کلید فهم قرآن

فهرست کتاب

طریقۀ کشف و شهود صوفیه

طریقۀ کشف و شهود صوفیه

پیش از تحقیق در مسئله کشف، محتاجیم به بیان مختصری در تسمیۀ صوفی و پیدایش این فرقه. در وجه تسمیه صوفی آراء زیادی است:

۱- بعضی گفته‌اند صوفی مشتق از «صوفه‌» است و آن اسم شخصی بود که در بیت‌الحرام معتکف و اشتغال به عبادت داشت و «غوث بن مر» نامیده می‌شد. از این جهت صوفیه را منتسب به آن نمودند چون در انقطاع از خلق و اتصال به خدا شبیه صوفه هستند. جوهری در کتاب صحاح و فیروزآبادی در قاموس و ابن‌جوزی در تلبیس ابلیس می‌گویند: صوفه پدر قبیله‌ای از مُضَر بود و غوث بن مر نامیده می‌شد، و این قبیله در جاهلیت خادم کعبه بودند و اجازۀ حجاج هم با آنان بود، و سبب تسمیه غوث به صوفه این بود که مادر غوث را اولاد نمی‌شد؛ نذر کرد که اگر خداوند به او پسری دهد، بر سرش پارچه پشمی ببندد و او را خادم کعبه قرار دهد؛

۲- بعضی گفته‌اند: صوفی مشتق از کلمه «صوفه» ‌است و آن به معنى چیز دورافتاده‌ای که کسی را به آن رغبت نباشد؛ مثل کوفی که از کوفه مشتق است. چون صوفیه شعارشان انکسار [=فروتنی] و تَخَفّی و تَواری [= پنهان شدن] از خلق است، گویا مثل خرقه و کهنۀ دورافتاده‌اند؛

۳- ابن‌خَلَّدون و نُلدکه آلمانی و نیکلسون و جمعی دیگر می‌گویند: صوفی مشتق از صوف است؛ چون سَلَف [= پیشینیان] صوفیه غالباً پشمینه‌پوش بودند و لباس پشمینه به تواضع و زهد نزدیکتر است.

یافعی می‌گوید: لباس پشم چون اقرب [= نزدیک‌تر] به تواضع و خشوع می‌باشد، متقدمین صوفیه آن را می‌پوشیدند، و دیگر [اینکه] پشم، لباس انبیاست و در حدیث وارد شده که رسول اکرم بر خر سوار می‌شد و لباس پشم می‌پوشید. حسن بصری می‌گوید: هفتاد بدری را دیدم که همگی پشمینه‌پوش بودند.

سهروردی در عوارف المعارف می‌گوید: صوفیه لباس پشم را اختیار کردند چون زینت دنیا را ترک کرده و قناعت به سدّ جوع [= رفع گرسنگی] و سَتر عورت [= پوشاندن شرمگاه] نمودند و مُستَغرَق [= سرگرم] در امر آخرت بوده و اعتنا به لذایذ و راحات نفوس نداشتند؛ اما این قول درست نیست و انتساب لباس پشمینه به رسول اکرم جو سلف صالح، مبنای صحیح ندارد؛ بلکه اخبار بر خلاف آن است.

چنان‌که ابن‌جوزی در «تلبیس ابلیس» می‌گوید: بعضی از صوفیه لباس پشم می‌پوشیدند و دلیل میآورند به اینکه پیغمبر اکرم جلباس پشم می‌پوشید و حال اینکه رسول اکرم جهمه وقت لباس پشم در بر نمی‌کرد؛ بلکه بعضی از اوقات مُلَبَّس به این لباس بود، و پوشیدن لباس پشم معمول به عرب نبود، و آنچه را در فضلیت لباس پشم روایت می‌کنند موضوع و بی‌اصل است، و در این موضوع سند صحیحی در دست نیست، و شخص پشمینه‌پوش خالی از این نیست [که] یا عادت به لباس پشم و البسه غلیظ دارد یا ندارد؛ اگر دارد، این عمل برای او فضیلتی نیست، و اگر ندارد، سزاوار نیست بپوشد؛ چون اِضرار [= صدمه‌زدن] و صدمه به خود است و مسلماً مشروع نخواهد بود؛ و دیگر آنکه در پوشیدن لباس پشم، جمع میان لباس شهرت و اظهار زهد نموده و هر دو مذموم است:

عن أنس قال قال رسول الله ج: «من لبس الصوف ليعرفه الناس كان حقاً على الله عز وجل أن يكسوه ثوباً من جرب حتى تتساقط عروقه».

