ناسخ و منسوخ قرآن
«نسخ» در لغت عبارت از باطل کردن چیزی و جای آن، چیز دیگر گذاشتن است، و در اصلاح محققین، نَفاد [= تباه شدن] و تمام شدنِ مصلحتِ حکم اول است؛ و در سابق بیان کردیم که احکام شرایع و دیانات، برای مصالح عباد وضع شده، و هیچ حکمی از طرف شارع بدون مصلحت نخواهد بود؛ شارع مقدس اول مصلحت را ملاحظه کرده بعد از آن، حکم را وضع میکند، و چون مصالح عِباد در ازمنه و امکنه [= زمانها و مکانها] مختلف است و همچنین نظام امور جمهور نسبت به ازمنه مختلف میشود، از این جهت، در شرایع، نسخ واقع گردید. در اینجا به یک مثلی کشفِ مطلب میگردد و آن این است که اوامر و نواهی شارع به اوامر و نواهی طبیب میماند؛ چنانکه مریض نزد طبیب میرود و طبیب میگوید: باید مسهل تناول کنی یا فلان دوا را بخوری؛ یا میگوید: باید ترشی نخوری؛ این امر و نهی طبیب، در واقع و نفس الامر محدود به زمان خاصی است، و مریض تصور میکند که این امر و نهی همیشگی است، و مسلّماً در این امر و نهی طبیب، جلب منفعت و دفع مَضَرَّت [= ضرر] را ملاحظه نموده و هنگامی که آن مصلحت احراز شد [= به دست آمد] و آن مفسده بر طرف گردید، حکم را طبیب نسخ میکند؛ به معنى اینکه دیگر مصلحت در خوردن آن دوا نیست و خوردن ترشی مفسده ندارد؛ پس نَسْخ در احکامِ شرع هم به همین معنى است که مصلحت حکم تمام شده، نه اینکه حکم برداشته شده، و چون معنى و حقیقت نسخ معلوم شد، فهمیدن نسخ در قرآن و شریعت ضمن دو امر بیان میشود:
۱- یکی از مسلّمات است که آنچه را قرآن در ابتدا به آن دعوت فرموده و سور مکی مُتِکفِّل [= موظف به] ذکر آن شده، همانا قواعد کلی است؛ و اول چیزی که خلایق را به آن دعوت فرموده، ایمان به خدا و رسول و روز بازپسین است، و بعد از آن، تشریع نماز فرمود و از شرک و کفر و توابع آن، چون ذبح برای غیر خدا و امثال آن نهی اکید نمود، و همچنین به مکارم اخلاق مثل عدل و احسان و وفای به عهد و اِعراض از جاهل و «دفع بالتّی هِی أحسن» [۷۰]و خوف از خدا و صبر و شکر امر فرمود، و از اخلاق رذیله و فحشا و منکر و بَغی و قول به غیر علم و کمفروشی و فساد در ارض و زنا و قتل و فحش و دختر زنده به گور کردن و امثال آن، از اموری که در دین جاهلی جاری بود، نهی نمود؛ پس بنابراین آیات مکی متکفلِ کلیات است و بعد از هجرت در مدینه منوره، آن قواعد تکمیل گردید؛
۲- یکی از بدیهیات اولیه است که احکام کلی عقلی، قابل نسخ و تخصیص نیست؛ مثلاً قاعده عقلی «النقیضان لا یجتمعان و لا یرتفعان» [۷۱]و همچنین «الکلُّ أعظم من الجزء» [۷۲]به هیچ وجه تصویرِ نسخ در آن نمیشود که یک روزی بیاید و نقیضان جمع شود یا کل کوچکتر از جزء باشد. در فصل سابق ذکر کردیم که قرآن حافظ ضروریات و حاجیات و تحسینیات است، و ضروریات، [عبارت از] حفظ دین و عقل و بدن و نسل و مال است، و کلیات شرایع، کلیات عقلیه میباشد و قابل نسخ و تخصیص نیست؛ تمام شرایع آسمانی برای حفظ این اصول آمدند؛ خداوند میفرماید: ﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِ﴾[الشورى: ۱۳]
یعنی: «بیان کرد و هویدا ساخت و برگزید خدای تعالى برای شما از دین آنچه وصیت کرد به آن نوح، و آنچه که وحی کردیم به سوی تو و آنچه وصیت کرده بودیم بدان ابراهیم و موسى و عیسى را، که به پای دارید و اقامه کنید دین را و متفرق نشوید در آن؛ یعنی اختلاف نکنید در آن اصل؛ گران و بزرگ است بر مشرکین آنچه میخواهی ایشان را به سوی آن از توحید و نفی شرک و اصول فضایل اخلاق و مکارم عادات دعوت کنی».
در این آیه مبارکه تصریح است که تمامی انبیا، به یک اصول دعوت میکردند و اختلاف در میان رسل نیست؛ خداوند میفرماید: ﴿لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦ﴾[البقرة: ۲۸۵] پس اختلاف شرایع، در امورِ جزئی، و نسخ در شرایع، در جزئیات است؛ و همچنین ناسخ و منسوخ قرآن در کلیات آن نیست؛ زیرا که کلیات عقلی میباشد و قابل نسخ نیست: «حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَحَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».
خلاصۀ کلام: نسخ در دیانات و همچنین نسخ در بعضی از احکام قرآن در امورِ جزئی است؛ به عبارات واضحتر، نسخ احکام در تشریفات شریعت و دین است، نه در کلیات و قواعد آن؛ مثل تغییر قبله از بیتالمقدس به کعبه یا اینکه طلاق زن [که] غیرمحدود بود، محدود به سه طلاق گردید، و ظِهار، طلاق بود و بعد غیرطلاق شد و امثال آن. وصلى الله على سیدنا محمد وآله الطاهرین.
***
[۷۰] دورکردن به بهترین شیوه. [۷۱] دو چیز ضدِ هم، نه میتوانند با هم جمع نشوند، نه اینکه هیچکدام نباشند؛ مثلاً: زندگی و مرگ نه میتوانند با هم و همزمان وجود داشته باشند، و نه اینکه هیچ کدامشان نباشند. مصحح [۷۲] کل از جزء بزرگتر است.