طریقۀ قرآن در اقتناص حقایق اشیاء
قرآن عامل مهم و علت منحصر در ترقی و تکامل مسلمانان بود، نه از جهت فصاحت و بلاغت و اسلوب، که در منتهی مرتبه اعجاز است، بلکه چون این کتاب آسمانی و دستور ربانی به طور اکمل مشتمل بر اصول علم و فلسفه و طریق تفکر و تدبر است، و از اینجا بود امتی که در منتهی مرتبۀ انحطاط فکری و مرگ اجتماعی بودند، در تحت تربیت قرآن به اوج علم و تفکر و ذروۀ [= اوج] اخلاق و تمدن نایل شدند، و این ترقی به طوری سریع و مُدهش [= هراسناک] بود که یکی از معجزات تاریخ شمرده میشود. هنگامی که این نعمت الهی در امت عرب بلند شد، اسرافیلوار روح به کالبد مردگان جهل و اخلاق دمید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡ﴾[الأنفال: ۲۴] یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اجابت کنید خدا و رسول را چون بخواند رسول شما را به چیزی که زنده گردانَد شما را».
قرآن خلایق را دعوت به تفکر نمود چنانکه میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْۚ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ﴾[سبأ: ۴۶] یعنی: «بگو [ای پیغمبر] موعظه میکنم شما را به یک کلمه: اینکه برای خدا قیام کنید، دو نفر و یکی یکی؛ پس از آن فکر کنید صاحب شما [یعنی پیغمبر اکرم] دیوانه نیست»،
و همچنین: ﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾[الأعراف: ۱۷۶]، یعنی: «پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند»،
و نیز میفرماید: ﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا يَأۡكُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّيَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَيۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَيۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِيدٗا كَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ﴾[یونس: ۲۴]، یعنی: «جز این نیست که مثل زندگانی دنیا در سرعت انقضاء و اِدبار آن پس از اقبال، مانند بارانی است که از آسمان فرستادیم، پس بیامیخت به آن آب گیاه رسته از زمین از آنچه که آدمیان و چهارپایان میخورند تا وقتی که فراگرفت زمین پیرایۀ خود را و آراسته شد به محصولات گوناگون و میوههای رنگارنگ و گمان بردند اهل زمین آنکه ایشان قادرند بر درویدن گیاه و چیدن میوههای آن؛ ناگاه برآمد بر آن زمین عذاب ما، یعنی فرمان ما به خرابی آن در رسید در شب یا روز، پس گردانیدیم آن کشت و زرع را شبیه به آنچه درویده باشند، یا از اصل برکنده، گویا که دیروز هیچ نبوده، همچنین تفصیل دادیم آیات خود را برای قومی که متفکرند».
قرآن اصولی برای تفکر وضع نمود و مردم را راه تفکر آموخت چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[الإنسان: ۳] یعنی: «به درستی که ما راهنمایی کردیم انسان را به راه راست یا شکرکننده و یا ناسپاس است».
اول اصلی که قرآن انسان را به آن دعوت نمود، کلمه ﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا﴾[الإسراء: ۸۵] یعنی: «داده نشدید از دانش مگر اندکی».
به این اصل، انسان را واقف به جهل و نقص خود نمود و اول درجه فلسفه این است که بداند که نمیداند هنگامی که به نادانی خود آگاه گردید، دنبال تحقیق میرود؛ چنانکه وقتی مریض واقف به مرض خود شد، به فکر علاج میافتد و موفق به شفا میگردد، و هنگامی که انسان را واقف به نقص کرد به اصل دوم دعوت فرمود: ﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا﴾[طه: ۱۱۴] یعنی: «بگو خدایا، علم مرا زیاد گردان».
به این اصل، هر مسلمانی طالب علم گردید و متوجه به کعبه کمال شد اما متحیر مانْد چه علمی تحصیل کند و به چه اسلوبی وارد مدرسه علم گردد؛ و حال آنکه بسیاری از علوم، جز ظنون و اوهام و خیالات و خرافات چیز دیگر نیست. قرآن اصل ثالثی را وضع فرمود که: ﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ﴾[یونس: ۳۲] یعنی: «بعد از حق و حقیقت، جز گمراهی و ضلالت چیز دیگر نیست». به این اصل، هر مسلمانی یافت که غرض از علم و غایت مطلوب از معرفت وصول به حق و حقیقت است؛ ولکن حق این نیست که مردم به سوی آن رفته و موهومات و مظنوناتی برای خود ساختهاند؛ لذا اصل چهارم را گذارد که نباید به ظن و گمان اعتنا کرد و به هیچ وجه نباید پیروی ظن را نمود، و ظن را مورد مذمت قرار داد؛ چنانکه میفرماید: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكۡثَرُهُمۡ إِلَّا ظَنًّاۚ إِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيًۡٔا﴾[یونس: ۳۶] یعنی: «بیشتر ایشان متابعت نمیکنند، مگر گمان را و گمان بینیاز نمیکند از حق چیزی را»، و نیز میفرماید: ﴿وَمَا يَتَّبِعُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَكَآءَۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ﴾[یونس: ۶۶] یعنی: «و چه چیز متابعت میکنند آنانکه میخوانند و میپرستند بجز خدای شریکان را؟ پیروی نمیکنند مگر گمان را و نیستند مگر اینکه دروغ میگویند در نسبت آن شرکت»، و امثال این دو آیه از آیات دیگر. و قرآن به این اصل، بر مسلم حرام کرد متابعت ظن و گمان را. پس از آن باصل پنجم طریق حق را بیان فرمود؛ چنانکه میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا﴾[الإسراء: ۳۶] یعنی: «و از پی مرو و متابعت مکن آنچه را که به او علم نداری؛ به درستی که گوش و چشم و دل هریک از اینها باشد، از نفس خود پرسیده شده؛ یعنی از ایشان خواهند پرسید که صاحب شما با شما چه معامله کرده، یا از سمع سئوال کنند که چه شنیدی و چرا شنیدی، و چشم را گویند که چه دیدی و چرا دیدی، و از دل پرسند که چه دانستی و چرا دانستی».