انس از رسول اکرم جروایت می‌کند که فرمود: «هرکس لباس پشمینه بپوشد برای اینکه مردم او را بشناسند، بر خداوند حق است اینکه او را جامه‌ای از جَرَب [= سوزش و خارش] بپوشاند تا رگهای او از تنش بریزد»؛

عن ابن عباس قال قال رسول الله ج: «إن الأرض لتعجّ إلى ربّها من الذين يلبسون الصوف رياء».

ابن عباس از رسول اکرم جروایت می‌کند که فرمود: «زمین فریاد می‌زند به سوی خدایش از کسانی که جامۀ پشمینه برای ریا می‌پوشند»؛

ابوجعفر بن جریر طبری می‌گوید: «کسی که لباس پشم را بر لباس پنبه و کتان ترجیح دهد، خطا کرده‌ است».

طریقه سلف صالح این بود که لباس متوسط می‌پوشیدند، نه بسیار عالی و نه خیلی پست؛ و بهترین لباس را در روز جمعه و عیدین و ملاقات دوستان در بر می‌کردند. ابوالعالیه می‌گوید: «مسلمین در زیارت یکدیگر تجمل می‌کردند و مهاجرین و انصار لباس خوب می‌پوشیدند و بهترین عطرها را استعمال می‌کردند. تمیم داری لباسی خرید به هزار درهم و در آن لباس نافله شب را به جا می‌آورد و ابن‌مسعود بهترین لباس را می‌پوشید و بهترین عطر را استعمال می‌کرد.

ابی‌عبدالله ابن‌قیم در کتاب «زاد المعاد» می‌گوید: «غالب لباس رسول اکرم و اصحابش پنبه بود و بسا لباس پشم و کتان می‌پوشیدند».

شیخ ابواسحق اصفهانی به سند صحیح از جابر بن ایوب روایت می‌کند که صلت بن راشد بر محمد بن سیرین وارد شد در حالی که جُبّه و اِزار و عمامه پشمینه پوشیده بود؛ ابن‌سیرین مشمئز شد و گفت: «گمان می‌کنم که قومی پشم می‌پوشند و می‌گویند این لباس عیسى بن مریم است، و به تحقیق مرا خبر داد کسی که او را متهم نمی‌دانم اینکه رسول اکرم جگاهی لباس کتان و گاهی پشم و گاهی پنبه در بر می‌کرد، و سنت پیغمبر خودمان، اَحَق به اِتباع [= شایسته‌تر به پیروی] است.

مقصود ابن‌سیرین این است که مردمی خیال می‌کنند که دائماً لباس پشم پوشیدن افضل است و می‌روند آن را طلب می‌کنند و لباس غیرپشم نمی‌پوشند، و همچنین در لباس زی [= روش] و وضع و هیئت مخصوص برای خود درست کرده و مقید بدان باشند، و طریق حق و افضل در لباس طریقی است که رسول اکرم جبر آن بوده و مداومت بر آن داشته‌ است و آن این است که آنچه از لباس میسّر می‌شد و مناسب با فصل بود می‌پوشید، و مقید به زی و لباس خاصی نبود؛ گاهی پشم می‌پوشید و زمانی کتان و هنگامی پنبه و بُرد یمانی و بُرد سبز و جُبّه و قبا و ردا در بر می‌نمود، و گاهی خف و گاهی نعل، و گاهی عمامه مبارکش با تحت‌الحنک بود و گاهی بدون تحت‌الحنک، گاهی رنگ عمامه سفید بود گاهی سیاه. عایشه می‌گوید: «برای رسول اکرم لباس پشمینه تهیه کردم، پوشید؛ چون بدنش عرق کرد، استشمام بوی پشم نمود، لباس را از تن کند و دور انداخت». ابن عباس می‌گوید: «رسول خدا را دیدم با نیکوترین لباس». ابی رمثه می‌گوید که: «رسول خدا را دیدم که دو بُرد اخضر [= سبز] در برداشت و آن جامه‌ای بود که خطوط سبز داشت».

و باید دانست که لباسی که نشان فقر و زهد باشد، مذموم است؛ چون کاشف از کفران نعمت و سبب کوچکی لابس [= پوشنده] است. احوص از پدرش نقل می‌کند که: «وارد بر رسول خدا شدم در حالی که لباس کهنه و کثیف در بر داشتم. رسول اکرم جبه من فرمود: آیا تو از مال دنیا چیزی داری؟ گفتم: بلی؛ فرمود: از چه سِنخ است؟ عرض کردم: شتر و اسب و گوسفند و غلام و کنیز؛ فرمود: خداوند مالی که به تو داده ‌است باید آن مال را بر تو ببیند».

