کلید فهم قرآن

فهرست کتاب

صعوبت فهم توحید

صعوبت فهم توحید

صعوبت [= دشواری] و اشکالی که در فهم حقایق پیش می‌آید ناشی از دو سبب است: یکی به واسطه غموض [= نامفهومی‌های سخن] و دقت و پیچیدگی که در خود مطلب است، و دیگری شدت وضوح و ظهوری که در بعضی از اشیاء شدت اشراق آفتاب و نور خیره‌کنندۀ آن و ضعف باصرۀ خود روزها از رؤیت اشیاء عاجز و ناتوان است و همین که آفتاب جهانتاب چهره خود را از جهانیان نهان می‌سازد و دامن نور و روشنایی خود را از عالم فرا می‌کشد، شب مجال یافته و بیرون می‌آید و دنبال صید و شکار خود می‌رود.

عقول و افکار ما نیز ضعیف است و جمال حضرت الهیه در نهایت اشراق و ظهور و در غایت اناره [= نورانیت] و روشنایی و در اقصی مراتب احاطه و شمول می‌باشد؛ چنان‌ که در ملکوت آسمان و زمین ذره‌ای از حیطۀ اقتدار او بیرون نیست: ﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ[الحدید: ۳] و کوچک‌ترین تقسیمات عالم و بزرگ‌ترین مظاهر طبیعت، پروردۀ دست توانای اوست؛ از این سبب، معرفت و شناسایی او خالی از اشکال و ابهام نیست؛ پاک و منزه خدایی که روشنی و ظهور او موجب خفای او گشته ‌است و عظمت لایتناهی‌اش علت احتجاب او از عیون و ابصار گردیده، و نباید از این معنی ابراز شگفتی و تعجب نمود؛ زیرا موجودات دیگر همگی به اضداد و مباینات [= متضادها] خود شناخته می‌شوند:

ظهور جملۀ اشیا به ضد است
ولی حق را نه مانند و نه نِدّ است

حقیقتی که وجود او عام و بر اشیا احاطه تام داشته باشد و فیض او همه را فراگیرد، فهم و شناختن او خالی از صعوبت و اشکال نخواهد بود؛ و چون اشیا همگی مختلفند، از خواص هریک شناختن اضداد آن آسان می‌باشد، و اگر همه در دلالت عام و مشترک بودند، فهم آن‌ها خالی از صعوبت نبود؛ چنان ‌که اگر آفتاب دائماً در وسط‌السماء می‌درخشید و حرکتی برای زمین در میان نبود و هیچ موجودی مانع از عبور نور آفتاب نمی‌شد، فهمیدن و شناختن اینکه نوری در عالم هست، از جمله مشکلات بود و همۀ مردم الوان و رنگ‌ها را از خود اجسام می‌دانستند و حقیقت اجسام را همان رنگ می‌پنداشتند؛ و اگر شخص دانشمندی از نور و فواید آن بر آنان سخن می‌رانْد، منکر می‌شدند و اگر آن شخص می‌گفت این همه الوان مختلف و رنگ‌های گوناگون که می‌بینید در اثر موجودی است که نور نامیده می‌شود و اگر آن از میان برود رنگ و لونی باقی نخواهد ماند و سیاه و سفیدی دیده نخواهد شد، فهم این مطلب بر آنان سخت و دشوار می‌آمد و غالب مردم ـ‌ از نادانان و بی‌خردان‌ـ به تکذیبش برمی‌خواستند و او را مسخره می‌کردند.

ولی چون زمین در حرکت است و آفتاب هر شب غروب می‌کند و مردم دچار تاریکی و ظلمت می‌شوند و رنگ‌ها و الوان را از هم تشخیص نمی‌دهند، می‌دانند که رؤیت اجسام تنها از برکت نور است؛ پس ببینید که چگونه عمومیت و شمول و ظهور دائمی و تجلی همیشگی آفتاب موجب عُسرت [= دشواری] و صعوبت فهم نور می‌گردد:

