کلید فهم قرآن

فهرست کتاب

اقوال علما در معنای فواتح سور قرآن

اقوال علما در معنای فواتح سور قرآن

اول: قول اکثر متکلمین و خلیل و سیبویه که می‌گویند: این کلمات، نام سوره‌های قرآن است. قَفّال، که یکی از علمای معتزله است، می‌گوید: رسم عرب چنین بود که به حروف نام می‌گذاردند؛ مثل اینکه پدر حارثه نامش لام بود، و مِس را صاد می‌گفتند، و نقد را عین، و ابر را غین، و کوه را قاف، و ماهی را نون می‌نامیدند؛

دوم: قول جمعی که می‌گویند: این حروف اسماءالله است؛

سوم: قول کلبی و سدی و قُتاده که می‌گویند: این حروف، اسماء قرآن مجید است؛

چهارم: قول ابوالعالیه است که می‌گوید: هر حرف از فواتح سور، اشاره به مدت و اجل اقوام است، و از ابن عباس نقل می‌کند که گفت: ابویاسر اخطب بر رسول خدا گذشت در هنگامی که آن حضرت این آیه از سوره بقره را تلاوت می‌فرمود: ﴿الٓمٓ ١ ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ[البقرة: ۱ - ۲]. بعد از قرائت، حُیی بن اخطب و کعب بن اشرف از رسول اکرم سئوال کردند از «الٓمٓ» و گفتند: قسم می‌دهیم تو را به خدا آیا این کلمه از آسمان بر تو نازل شده است؟ پیغمبر فرمود: بلی؛ حیی گفت: اگر راستگو باشی، من اجل امت تو را دریافتم که چند سال دوام خواهد کرد؛ پس از آن حیی گفت: چگونه داخل در دین شخصی شوم، و حال اینکه این حروف به حساب جُمّل [۸۹]دلالت دارد که منتهی مدت امتش هفتاد و یک سال است؟ رسول اکرم تبسم فرمود؛ حیی گفت: آیا غیر از این هم هست؟ رسول اکرم فرمود: بلى، ﴿الٓمٓصٓ؛ حیی گفت: این بیشتر از اول است و یکصد و شصت و یک سال می‌شود. آیا غیر از این هم هست؟ پیغمبر فرمود: بلی، «الر»؛ حیی گفت: این بیشتر از اول و دوم شد؛ من شهادت می‌دهم اگر راستگو باشی امتت دویست و سی و یک‌ سال باقی خواهد بود. آیا غیر از این هم هست؟ رسول اکرم فرمود: بلى، «المر»؛ حیی گفت: ما به تو ایمان نمی‌آوریم و نمی‌دانیم به کدام قول تو اطمینان کنیم. پس از آن ابویاسر گفت: من شهادت می‌دهم که پیغمبران ما از مُلک این امت خبر داده‌اند؛ اما بیان نکرده‌اند که چند سال است. اگر محمد صادق است، دوامِ مُلک و دولتش تمامی مدتی خواهد بود که فواتح سور آن را در بر دارد، و گفتند: بر ما مشتبه است کم بگیریم یا زیاد؛

پنجم: آن است که این حروف، دلالت می‌کند بر انقطاع کلام و استیناف [= از سر گرفتن] کلام دیگر؛ احمد بن یحیى می‌گوید: طریقۀ عرب این بود که وقتی که کلام اول تمام می‌شد، کلمه‌ای می‌گفتند غیر آن حرف که می‌خواستند بگویند؛ و این، تنبیهی [= جلب‌توجه] بود برای مخاطبین؛

