کلید فهم قرآن

فهرست کتاب

دلالت قرآن بر نبوت پیغمبر آخرالزمان

دلالت قرآن بر نبوت پیغمبر آخرالزمان

اگر بگویی: به چه مناسبت و از چه راه قرآن دلالت بر نبوت دارد و وجه اعجاز آن چیست تا بتوانیم از آن راه به نبوت پیغمبر استدلال کنیم؟ در پاسخ می‌گوییم: قرآن از طرق متعدده معجز و خارق عادت است، و ما در اینجا دو وجه از آن را که کتاب خدا اشاره نموده‌است ذکر می‌کنیم:

اول: از حیث نظم قرآن، زیرا نظم آن به تفکر و رویه درست نشده ‌است؛ یعنی طریقی که فصحا و بلغا در نظم کلام خود بدان متوسل می‌شوند، خواه خود اعراب یا دیگران که از روی تعلّم و صناعت زبان عرب را یاد می‌گیرند، و اعجاز قرآن از جهت فصاحت و بلاغت و اسلوب به اندازه‌ای مسلّم بود که فُصَحای جاهلیت، مقاتله با حروب را مقدّم داشتند بر معارضه با حروف؛ و در اعجاز قرآن از جهت فصاحت و بلاغت کتاب‌ها تدوین شده‌ است و بزرگان ادب بیاناتی کرده‌اند که ما محتاج به ذکرش نیستیم و این رساله گنجایش ذکر آن را ندارد و ما قارئین را به کتب مصنّفه در این باب حواله می‌کنیم؛

دوم: از حیث وضع شرایع و احکام و بیان حقایقی که بشر به آن راه ندارد و حل مشکلات کون که فلاسفه و دانشمندان از راه تعلیم و تعلم نتوانند به حل او موفق شوند و اکتساب آن جز از راه وحی ممکن نیست، و عمده در معجزه قرآن نزد عقلای جهان این وجه ‌است.

اگر بگویی: ما از کجا بفهمیم شرایع و احکام قرآنی و مطالب علمی و عرفانی آن فقط از راه وحی است و نمی‌شود نتیجۀ فکر و تعلم بشری دانست و بدین سبب مستحق اسم کلام الله بر آن شده ‌است؟ در جواب می‌گوییم: اینکه وضع شرایع ممکن نیست مگر بعد از معرفت خدا و آشنائی به مسعدات و مشقیات [= عوامل خوشبختی و بدبختی] انسانی، و علم به مسعدات و مشقیات انسانی حاصل نمی‌شود، مگر به شناختن نفس و به اینکه جوهر نفْس چیست و آیا در آخرت برای او سعادت و شَقائی [= بدبختی] هست یا نه، و اگر هست مقدار این سعادت و شقاوت چیست و نیز چه مقداری حسنات سبب سعادت است و چنان که غذا و دوا و تأثیر آن در صحت مزاج محتاج به این است که مقدار و زمان صرف آن کیفیت استعمال، به دقت معلوم شود؛ همین طور حسنات و سیئات هم محتاج به علم و معرفت به مواقع آن می‌باشد، و تمامی این‌ها در احکام و شرایع به حد کمال بیان شده ‌است و مسلّم است علم به این امور، از شناختن جوهر نفس و مسعد و مشقی آن، جز به وحی آسمانی و تعلیم ربانی، ممتنع است برای کسی حاصل شود.

پس از آنکه دانستیم همه این امور از ترقیه عقل و تربیت نفس و بیان درجات و درکات آن آخرت و طریق وصول به کمال و حل مشکلات مبدأ و معاد در قرآن گنجانیده شده ‌است، به ضرس قاطع حکم می‌کنیم که قرآن از راه وحی بر رسول اکرم نازل شده ‌است؛ و از این جهت است که خدای تعالی می‌فرماید: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا[الإسراء: ۸۸] یعنی: «بگو ای پیغمبر، اگر جن و انس جمع شوند بر اینکه مانند این قرآن بیاورند، نتوانند مثلش را بیاورند؛ اگر چه بعضی ایشان بعضی دیگر را پشتیبان باشند».

