزل معاویه و برداشتن ظلم جنگ‌های خونین کرد، و همچنین در جنگ نهروان، برای نابود کردن ظلم، [به] چه شدایدی مبتلا شد تا عاقبت امر، منجر به شهادت گردید.

اکنون باید انصاف خواست از مردمی که قائلند امیرالمؤمنین قرآنِ صحیح را نزد خود پهنان کرد و دست به دست تا به امام زمان رسید، و مردم ‌را از هدایت قرآن صحیح محروم فرمود.

می‌خواهم ببینم آیا این حرف، توهین به مقام مقدس امیرالمؤمنین نیست؟ آیا می‌توان این افترا را مرتکب شد که ـ نعوذ بالله‌ـ آن حضرت قریب شش سال خلیفۀ پیغمبر و فرمانفرمای عالم اسلام باشد و ببیند در مساجد و مکاتب مسلمانان سر و کارشان با قرآن ناقص و مُحَرَّف [= تحریف‌شده] است؛ و گمراهی بالاتر از این نیست که این امر اَهَم، که عماد اسلام می‌باشد، محل توجه حضرتش نباشد؛ این کار را بگذارد و در عزل معاویه آن فداکاری‌ها را کند. امیرالمؤمنین، که آنی به حکومت معاویه راضی نشد و خلافت خود را به خطر انداخت، آیا راضی می‌شود قرآن غلط در دست مسلمانان باشد؟

و همچنین امام حسن شش ماه خلافت فرمود؛ چرا ایشان قرآن صحیح را در دسترس مردم قرار ندادند؟ و همچنین حضرت ابی‌عبدالله آن اول خداپرست، اول شجاع دنیا، اول دیندار [و] اول فداکارِ قرآن، چرا روز عاشورا قرآن صحیح را به مردم ارائه نفرمود؟ حسین که تقیه نمی‌کرد؛ از خود و اولاد در راه خدا گذشت، و بس بود در افتضاح [آبروریزی] دشمنانش که بگویند: «ای مردم، اینان قرآن را تغییر دادند و کتاب خدا را تحریف کردند و پدر و برادر و اولاد مرا کشتند؛ اینک قصد کشتن مرا دارند».

اکنون من از مردمی که گویندۀ تحریف قرآنند، سئوال می‌کنم که آیا این مقاله [= سخن] علاوه بر آنکه غلط علمی و عقلی و تاریخی است، کفر نیست؟ قائل به این مقاله جزء کفار حساب نمی‌شود؟ چون اولاً: قرآن را منکر شده که می‌فرماید ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ [۱۵]؛

و ثانیاً: توهین به مقام مقدس امیرالمؤمنین و حسن و حسینکرده ‌است. آیا موهن [= توهین‌کننده] به قرآن و مُفتری [= تهمت‌زننده] به ائمه دین، خارج از شریعت سیدالمرسلین نیست؟

اگر گویندگانِ این مقاله می‌دانستند که قول به تحریف قرآن، از مَلاحِده [= کافران] و زنادقه [= مجوسان] و باطنیه منتشر در اسلام شده ‌است، هیچ وقت به این تُرَّهات [= سخنان باطل] و کلماتِ بی‌مغز پایبند نمی‌شدند؛ اما چه باید کرد؟

﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗا [۱۶]، ﴿صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ [۱۷]؛

۶- بزرگان امامیه و محققین فرقه جعفریه قائلند به اینکه کتاب خدا به هیچ وجه تحریف نشده، و ما برای تأکید مطلب، اقوال اینان را در اینجا ذکر می‌کنیم:

۱- صدوق ـ ‌علیه الرحمه‌ـ در کتاب اعتقاداتش می‌گوید: «اعتقاد ما امامیه این است که مابین الدَّفَّتین، تمام قرآنی است که بر رسول اکرم نازل شده و زیادتر از این نیست و هرکس این قول را به ما نسبت دهد، دروغگوست؛