جابر گفت: «رسول اکرم جوارد منزل من شد؛ مردی را دید که مویش پریشان است. رسول اکرم جبه آن مرد فرمود: تو شانه نداشتی که سرت را شانه کنی؟» از این بیانات، بُطلان قول کسانی که می‌گویند لباس پشمینه شعار رسول اکرم و سلف صالح است، واضح گردید.

لکن آنچه مسلم است، این است که پوشیدن پشم، از تقالید نصرانیت است که آن در اصل، تصوف و روحانیت بود.

ابن‌سیرین می‌گوید: «عیسی لباس پشم می‌پوشید و پیغمبر ما لباس کتان در بر می‌فرمود، و سنت پیغمبر خودمان سزاوارتر به مُتابعت است».

صاحب اغانی می‌گوید: «مسوح، که جامه رهبانان است، پوشیدنش در جاهلیت ممدوح بود و امیه بن سعد مسوح پوشید. لباس پشمینه از زی رهبان بود و زهّاد مسلمین پوشیدن آن را بدعت می‌دانستند. سفیان ثوری به کسی که لباس صوف پوشیده بود گفت: این لباس بدعت است».

جاحظ در کتاب حیوان می‌گوید: «نصاری هنگام عبادت لباس پشم می‌پوشیدند»، و در جزو دوم اخوان الصفا رساله طیر و حیوان می‌گوید: «راهبی در حالی که لباس پشم پوشیده بود وارد شد»؛ و از مستشرقین «نلدکه» می‌گوید: «لباس پشم از اصل شعار نصرانی است»؛ و «نیکلسون) می‌گوید: «نذر صمت و حلقۀ ذکر برمی‌گردد به اصل نصرانیت»؛

۴- بعضی گفتند: صوفی مشتق از «صوفانه» ‌است، و آن، سبزی کوچکی است که در صحرا می‌رود و جهت نسبت این است که صوفیه به نبات صحرا قناعت می‌کنند. این وجه هم صحیح نیست؛ چون اگر منتسب به صوفانه باشد، باید گفت «صوفانی»؛

۵- بعضی گفتند: صوفی مشتق از «صوفة القفاء» است و آن موی‌هایی است که در مؤخر قفاء [= پشت گردن] روئیده می‌شود و جهت تسمیه چون صوفی منقطع از خلق و متوجه به حق است؛

۶- جمعی در جهت تسمیه گفتند چون این جمعیت در صف اول، بین یدي الله بارتفاع همومهم وإقبالهم على الله بقلوبهم[= در حضور خدا با بر طرف شدن غم‌هایشان و روی‌آوردن به خداوند با دل‌هایشان]؛

۷- قول کسی که می‌گوید در اصل «صفوی» بوده ‌است منسوب به صفا؛ «واو» را به جهت ثقل کلام مقدّم داشتند، [= بنابراین] صوفی شد.

صاحب کتاب رشحات گفته لفظ صوفی مشتق از صفوة المال است، یعنی برگزیده و منتخب؛ چنان‌که آدم را «صفی» نامیدند چون برگزیده‌شده از سایر موجودات است که ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا[آل عمران: ۳۳]. و چون یاءِ نسبت بر صفوالخاق نمودند، «صفوی» شد و چون لفظ کثیرالاستعمال بود و بر زبان‌ها و صاد را به مناسبت واو، ضمه دادند، صوفی شد؛

۸- جمعی می‌گویند اشتقاق صوفی از «صُفّه» ‌است و مراد از آن صُفّه‌ای [= ایوان] بود مسقّف به جریدۀ خرما که در مسجد رسول اکرم برای فقرای مهاجرین تهیه شده بود، و جهت اشتقاق صوفی را از صُفّه چنین می‌گویند: چون اهل صفه به صفت صوفیه متّصف بودند، در ملازمت فقر و مسکنت و انقطاع از غیر حق.

این اشتقاق نیز صحیح نیست؛ چون نسبت به صُفّه، صفی می‌شود؛ مثل سنت و سنی؛ و دیگر آنکه جماعت اهل صُفّه فقرایی بودند که بر رسول خدا وارد شدند، اهل و عیال و مسکن نداشتند؛ پیغمبر امر فرمود صُفّه‌ای در مسجد برای آنان تهیه کردند و به واسطه تنگی معیشت و نبودن مکان و ضیق بیت‌المال، از روی ناچاری و ضرورت در صُفّۀ مسجد سکنی کرده بودند و از صدقات و خیرات امرار معاش می‌نمودند. هنگامی که مسلمانان قدرت پیدا کردند و در زندگانیشان وسعت پیدا شد، این جمعیت از صُفّه خارج شدند و وارد شغل و کار و مرفه‌الحال گردیدند.