ششم: امام فخری رازی در تفسیر کبیر می‌گوید: شخص حکیم هنگامی که بخواهد کسی را که غافل یا مشغول شغلی است، آگاه کند، بر کلام مقصودش چیزی را مقدم می‌دارد غیر از آن کلامی که قصد دارد بگوید، تا شنونده و مخاطب به سبب آن ملتفت شود و متوجه به کلام متکلم گردد و بعد شروع در مقصود می‌کند؛ پس آنچه را که متکلم مقدم بر مقصود می‌دارد (از مُنَبِّهات [=آگاه‌کننده‌ها] گاهی کلامی است که معنایش مفهوم است؛ مثل اینگه بگوید: «إسمع» (بشنو) و «اجل بالَک» (قلبت متوجه بشود)، و گاهی چیزی است در معنى کلامِ مفهوم؛ مثل: «ازید» (یا زید) و «الا یا زید»؛ و گاهی مقدم بر مقصود صوتی است غیرمفهوم؛ مثل آنکه در عقب سرِ کسی، صفیر یا بانگی بزند تا آن شخص را متوجه کند، و گاهی کف میزند تا شخص متوجه شود، و هرچه غفلت بیشتر و کلام مقصود مهم‌تر، باید آن چیزی که مقدم بر مقصود می‌دارد بیشتر باشد، و از این جهت است که شخص نزدیک را به همزۀ استفهام ندا می‌کنند؛ مثل: «ازید»، و [شخص در فاصلۀ] دور به یاءِ ندا می‌کنند؛ مثل: «یا زید» و «أیا زید»، و گاهی شخص غافل را اول آگاه می‌کنند و بعد ندا می‌شود؛ مثل: «ألا یا زید».

سپس می‌گوید: اگرچه نفس مقدس رسول اکرم همیشه بیدار و ملتفت بود و غفلت در روان پاکش راه نداشت و وجود مقدسش برای استماع کلام حق سراسر گوش بود، اما می‌شود گاهی به کاری اشتغال داشته باشد؛ پس از شخص حکیم چنین شایسته و نیکوست که بر سخن مقصودش حروفی که مثل مُنـَبـِّه است مقدّم دارد، و بهتر آن است که این حروفِ آگاه‌کننده، که مقدم بر مقصود است، غیرمفهوم و فاقد معنى باشد؛ چون در آگاه کردن تمام‌تر است؛ به جهت اینکه آن کلامی که آگاه‌کننده و مُنَبّه است، اگر جمله‌ای باشد با معنى، مثل نظم یا نثر می‌شود [و] مستمع تصور کند قصد متکلم از سخن، همین جمله است که آن را مُنبّه قرار داده، و دیگر متوجه به کلام بعد که مقصد متکلم است نمی‌شود؛ اما هنگامی که صوتی شنید بی‌معنى، متوجه می‌شود و از کلام متکلم نظر برنمی‌دارد تا حرف و سخن بعد را بشنود؛ زیرا قطع دارد آنچه شنیده، مقصود نیست، و مقصد چیز دیگر است که بعد متکلم بیان می‌کند. پس در تقدیم [پیش‌آمدن] حروف بر کلامِ مقصود، حکمتِ کامل ملاحظه شده است.

اگر گفته شود پس چه سبب دارد که فقط بعضی از سوره‌های قرآن اختصاص به این حروف دارد، می‌گوییم: عقل بشر از ادراک جزئیات عاجز است، و حق متعال، عالِم به کلیات و جزئیات می‌باشد؛ ولکن به اندازه‌ای که خداوند به ما افاضه فرموده و توفیق داده، می‌توانیم شمّه‌‎ای از آن را بیان کنیم؛ پس می‌گوییم: هر سوره‌ای که ابتدا به حروف تهجی شده، بعد از آن ذکر کتاب یا تنزیل یا قرآن است؛ مثل:

﴿الٓمٓ ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ[آل عمران: ۱ - ۳]،

﴿الٓمٓصٓ ١كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ[الأعراف: ۱ - ۲]،

﴿يسٓ١ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ[یس: ۱ - ۲]،

﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ[ق: ۱]،

﴿الٓمٓ ١تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ[السجدة: ۱ - ۲]،

﴿حمٓ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ٢[الجاثية: ۱-۲؛

مگر سه سوره:

۱- ﴿كٓهيعٓصٓ[مریم: ۱]؛

۲- ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ[الروم: ۱ - ۲]؛

۳- ﴿الٓمٓ ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ[العنکبوت: ۱ - ۲].