۲- شیخ مفید در اواخر فصل‌الخطاب از کتاب مقالاتش می‌گوید: «جماعتی از امامیه می‌گویند که قرآن کلمه و آیه‌ای از آن کم نشده، و آنچه می‌گویند از قرآن امیرالمؤمنین بوده و کم شده ‌است، تفسیر و شأنِ نزول آیات است»؛

۳- سید مرتضى می‌گوید: «قرآن کم نشده و آنچه نسبت به بعضی از امامیه و حشویه می‌دهند که قرآن کم شده است، محل اعتنا نیست»؛

۴- شیخ طوسی در اول تبیان می‌گوید: «سخن در زیاده و نقصانِ ظاهر این است که مسلمین بر خلاف این قولند؛ و این، لایق‌تر به صحیح از مذهب ماست»؛

۵- شیخ طبرسی در مجمع البیان تصریح می‌کند به اینکه قرآن ناقص نشده ‌است؛

۶- علامه حلی در کتاب تذکرة الفقهاء در باب قرائت نماز می‌گوید: «قرآنِ موجود، مطابق با مصحف امیرالمؤمنین است»؛

۷- شیخ جعفر کبیر در کتاب کشف الغطاء در کتاب قرآن می‌گوید: «اما ناقص بودن قرآن شکی نیست که قرآن محفوظ است به حفظِ مَلک عَلّام از نُقصان؛ چنان‌که دلالت دارد بر آن، صریح قرآن و اجماع علما در هر زمان؛

۸- فاضل جواد در شرح زبده تصریح می‌کند به تمامیت قرآن؛

۹- مولی صالح مازندرانی قائل به عدم تحریف است؛

۱۰- محدث بَحرانی در کتاب لؤلؤ [البحرین] می‌گوید: «حُرّ عاملی، صاحب وسائل، رسالۀ مستقلی در عدم نقصان قرآن نوشته است»؛

۱۱- سید قاضی نورالله در کتاب مصائب النواصب می‌گوید: «آنچه نسبت داده شده ‌است به شیعه که قائلند به تحریف قرآن، این قولِ جمهورِ [= همگی] امامیه نیست؛ بلکه گفتار به معنى از مردمی است که محل اعتنا نیستند؛

۱۲- شیخ بهایی می‌گوید: «قرآن محفوظ است از زیاده و نقصان، و دلالت می‌کند بر آن آیه قرآن: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ[الحجر: ۹]؛

۱۳- شیخ عبدالعال کرکی رساله مستقلی در کم نبودن قرآن تصنیف کرده و می‌گوید: «اخباری که در نقص قرآن رسیده، مخالف کتاب و سنت و اجماع است و باید آن‌ها را دور انداخت»؛

۱۴- محقق بغدادی، سید محسن، در شرح وافیه می‌گوید: «اتفاق علمای اسلام است که قرآن بر آن افزوده نشده‌ است؛ کلام در کم شدن قرآن است معروف میان اصحاب امامیه؛ بلکه حکایت اجماع هم شده‌ است که قرآن ناقص نیست و مخالف در این مسئله على بن ابراهیم است که در تفسیرش قائل به تحریف شده و بعضی از متأخرین متابعت او را کرده‌اند، و از مؤیدات در کم نبودن قرآن است که اجماع امامیه بر آن است باید در نماز یک سوره از قرآن را قرائت کرد و اگر سوره را ناقص قرائت کرد، نماز باطل است؛ اکنون اگر قرآن ثلث آن کم شده باشد و سوره‌ها ناقص باشد، تمامى نمازها باید باطل باشد؛ وصلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین.

***

[۱۵] بى‏تردید، ما این قرآن را به تدریج نازل کرده‏ایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود [الحجر: ۹]. [۱۶] در دل‌هایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود [البقره: ۱۰]. [۱۷] کرند، لالند، کورند؛ بنابراین به راه نمى‏آیند [البقره: ۱۸].