مقدمه
علوم بر دو قِسم است:
اول: ضروری و بدیهی، که به هیچ وجه محتاج به کسب نیست؛
دوم: نظری و کسبی، که محتاج به نظر و کسب است.
بشر از آن روزی که پای در این خاکدان طبیعت گذارْد و دنبال تفتیش حقایق و تعلیل [= علتیابی] اشیاء رفت و متوجه به کون و هستی شد، نخست چیزی که نظرش را جلب نمود، این بود که حقیقت این کون و عالم وجود چیست؟ و ثانیاً: نسبت مَن به کون چیست؟ و ثالثاً: در این عالم چه باید بکنم؟ این تفطن انسان را وادار به جستجو و تحقیق نمود و آرا و عقاید مختلفی پیدا شد. جمعی گفتند: حقیقتی نیست، و راهی بشر به حقیقت ندارد، و این جماعت به «سوفَسطائیین» نامیده شدند؛ برخی گفتند: عالم منحصر به محسوس است و عالمی غیر از این عالم نیست؛ این گروه به «حِسّیون» خوانده شدند. گروهی گفتند غیر از این عالم محسوس، عوالمی بیشمار [وجود دارد] که به نردبانِ حس نمیشود رفت و تحقیق در عوالم غیب، منحصر به بُرهان است؛ این گروه فلاسفه «الهیون» نامیده شدند؛ و جماعتی گفتند: راه تحقیق حقایق منحصر به مکاشفه است و پای استدلالیان چوبین بوَد؛ این جماعت به «صوفیه» نامیده شدند.
قرآن راه فهم حقایق را دلیل و برهان میداند با شرایطی که بعد از ذکر طُرُق مختلفه بیان خواهیم نمود.
***