و حکمت در افتتاح سورهایی که در آن لفظ قرآن یا تنزیل یا کتاب است به حروف مقطعه، این است که قرآن بزرگ است و انزال آن ثقیل و سنگین ﴿إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا [۹۰]و هر سوره‌ای که اول آن ذکر قرآن و کتاب و تنزیل است، باید این حروف مقدم شود تا شنونده برای گوش دادن ثابت و حاضر باشد.

اگر گفته شود هر سوره، قرآن است و استماع آن، استماع قرآن، چه فرق دارد که لفظ قرآن ذکر شود یا نشود؟ پس بنابراین واجب است که در اول هر سوره، این حروفِ آگاه‌کننده باشد. جواب می‌گوییم: شکی نیست که هر سوره، از قرآن است؛ لکن سوره‌ای که در اول آن ذکر قرآن یا کتاب است، با اینکه از قرآن است، اما تنبیه بر همه قرآن می‌باشد؛ پس قول خدا که می‌فرماید ﴿طه ١ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ[طه: ۱ - ۲] با اینکه بعض قرآن است، اما در آن ذکرِ جمیع قرآن می‌باشد، و این واضح می‌شود به مثالی: اگر کتاب و نوشته‌ای از طرف پادشاه برای وزیرش بیاید و یک امر جزئی را از آن خواسته باشد، یا نوشته‌ای بیاید و در آن متعرض شود که باید جمیع اوامر و قوانین موضوعه مرا امتثال کنی، مسلماً کتاب و نامه دوم، سنگین‌تر است به مراتب از نامۀ اول که امر به کار جزئی کرده است.

اگر بگویی سورهایی در قرآن نازل شده ‌است که ذکر کتاب و اِنزال و قرآن می‌باشد، اما به هیچ وجه پیش از آن، ذکرِ حروف تَهَجّی نشده، مثل: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ[الکهف: ۱] و نیز ﴿سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَاو همچنین ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ[الفرقان: ۱] و همچنین: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ[القدر: ۱]، جواب می‌گوییم قول خدا: ﴿الحَمْدُ لِلَّهِو ﴿تَبَارَكَ الَّذِيتسبیح حق است و نفس مقدس نبی هیچ وقت غافل از آن نبود؛ پس بنابراین محتاج به مُنبّه نیست؛ به خلاف اوامر و نواهی. و اما ذکر کتاب بعد از آن برای بیان وصف عظمت کسی است که باید تسبیح او را کرد و آیه مبارکه ﴿سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَابعض قرآن است که ذکر اِنزال آن را می‌کند؛ اما در سوره‌ای که ذکر جمیع قرآن است، آن اعظم در نفس و سنگین‌تر می‌باشد. و اما قول خدایت عالى ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ[القدر: ۱] این سوره وارد و نازل بر شخص مشغول‌القلب نیست؛ به جهت اینکه «هاء» ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُبه مذکورِ سابق یا معلوم برمی‌گردد و محتاج به مُنبّه نیست.

گاهی هم تنبیه در قرآن به غیر حروف مقطعه است؛ مثل:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ[الحج: ۱] و نیز: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ[الأحزاب: ۱] و نیز: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ[التحریم: ۱].

جهت آن است که این آیات اشاره به چیزهای هایل [= ترسناک] بزرگ است، و چون تقوی امر مهم و بزرگ می‌باشد، مقدّم شد بر آن ندایی که برای بعید است و به آن، شخص غافل را آگاه می‌کنند؛ اما ﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ[العنکبوت: ۲]در این آیه مبارکه، افتتاح به حروف مقطعه شده و ابتدا به کتاب و قرآن نشده است. جهت آن است که سنگینی قرآن به واسطۀ محتوى بودن بر جمیع تکالیف است، و در این سوره، ذکر همۀ تکالیف شده؛ چون می‌فرماید: ﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ[العنکبوت: ۲] یعنی: «آیا مردم گمان می‌کنند واگذار می‌شوند...»، یعنی واگذار نمی‌شوند و مجرد ایمان آوردن کافی نخواهد بود؛ بلکه امر می‌شوند به اقسام تکالیف. پس این سوره در بردارد همان معنایی را که لفظ قرآن و کتاب در بر دارد که مشتمل بر اوامر و نواهی است.

