شرط فهمِ باطنِ قرآن، موافقت با لغت عرب و شهادت شرع است، و تأویلات فرقه باطنیه باطل میباشد
برای فهم باطن و مقصد قرآن کریم، دو شرط است:
شرط اول آنکه: معنى باطن باید بر مقتضای ظاهرِ مقرر در زبان عرب و بر طبق مقاصد عربی جاری باشد، و این خود واضح است که قرآن، عربی است؛ اگر فهم قرآن طوری باشد که عرب آن را نفهمد، لازم میآید که قرآن عربی نباشد، و هر معنایی که ظاهر لفظ قرآن بر آن دلالت نکند، آن معنى مجعول و ساختگی است.
پس اگر معنایی برای قرآن شد که لفظ عربی به هیچ وجه دلالت بر آن نداشته باشد، میشود معانی دیگر تصویر کرد، و ترجیحی میان این معنى و آن معنى نخواهد بود؛ چون وقتی قرار بر این شد که ما به لفظ و استعمال آن در معنى خودش اعتنا نکنیم، میتوانیم هر معنایی که اراده کنیم، به قرآن بچسبانیم؛ مثل اینکه بعضی گفتهاند: مراد از «والشّمْسِ» پیغمبر اکرم [و منظور از] «وَضُحیها» على امیرالمؤمنین است، و در تفسیر بعضی از اخباریه از این قبیل تفسیر زیاد است.
اولاً: باید ببینیم آیا عرب از لغت «شمس» معنای رسول اکرم را میفهمد؟ یا در کتاب لغتی «ضُحى» را به معنى امیرالمؤمنین استعمال کردهاند؟ البته چنین چیزی نیست؛ و ثانیاً: اینطور معنى، لَعب [= بازی] با قرآن و افترای بر خدای جهان است، و خود گناه بزرگی میباشد که برای شیادان و مدعیان باطل، باب دعاوی را باز میکند.
شرط دوم آنکه: باید بر آن معنای باطن، شاهدی از نص یا ظاهر قرآن در محل دیگر باشد، و یا سنت رسول بر آن گواهی دهد، و به این دو شرط [موافقت با لغت عرب و شاهدی از کتاب خدا و سنت رسول] باطن قرآن فهمیده میشود. پس معلوم شد معانی که فرقه باطنیه برای کتاب خدا کردهاند، همه باطل و موهوم است؛ مثل اینکه گفتند: غسل، تجدید عهد است؛ و «طَهور» بیزاری جستن از هر اعتقادی؛ و «تیمم» اخذ از مأذون تا اینکه داعی را ملاقات کند؛ و «صیام» امساک [= خودداری] از کشف سِرّ؛ و «کعبه» نبی است، باب علی و «صفا» نبی است و «مروه» علی؛ «تلبیه» اجابت داعی، «طواف سبعاً» طواف به محمد و ائمه هفتگانه؛ و «نارِ ابراهیم» غضب نمرود است؛ و «ذبح اسحق» گرفتن عهد است؛ و «عصای موسى» براهین موسوی است؛ و «انفلاق» [= شکافتن رود نیل] پراکنده شدن علم موسى است در فرعونیان؛ و «بحر» عالم است؛ و «تظلیل غمام» نصب موسى است امام را و منّ علم است که از آسمان نازل میشود، و سلوى داعی از دعات است؛ و «جُراد و قَمْل و ضَفادِع» سئوالات و الزامات موسى است بر ضد فرعونیان؛ و «تسبیح جبال» مردان محکم در دین؛ و «جن» که در تحت قدرت سلیمان بودند، باطنیه آن زمان است؛ و «شیاطین» ظاهریهاند، و غیر اینها که ذکر شد. اگر درست دقت شود، تمامی این قِسم از تأویل ـ نعوذ باللهـ استهزا به کتاب خداوند است.
این تأویلات بارد [= خنک] و خارج از لفظ و منطق و عقل و دین، چنان در مسلمین شایع شد که جلوگیری از آن کار مشکلی گردید، و اخباریه امامیه، که اصولاً و فروعاً با باطنیه مخالفند، این قبیل تأویلات را در کتب خود ذکر کردند.
و همین تأویلات سبب پیدایش فرقههای گمراه «قادیانیه و بابیه و ازلیه و بهائیه و ملاحده صوفیه» گردید. اعاذنا الله وجمیع المؤمنین من شرور انفسنا.
***