معالجۀ قرآن مرض تقلید را
چون علاج حتمی تقالید، دانش و حکمت است و شخص امی و درسنخوانده همیشه اقتصار به شنیدن اساطیر و قصص و خرافات از پیران میکند، و پیران هم آنچه از پدران شنیده برای پسران میگویند، بنابر این امیت و جهل، رفیق تقالید، و بیعلمی، مؤید خرافات است؛ به عکس، دشمن تقالید، علم و دانش، و غذای روح، معرفت و بینش است؛ چنانکه جسم به غذاهای مادی نمو میکند و قوی میگردد؛ همچنین روح به نظریات علمیه نیرومند میشود و عقل به معلومات به کمالات لایقش میرسد؛ شخص دانشمند زنجیر خرافات را پاره کرده و بار تقالید را از دوش میاندازد و با هر بادی حرکت نمیکند و تابع هر ناعقی [= یاوهگو] نمیشود.
از این جهت است که خوارکنندگانِ انسانیت و بندهکنندگانِ آزادگان بشریت، از کاهنان و ارباب کنیسه، علم را بر بشر حرام کردند و به رِجس [= آلودگی] و پلید بودن آن حُکم نمودند؛ چنانکه «لاروس» در دایرة المعارف میگوید که اینان گفتند: «علم شجرۀ ملعونه است که میوهای آن کشندۀ بنیآدم میباشد»، و این عقیده ضارّ و گفتار بیمغز و اعتبار را در عالم اسلامی بعضی از متصوفه رواج دادند و گفتند: «العلم حجاب الله الأکبر». و عجب است از عارف قیومی و محقق رومی، با آن شرح صدر و گفتارهای بینظیر که دارد، این مطلب را بیان فرموده؛ چنانکه میگوید:
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
زیرکی ظن است و حیرانی نظر
زیرکـی آمد سـباحت در بحار
کم رهد غرق است او پایان کار
زیرکی چون باد کبر انگیز توست
ابلهی شو تا بماند دین درست
و نیز میگوید:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسفید همچون برف نیست
البته خطای بزرگان هم مثل خودشان بزرگ است. ابن فهد حلی میگوید که: «میبینیم علمای بزرگ اشتباههای بزرگ میکنند». این برای این است که باید بدانند که بشر محتاج به معصوم است که او خطا نمیکند؛ و گرنه ملای رومی افتخار عالم و علم و عرفان است و مسلّماً معصوم نبوده و کسی هم قائل به عصمت او نیست.
و همچنین متفقهه [= دانشمند] جامد و بیاطلاع، مردم را از تعلُّم علوم نظری و فلسفی و طبیعی منع کردند و جز فقه و علم خلاف و تعلم چند حدیث، سایر علوم را حرام و بدعت دانستند و کار مسلمانان را به اینجا رسانیدند که از علوم کون بیخبر و از قافله ترقی ماندند و به مردمان هَمَجی [= فرومایه] ملحق شدند؛ نعوذ بالله من الضِّلالِ و من حُمْق الأراذل والجُهَّال.
قرآن چون برای شفای امراض اخلاقی و اجتماعی از جانب پروردگار بر رسول اکرم نازل شد، چنانکه میفرماید: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [۹۶]خلایق را دعوت به علم نمود و در فضیلت علم و علما آیاتی نازل فرمود:
۱- خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾[فاطر: ۲۸] یعنی: «ترس از خدای تعالی هیچکس را نیست جز دانشمندان».
خشیت الله را نشان علم دان
أنّما یخشی تو در قرآن بخوان
و در آیه دیگر میفرماید: ﴿جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾تا آنجا که فرمود ﴿ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ رَبَّهُۥ﴾[البینة: ۸] یعنی: «بهشت کسی راست که در دل وی ترس خدا باشد»، و جای دیگر فرمود ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ﴾[الرحمن: ۴۶]. از آیه اول معلوم شد که جز عالم را ترس خدای نباشد و از آیه دوم معلوم شد که جز ترسندگان را بهشت نبود؛ پس از هر دو آیه لازم آمد که جز علما را بهشت نبود.
و به این مضمون در اخبار هم وارد شده است؛ چنانکه از ختمی مرتبت جروایت است که او از رب العزه روایت میکند که فرمود: «وعزَّتي وجلالي لا أجمعُ على عبدي خوفين ولا أجمعُ له أمنين؛ إذا أمنني في الدنيا أخفتُهُ يوم القيامة، وإذا خافني في الدنيا آمَنْتُهُ يوم القيامة»یعنی: «به عزت و جلالم که دو ترس بر یک بنده جمع نمیکنم، و همچنین دو امن اگر ایمن باشد، از من در دنیا او را در قیامت میترسانم، و اگر از من ترسان باشد، در دنیا او را در قیامت ایمن میکنم؛
۲- ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ﴾[العلق: ۱ - ۵]. این آیه مبارکه اول آیهای است که بر رسول اکرم نازل شد؛ یعنی: «بخوان به نام آن کس که از خون بسته انسان را آفرید، و پروردگار تو آن است که آدمی را عالم و دانا نمود». در ذکر این دو صفت، دقیقۀ شریفی است و آن آن است که اول حال آدمی «علقه» است و از همه چیزها پستتر میباشد، و آخر کار آدمی «علم» است و این حالت از همه چیز در جهان شریفتر میباشد؛
۳- فضل حق متعال در حق سید انبیاء بسیار بود؛ لکن هیچ فضلی را عظیم نشمرد، مگر در صفت علم که فرمود: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا﴾[النساء: ۱۱۳] یعنی: «آموخت تو را خدای آنچه را که نمیدانستی، و فضل خداوند بر تو بزرگ است»، و در صفت خوی خوش او هم فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ﴾[القلم: ۴]. پس معلوم شد که هیچ صفت کاملتر از این دو نیست: اول علم، دوم خلق؛
۴- حق متعال دنیا را اندک خوانده است؛ چنانکه میفرماید: ﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ﴾[النساء: ۷۷] و معلوم است که نصیب یک آدم از همه دنیا نسبت به همه دنیا کم است؛ اما علم و حکمت را به بسیاری وصف فرمود: ﴿وَمَن يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِيَ خَيۡرٗا كَثِيرٗاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾[البقرة: ۲۶۹]؛ پس معلوم شد بسیارِ دنیا اندک است و اندک علم و حکمت، بسیار است؛
۵- ﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾[الزمر: ۹]، و جای دیگر میفرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ﴾[الأنعام: ۵۰]؛ پس چنانکه هیچ نسبت میان خبیث و طیب، و اَعمی [= بینا] و بصیر و ظلمات و نور و ظل و حرور [= سایه و گَرمی] نیست، همچنین نسبتی میان عالم و جاهل نیست؛
۶- ﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ﴾[المجادلة: ۱۱] یعنی: «بلند مرتبه گردانید خداوند آنچنان کسانی که ایمان آوردند و آنچنان کسانی که علم بر آنها داده شد درجاتی».
[۹۶] و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىکنیم [الإسراء: ۸۲].