و پس از آنکه بدانیم رسول خدا امی بود و به هیچ وجه نزد معلم بشری درس نخوانده، و در میان ملتی که کوچکترین بهره‌ای از علوم و معارف نداشته‌اند بزرگ شده ‌است. این معنی بیشتر واضح و هویدا می‌گردد زیرا اعراب از ممارست در علوم و فحص و بحث در اشیا و موجودات، به طریقی که معمول یونانیان بوده‌ است، خبری نداشته‌اند و به همین مطلب در قرآن اشاره شده ‌است؛ چنان ‌که می‌فرماید: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ[العنکبوت: ۴۸] یعنی: «و نبودی تو که کتابی را بخوانی پیش از نزول قرآن و نمی‌نویسی به دست راستت، که اگر چنانچه خواننده و نویسنده بودی، آن هنگام تباهکاران در شک افتادندی [و می‌گفتند: چون پیغمبر می‌نویسد و می‌خوانَد، پس قرآن را از کتب پیشینیان التقاط کرده]؛

یتیمی که ناخواند ابجد درست
کتبخانۀ هفت ملت بشست

و نیز می‌فرماید ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ[الأعراف: ۱۵۷] و نیز می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ[الجمعة: ۲] در این دو آیه وصف فرمود پیغمبرش را به امّیت، و مراد از «امی» کسی است که ننویسد و نخواند.

و بر این مطلب از راه مقایسۀ شریعت اسلام با شرایع دیگر هم می‌توان استدلال کرد؛ زیرا اگر نبوت و رسالت پیغمبران دیگر فقط از راه وضع شرایع و احکام ثابت شده ‌است، مسلماً نبوت پیغمبر اسلام به طریق اولی به ثبوت خواهد پیوست؛ چنان‌ که اگر کسی شرایع و ادیان انبیای دیگر را مطالعه کند و بعد احکام و عقاید اسلامی را تحقیق نماید، خواهد یافت که شرایع اسلام از حیث شمول بر احکام سودمندی که متضمن خیر دارِین [= دنیا و آخرت] و سعادت نشأتین می‌باشد، بر تمام شرایع و ادیان دیگر برتری دارد.

و اگر بخواهیم در این قسمت وارد شویم و یکایک احکام را سنجیده و فضل و برتری یکی را به دیگری بیان کنیم و مزایا و منافع شریعت اسلام را شرح دهیم، محتاج به تدوین کتاب‌های بزرگ و مجلدات ضخیم خواهیم بود.

و از این جهت است این دین، آخرین ادیان و این شریعت آخر شرایع است؛ خداوند می‌فرماید: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ[الأحزاب: ۴۰] و بدین مناسبت که رسول اکرم فرمود: «لو أدركني موسى ما وسعه إلا اتّباعي»«اگر موسی درمی‌یافت [یعنی در دورۀ من بود]، چاره جز پیروی من نداشت».

و چون احکام اسلامی عمومیت دارد، یعنی برای عموم بشر مفید و شایسته ‌است، دین اسلام برای کافّه انام [= خلق] آمده ‌است؛ چنان ‌که خداوند می‌فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا[الأعراف: ۱۵۸] یعنی: «ای مردم، از جانب خداوند به سوی همه شما فرستاده شده‌ام»،و نیز می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا[سبأ: ۲۸]. رسول اکرم جمی‌فرماید: «بُعِثْتُ إِلَى الأَحْمَرِ وَالأَسْوَدِ»یعنی: «به [سوی انسان‌های] سیاه و سرخ مبعوث شدم».