اگر بگویی مثل این کلام به همین معنى در سورۀ توبه است که می‌فرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تُتۡرَكُواْ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ[التوبه: ۱۶] و حروف تهجّی مقدم نشده، جواب می‌گوییم: این مطلب در غایتِ ظهور است و فرق ظاهری هست میان این آیه و آن آیه؛ اما آیه ﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُابتدای کلام است و از این جهت، با همزۀ استفهام ذکر شده و همزۀ استفهام جایش اول کلام می‌باشد؛ لیکن آیه ﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡدر وسط کلام است به دلیل اینکه حرف استفهام، کلمۀ «اَمْ» و جایش وسط می‌باشد، و همیشه تنبیه در اول کلام است، نه در وسط کلام؛ اما ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ[الروم: ۱ - ۲] که در اینجا حرف تهجّی و تنبیه واقع شده، اما ذکر کتاب و قرآن نگردیده است. جهت آن است که چون در اول سوره امر مهمی را بیان می‌فرماید که معجزه و اخبار از غیب باشد، و آن، غلبۀ روم بر فُرس است؛ پس حرف غیرمفهوم را مقدم داشت تا شنونده برای شنیدن توجهِ تام پیدا کند و بعد از آن، معجزه را وارد قلب نماید و گوش‌ها را بشنواند. این بود تحقیق فخر رازی؛

هفتم: آن است که این حروف مقطّعه برای ساکت‌کردن کفار است؛ چون مشرکین با هم معاهده می‌کردند که سخن پیغمبر را گوش ندهند؛ چنان‌که قرآن تصریح به این مطلب دارد: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَغۡلِبُونَ [۹۱][فصلت: ۲۶].

در شأن نزول این آیه چنین گفته‌اند که کفار قریش یکدیگر را وصیت می‌کردند که هنگامی که رسول اکرم قرآن می‌خوانْد، باید آن را مشوّش کرد تا آیات را غلط ادا کند و از سخن باز ایستد؛ و در وقت تلاوت قرآن جمعی سخنان بیهوده می‌گفتند، دسته‌ای صفیر می‌زدند، برخی کف می‌زدند و گروهی شعرهای لغو می‌خواندند؛ پس این آیه نازل شد.

معنى آیه: «کفار به یکدیگر گفتند مشنوید و گوش ندهید قرآن را، و سخنان لغو و حشو در آن افکنید، یا فریاد کنید در پیش او، شاید به این وسیله بر پیغمبر غلبه کنید تا نتواند تلاوت قرآن کند».

خداوند متعال برای جلوگیری از شرارت مشرکین، حروف مقطعه را نازل فرمود تا وقتیکه به گوششان امر غریبی خورد، متعجب شوند که این چه کلماتی است. پیغمبر می‌گوید و این تعجب، موجب سکوت آنان می‌شد، و بعد از آن، پیغمبر تلاوت قرآن می‌فرمود.

و اقوال دیگر در این باب نقل شده و بوعلی سینا هم رسالۀ مستقلی در فواتح السور تصنیف فرموده مُسَمّى به «رسالۀ نیروزیه». اگر بخواهیم تمامی آن‌ها را ذکر کنیم، از سبک کتاب که بر اختصار است، خارج خواهد شد. وَصَلَّى اللهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.

[۸۹] حساب ابجد. [۹۰] در حقیقت، ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى‏کنیم [المزمل: ۵]. [۹۱] و کسانى که کافر شدند گفتند: به این قرآن گوش مدهید و سخن لغو در آن اندازید، شاید شما پیروز شوید.