چندین هزار ذره سراسیمه می‌دوند
در آفتاب و غافل از این کآفتاب چیست

همین طور رحمت واسعه و فیض عام حق، موجب اختفای آن از دیدگان ضعیف و عقول نارسا و افکار کوتاه می‌گردد، و اگر این فیض شامل، لحظه‌ای از جهان منصرف می‌گردید و این رحمت واسعۀ آنی منقطع می‌شد، موجودات در دریای فنا غوطه‌ور می‌گشتند و در بیابان عدم مفقود می‌شدند؛ آنگاه وجود این مشیت ازلیه معلوم می‌گردید «اگر نازی کند از هم فرو ریزید قالب‌ها»، ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ[البقرة: ۲۵۵]، و کسانی که از عقل توانا و فکر روشن نصیبی دارند و در جمیع موجودات تجلیات الهی را مشاهده می‌کنند و مؤثری جز او نمی‌بینند؛ بلکه از این جهت که صنع الهی هستند و آثار هستند و آثار اراده و مشیت پروردگار می‌باشند؛ چنان که اگر کسی کتابی یا شعری ببیند آن را از جهت مرکب و مداد کاغذ نگاه نمی‌کند، بلکه از این جهت که چکیده و خلاصۀ فکر نویسنده و یا اثر طبع و قریحۀ شاعر می‌باشد؛ همیچین موحد حقیقی آن است که مؤثری جز خدا نشناسد و در جهان فاعلی جز ذات حق نداند.

پس تمامی این اموری که نزد دانشمندان خبیر و علمای بصیر معلوم و معین است مشکل و دشوار می‌گردد به سبب ضعف افهام و نقص عقول مردم؛ تا بجایی می‌رسد که علما و دانشمندان نیز از بیان و روشن‌ساختن آن با عبارات صریح و آشکار عاجز می‌شوند و اغلب آنان به خود پرداخته و گمان برده‌اند که بیان و فهماندن به دیگران سودی ندارد. این بود علت و سبب آنکه اذهان مردم از معرفت حق متعال قاصر است.

و سبب دیگر آنکه این همه مُدرکات و محسوسات و شواهد را که به وجود صانع دلالت دارند، انسان از زمان کودکی به تدریج می‌بیند و ایام صَباوت [= خردسالی] و کودکی روزگاری است که قوای عاقله انسان هنوز رشد نکرده و به حد کمال نرسیده ‌است و طفل مستغرق در شهوات و مشغول و سرگرم به محسوسات است؛ از این جهت، طولِ اُنس به محسوسات اهمیت آن را از میان می‌برد.

اگر همین انسان به طور ناگهانی حیوانی غریب مشاهده کند یا موجودی که خلاف عادت است ببیند، در دریای شگفتی غوطه‌ور شده، زبان و طبیعت و فطرت او به معرفتِ الهی باز خواهد شد و بی‌اختیار خواهد گفت: «سبحان الله»؛ در صورتی که همین انسان در طول بیست و چهار ساعت، اعضای بدن و چشم و گوش و دماغ خود و سایر حیوانات را که با آن‌ها انس گرفته می‌بیند، در حالی که خلقت آن‌ها عجیب‌تر و دقیق‌تر است، و با این همه تعجب نمی‌کند و نام خدا بر زبان نمی‌آورد و شهادت و گواهی آن را به وجود باری حس نمی‌کند؛ و این نیست مگر به سبب طول انس و اُلفتی که از زمان کودکی با آن‌ها داشته ‌است. اگر فرض شود کور مادرزادی پس از آنکه به سن بلوغ و رشد رسید، یک مرتبه دیدگانش باز شود و آسمان‌ها و زمین را ببیند و ستارگان و کوه‌ها را مشاهده کند، عقلش خیره خواهد شد و به ذکر باری تعالی و عظمت خلقت و شهادت و گواهی همه آن‌ها به صانع حَی و مدرک و علیم رطب‌اللسان خواهد گردید؛ و همچنین فرو رفتن مردم در مادیات و غُلّو در شهوات و احتیاجات زندگی آنان را از توجه به این معنی باز می‌دارد:

لَقَدْ ظَهَرْتَ فَلا تَخْفيِ عَلي اَحَــدٍ
اِلا عَلي اَكْمَهٍ لا يَعْرِفُ القَمَــــرا
لكِنْ بَطَنْتَ بِما اَظْهَرْتَ مْحُتَجِبــــاً
وَكَيْفَ يَعْرِفُ مَنْ بِالعُرفِ اسْتَتَرا

و در کلام سید الشهدا، حسین بن علی علیهما السلام در دعای عرفه نیز این مطلب وارد شده‌است: «كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ؟ أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟؟ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ؟ وَمَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ؟ عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاكَ وَلا تَزَالُ عَلَيْهَا رَقِيباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً»یعنی: «چگونه با چیزی که در وجود، محتاجِ توست، به تو استدلال می‌کنند؟ آیا دیگران در ظهور و آشکاری از تو بالاترند تا آنکه تو را ظاهر و آشکار کنند؟ تو کی پنهان شدی تا از آثار به تو برسند؟ چشمی که تو را نبیند کور است و بنده‌ای که از دوستی تو نصیبی ندارد، در زیان و خسارت است».

***