و امر نبوت مناسبت و مشابهتی با اغذیه‌ای که مردم می‌خورند دارد؛ زیرا همچنان‌ که بعضی از غذاها مخصوص طایفه‌ای از مردم می‌باشد و آن غذا به مزاج مردمان دیگر سازگار نیست، ولی بعضی از اغذیه با مزاج عموم مردم سازش داشته و همه از آن تناول می‌کنند؛ بعضی از شرایع و احکام نیز با مزاج و روحیات دسته‌ای ملایم بوده و با روحیات ملل دیگر ملایمت ندارد، شرایع انبیا سابق همین طور بوده ‌است، ولی شریعت پیغمبر اسلام با مزاج و روحیات جمیع ملل و اقوام ملایمت و سازگاری دارد و از این جهت، همۀ مردم به انجام و اطاعت آن مکلف شده‌اند؛ و چون پیغمبر ما در شریعت و احکام و آنچه که مایه نبوت است، بر دیگران برتری دارد؛ پس خود افضل انبیا و خود رسول اکرم جبه همین معنى که خداوند او را مخصوص کرده ‌است اشاره می‌فرماید: «قال رسول الله ج: مَا مِنْ نَبِيٍّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ إِلاَّ أُوْتِيَ مِنَ الآيَاتِ مَا مِثْلُهُ آمَنَ عَلَيْهِ الْبَشَـرُ، وَإِنَّمَا كَانَ الَّذِي أُوتِيتُهُ وَحْيًا أَوْحَاهُ اللهُ إِلَىَّ فَأنا أَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرَهُمْ تَابِعًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ»یعنی: «هیچ پیغمبری از پیغمبران نیست، مگر اینکه معجزه‌ای از معجزات به او داده شده‌ است و مردمان به سبب آن معجزه به او ایمان آورده‌اند؛ و معجزۀ من وحی می‌باشد که به من وحی شد، و به این سبب امیدوارم پیروان من در روز قیامت از همۀ آنان بیشتر باشد».

ابن‌خلدون در شرح این حدیث می‌گوید که قرآن فی نفسه هم وحی است و هم خارق عادت و معجز پس شاهد آن عین خودش است، و محتاج به دلیل دیگر از قبیل سایر معجزات نمی‌باشد، و به همین سبب دلالت آن بر نبوت اوضح دلالات است؛ زیرا دال و مدلول با هم متحد می‌باشند و می‌گوید: «این حدیث شریف اشاره به این است که هر وقت معجزه‌ای در کثرت وضوح و قوت استدلال به پایه‌ای رسید که عین وحی گردید، گروندگان و تصدیق‌کنندگان بیشتر می‌گردند، انتهی».

از این بیانات معلوم شد که دلالت قرآن بر نبوت پیغمبر اسلام، از قبیل دلالت مار شدن عصا بر نبوت موسی و شفا یافتن کورِ مادرزاد و ابرص [= پیس] به نبوت عیسی نمی‌باشد؛ زیرا اگرچه این افعال از قبیل افعال عادیه نمی‌باشد و جمهور مردم به آن قانع می‌گردند، ولی دلالت قطع بر نبوت ندارد؛ زیرا این افعال در حال انفراد موجب اطلاق نبوت بر فاعل آن نمی‌گردد، اما دلالت قرآن بر نبوت پیغمبر اسلام، از قبیل دلالت معالجه مرضی به طبیب می‌باشد؛ چنان‌ که اگر دو نفر ادعای طبابت کنند و دلیل یکی از آنان راه رفتن بر روی آب و دلیل دیگر شفا دادن بیماران باشد، دلیل اولی از قبیل اقناع و دلیل دومی از باب برهان خواهد بود، و موجب تصدیق و قطع جزمی ‌خواهد گردید، دلالت افعال خارقِ عادات بر نبوت پیغبمران از قبیل اولی، و دلالت قرآن بر نبوت پیغمبر اسلام از قبیل دومی می‌باشد.

چنان‌ که وظیفه طبیب معالجه بیماران است و اگر بیماران را به طریق احسن معالجه کرد، طبابت او مُحرَز و مسلّم خواهد شد؛ همچنین وظیفۀ نبی وضع شرایع است و اگر شریعت او کامل‌ترین شرایع و شامل‌ترین ادیان گردید، در نبوت او هیچ گونه شک و تردیدی نخواهد بود؛ اما اگر طبیب برای اثبات طبابت خود به غیرِ وظیفه و شغل خود متوسل شود، مثلاً بر روی آب راه رود، ممکن است موجب اقناع عامه گردد، ولی فی‌الحقیقه، دلالتی بر صفت طبابت نخواهد داشت؛ همچنین افعال خارق عادت سبب قانع شدن جمهور می‌شود؛ اما طریقی که علما و دانشمندان از آن پی به نبوت می‌برند، تنها شریعت و احکام می‌باشد. وَصَلَّى اللهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.

***