به این اصل مقرر فرمود که به چیزی که علم نداری، نباید متابعت و پیروی کنی، و پس از آنکه دعوت به علم یقینی فرمود، به اصل ششم، که مطالعه در کون و تفکر در آن است، دعوت نمود و فرمود: ﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[یونس: ۱۰۱] یعنی: «بگو بنگرید چه چیز است در آسمانها و زمین»، و نیز میفرماید: ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾[آل عمران: ۱۹۰-۱۹۱] یعنی: «به درستی که در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، آیاتی است برای عقلا؛ آنان که یاد میکنند خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان و تفکر میکنند در خلقت آسمانها و زمین، [و میگویند:] پروردگارا نیافریدی این را بیهوده؛ مُنزّهی تو، پس نگاه دار ما را از عذاب آتش».
به این اصل، مسلمان واقف شد بر اینکه کون و عالم، وجود مستقرِ علم و مُستودِع [= امین] حکمت است؛ پس از توجه به کون و دیدن عظمت آن، وحشت بر او مستولی شد و گفت من کجا و ادراک کون کجا؟ [خداوند] این منِ [را] ضعیفِ کوچک چگونه بر این کون غیرمحدد پر از اسرار و نوامیس و علل و غایات بر احاطۀ کون قرار داد؟ و بیان فرمود: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾[البقرة: ۲۹] یعنی: «خلق کرد برای شما آنچه که در آسمان و زمین است»، و نیز فرمود: ﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡفُلۡكَ لِتَجۡرِيَ فِي ٱلۡبَحۡرِ بِأَمۡرِهِۦۖ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡأَنۡهَٰرَ ٣٢ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ دَآئِبَيۡنِۖ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ ٣٣ وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُۚ وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَظَلُومٞ كَفَّارٞ﴾[إبراهیم: ۳۲ - ۳۴]. یعنی: «و رام ساخت [برای] شما کشتی را تا روان سازد به دریا به فرمان او هرجا که میخواهد، و مُسَخَّر کرد برای شما جویهای آب را، و مُسخّر کرد برای شما آفتاب و ماه را در حالتی که مستمرند در سیر خود، و مسخر کرد برای شما شب و روز را، و داد به شما از هرچه که خواستید، و اگر شمارش کنید نعمت خدا را، نتوانید احصا [= شمارش] کرد؛ به درستی که انسان ستمکار و ناسپاس است».
به این اصل، شناسانْد و اعلان نمود عالم انسانیت را که کون را مسخّرِ تو قرار دادم و پایت را بر فرقِ فرقدان فلک نهادم؛ اما متحیر شد که به چه طریق مسلط بر کون باید شد و به چه راه اسرار وجود را خواهد دانست؟ اصل هشتم را مقرر نمود که: ﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَا﴾[العنکبوت: ۶۹] یعنی: «کسانی که جدّ و جهد کنند در ما راه، به آنان نشان خواهیم داد و هدایت به منزل مقصود خواهیم نمود».
به این اصل، مسلمان یافت که باید مجاهده کند و به جِدّ و جَهد و تفکر و استدلال میتواند واقف بر اسرار کون شود.
خلاصه کلام: طریقه قرآن تفکر و استدلال است و چون راهنمای بشر عقل است؛ اما در صورتی که مسلح به اسلحه برهان باشد و آنچه که مانع تعقل بشر است حجابهایی است که او را مانع از وصول به کعبه حقیقت میباشد و تمامی اختلافاتی که عقلای جهان در مسائل نظریه دارند، به واسطه این است که در طریق تعقل رفع موانع ننمودهاند. قرآن علاوه بر بیان راه استدلال، موانع تفکر را کاملاً بیان فرموده و ما در اینجا موانع تعقل را به طوری که قرآن بیان کرده است، ذکر میکنیم.
***