آیات
۱- ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ﴾[محمد: ۲۴]
یعنی: «آیا تدبر در قرآن نمیکنند یا قفل بر دلهایش زده شده است؟».
خداوند در این آیه امر به تدبر فرمود؛ اگر در قرآن آیهای غیر مفهوم بود، چگونه امر به تدبر مینمود؟
۲- ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾[النساء: ۸۲].
یعنی: «آیا منافقان تفکر و تدبر در معانی قرآن نمیکنند تا آثار اعجاز بر ایشان ظاهر شود؟ اگر این قرآن از طرفِ غیرِ خدا بود [یعنی از منشآت نفس نبی بود، و وحی الهی نبود یا بشری پیغمبر را تعلیم کرده و گفته مخلوقی بود، چنانکه گمان کفار و منافقین است] هر آینه [اهل عقل و استدلال] در آن اختلاف بسیاری مییافتند».
اگر درست دقت شود، این آیه، یکى از وجوه اعجاز قرآن را بیان میکند و دلیل بر وحی بودن قرآن است؛ با اینکه کتاب بزرگ و علوم بسیاری را در بر دارد، به هیچ وجه در آن اختلاف نیست.
و تقریر برهان، این است که اختلاف، لفظی است مشترک میان معانی گوناگون، و مراد از نداشتن اختلاف، این نیست که مردم در آن اختلاف نمیکنند؛ بلکه نفی اختلاف در ذات قرآن است؛ چنانکه گفته میشود: «این کتاب مختلف است»، یعنی اول و آخرش شبیه در فصاحت نیست، یا مختلفالمرام است که بعضی از [مطالب] آن، دعوت به دین میکند و بعضی از آن دعوت به دنیا، یا مختلفالنظم است [یعنی] بعضی از آن بر وزن شعر است و بعضی مُنْزَحِف [= دور شونده از اصل].
اما کلام خداوند منزه از هر گونه اختلاف و تناقض است؛ اول و آخرش مناسب یکدیگر [است] و به یک مرام دعوت میکند، و آن، دعوت به خدای واحد و اصلاح نفس، و تمامی آیاتش در اعلى درجۀ فصاحت است.
و کلام آدمی تمامی این اختلافات را در بر دارد؛ چنانکه اگر به کتب علما و دَواوین [= دیوانها] شعرا و مُتِرَسِّلین [= نویسندگان] به دقت نظر کنیم، تمامی اقسام اختلافات را در آنها مییابیم؛ گاهی فصیح است و گاهی منزحف، و همچنین، اغراض مختلف در یک دیوان مییابی؛ گاهی مذمت دنیا را میکند گاهی مدح او را؛ هنگامی که شاعر خوش است، خوشبین به دنیاست؛ وقتی ناخوش است، با فلک جنگ و جدال آغاز میکند؛ گاهی جُبن [= ترس] را مدح میکند و نام او را حَزْم [= احتیاط] مینامد؛ گاهی مَذَمَّت [= سرزنش] میکند و اسمش را ضعف میگذارد، و نوبتی شجاعت را مدح میکند و صَرامت [= دلیری] مینامد و گاهی ذَمّ [= بدگویی] میکند و تهوّرش [= گستاخی] میگوید؛ و کلام آدمی هیچ وقت نمیشود از اختلاف و تناقض خالی باشد، چون منشأ اختلافِ عقایدِ بشر، اختلاف احوال و اغراض است، و انسان هر روز حالى دارد و هر آن، افکاری همیشه قلبش در تقلّب [= دگرگونی] است، فَرَح و هَمّ [= قصد] و غم و تغییر محیط و تبدیل زندگانی و شداید [= سختیها] روزگار و حوادث زمان، عاملی قوی است در تغییر افکار. انسان در هنگام فرح، افکاری دارد که در وقت حُزن ندارد، و همچنین عوامل دیگر چنانکه اگر دواوین شعر را بخوانید، صحت این مطلب را در میبایید که هر روز مردمی هستند و در هر قصیده طورى فکر میکنند و نیز در کتب مُصَنَّفة [= نوشتهشده] علماى بزرگ میبینی در یک کتاب چقدر اختلاف پیدا میشود.
عماد اصفهانی میگوید: «إني رأيت أنه لا يكتب إنسانٌ كتاباً في يومه إلا قال في غده لو غُيِّر هذا لكان أحسن ولو زيد كذا لكان يُستحسن، ولو قُدِّم هذا لكان أفضل ولو تُرك هذا لكان أجمل، وهذا من أعظم العِبَر وهو دليلٌ على استيلاء النقص على جملة البشر»،
یعنی: «من دیدم که کتابی نمینویسد انسان در روزی، مگر اینکه فردای آن روز میگوید اگر این را تغییر میدادم بهتر بود، و اگر فلان مطلب را زیاد میکردم نیکوتر بود، و اگر این عبارت یا مطلب را مقدم میداشتم افضل بود، و اگر فلان مطلب را نمینوشتم زیباتر بود، و این از بزرگترین عبرتهاست، و دلیل بر استیلای [= غلبه] نقص بر جمیع بشر است. حالا باید ملاحظه کرد اینکه شخص امّی [و] درسنخوانده در ظرف بیست و سه سال کلماتی بیاورد و تمامی آن ضبط شود و در مقابل هم، دشمنان قوی داشته باشد و نتوانند اختلاف و تناقض در آیات آن بیابند، خود دلیل محکمی است که این کلمات از شخص نبی نبوده؛ چون که نبی بشر است و بشر حالات گوناگون دارد؛ پس به ضِرسَ قاطع [= با اطمینان] حکم میکنیم که این کلمات، وحی و از طرف ربالعالمین است، جلّ جلاله و عم نواله؛
۳- ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِين﴾[الشعراء: ۱۹۲ - ۱۹۵].
یعنی: «قرآن فرستاده خدای جهان است که آن را روحالامین بر دل تو فرود آورده است تا باشی از بیمدهندگان به زبانِ عربی هویدا».
اگر قرآن مفهوم نبود، مُنذِر [= بیمدهنده] بودن رسول خدا به قرآن معنى نداشت، و قرآن نازل شد به زبان عربی واضح، و اگر مفهوم نبود، گفتن اینکه قرآن به عربی آشکارا نازل شده، دروغ بوده ـ نعوذ بالله من غضب الله؛ پس معلوم شد که قرآن در منتهی درجه وضوح میباشد و فهم آن بر بشر آسان است؛
۴- ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ﴾[النحل: ۸۹].
یعنی: «فرستادیم قرآن را بر تو که در بیان هر چیزی میباشد و هدایت و بخشایش و مژدهای برای مسلمانان است».
اگر قرآن غیر مفهوم بود، پس چرا خداوند میفرماید در قرآن بیان هر چیزی هست، و چگونه قرآن هدایت میکند در صورتی که بشری نتواند از آن استفاده کند؟
۵- ﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾و همچنین ﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾[البقرة: ۲] .
یعنی: «آن کتابِ باعظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایۀ هدایت پرهیزکاران است».
چیزیکه فهمیدنی نیست، چگونه هدایت میکند؟
۶- ﴿وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[یونس: ۵۷].
چگونه قرآن شفای دردها و راهنمایی مردم است در صورتی که آن نسخه را کسی نمیفهمد؟
۷- ﴿قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ﴾[المائدة: ۱۵].
یعنی: «آمد شما مردم را نور و کتابی آشکار از طرف خداوند»؛
۸- ﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ﴾[العنکبوت: ۵۱].
یعنی: «آیا کافی و بس نیست ایشان را [حجتی هویدا و معجزهای واضح و آشکارا] اینکه فرستادیم بر تو قرآن را پیوسته بر زبان ایشان؛ بر ایشان خوانده میشود [و ایشان اَفصحِ (= سخنورترین) مردمند و اسرار بلاغت و فصاحت بر ایشان پوشیده نیست، و تو تحدی کرده و کوتاهترین سورهای در برابر قرآن از ایشان طلیبدهای و ایشان لشکر میکنند و مال و جان درمیبازند و به مُعارضه (= رویارویی) نمیپردازند؛ معجزی از این روشنتر کجا باشد؟] در این کتاب، رحمت و پند است برای مؤمنین».
این آیه صراحت دارد که مشرکین قرآن را میفهمیدند و چون نتوانستند معارضه با حروف کنند، مبارزه با حروب [= جنگها] کردند. یا للعجب! قرآن را مشرکین میفهمیدید و مؤمنین از فهم آن عاجزند. کسانی که میگویند قرآن غیر قابل فهم است، باید از خداوند شرم کنند؛
۹- ﴿هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ وَلِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾[إبراهیم: ۵۲].
یعنی: «این قرآن، کفایت است مردمان را، تا پند داده شوند به آن و بیم کرده شوند بدان، و تا بدانند که اوست خدای یکتا و باید عُقَلا از این کتاب آسمانی پند گیرند».
چگونه قرآن بلاغ [است] و مردم را بیمدهنده میباشد، با اینکه غیرمعلوم است و چگونه عقلا را تذکر باشد، و حال آنکه عقلا نمیتوانند بفهمند؟
۱۰- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَيُدۡخِلُهُمۡ فِي رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَيۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا﴾[النساء: ۱۷۴ - ۱۷۵].
یعنی: «ای مردم، برای شما از طرف حق تعالى برهانی آمد و به سوى شما نورى ظاهر فرستادیم [یعنی قرآن]؛ کسانی که به خدا ایمان آوردند و به قرآن چنگ زده و تمسک جستند، زود باشد که خداوند آنان را داخل رحمت و فضل خود گرداند و به سوى خود و راه راست هدایتشان فرماید».
چگونه قرآن برهان و نور مبین است و باید تمسک بدان کرد و از آن هدایت خواست، و حال آنکه غیر معلوم است؟
۱۱- ﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ﴾[الإسراء: ۹].
یعنی: «این قرآن راهنمایی میکند به طریقه و راهی که راستتر و پایندهتر است».
چگونه قرآن به راه راست و پاینده هدایت میفرماید، و حال اینکه برای کسی معلوم نیست؟
۱۲- ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ﴾[القمر: ۱۷].
یعنی: «و به تحقیق آسان کردیم قرآن را برای پند گرفتن مردم؛ پس آیا هیج پندگیرندهای هست؟»
عجب است با تصریح خداوند در این آیه که قرآن فهمش آسان است، چگونه میتوان دعوی کرد که قرآن را نمیشود فهمید؛ و عجبتر آنکه در سورۀ مبارکۀ قمر این آیه چهار مرتبه تکرار شده است.
این بود بعضی از آیاتی که دلیل است بر اینکه قرآن قابلفهم میباشد؛ و از این آیات در قرآن بسیار است؛ اما برای شخص متدبّر همین قدر کافی است.