محکم و متشابه قرآن و بیان حقیقت آن
مبحث محکم و متشابه قرآن از مشکلات فن علم قرآن است و در اینجا آراء و اهواء [= امیال] متضاد حکمفرما میباشد و چون مردم از راه راست وارد این مبحث نشدهاند، گفتارشان مُتِشَتِّت [= آشفته] میباشد، و ما در اینجا آنچه را که مُخِّ مطلب و لُبابِ حقیقت است، با استمداد از رب جهان بیان میکنیم:
قرآن در یکجا دلالت دارد بر اینکه تمامی آن محکم است، و در جای دیگر نصّ صریح دارد بر اینکه تمامی آن متشابه است، و در موضع دیگر بیان میکند که بعضی از آن محکم است و بعضی متشابه.
اما آنجا که دلالت دارد بر اینکه تمامی قرآن محکم است، آیۀ مبارکه ﴿الٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡحَكِيمِ﴾[یونس: ۱] و نیز آیه ﴿الٓرۚ كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُۥ﴾ [۷۳]میباشد.
در این دو آیه، خداوند بیان فرموده که تمام قرآن محکم است و مراد از محکم در این دو موضع از کتاب، به معنى کلام حق با الفاظ صحیح و معانی پسندیده و درست، و از حیث لفظ و معنى، از هر قول و کلامی فصیحتر و افضل است، و در این دو صفت که اتقان [= استواری] لفظ و احکام معنى است، کسی را قدرت معارضه نیست.
و اما آنجا که میفرماید تمام قرآن متشابه است، قول خدای تعالى: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ﴾[الزمر: ۲۳] میباشد.
یعنی: «خدای تعالى فرستاد نیکوتر سخنى را که آن کتابی است همانند، یعنی بعضی شبیه به یکدیگر در اعجاز یا در جودت [= خوبی] لفظ و صحت معنى و در نیکویی و زیبایی و هدایت و بلاغت، و بعض این کتاب بعض دیگر آن را مُصَدِّق [= تصدیقکننده] است و به این مطلب اشاره فرموده: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ [۷۴]؛ و مراد از مثانی این است که حوادث زمان، قرآن را کهنه نمیکنند، و هر چیز مندرس و مُضْمَحِل [= نابود] میشود، جز قرآن؛ و ممکن است مراد از مثانی این باشد که هر روز فوایدی از قرآن برای بشر معلوم میشود که در سابق او را نیافته بود، و قرآن با تکامل و ترقی بشر مساعد است، هرچه بشر ترقی کند احتیاجاتش از قرآن منقطع نخواهد شد و این قرآن، خالد [= جاودان] است؛ و بعضی مثانی را معنى کردهاند که دو بار و دو تا کرده، یعنی مشتمل است بر مزدَوجات، چون امر و نهی، و وعد و وعید، و رحمت و عذاب، و بهشت و دوزخ، و مؤمن و کافر؛ و میلرزد از آن پوستهای آنان که میترسند از پروردگار خود؛ پس نرم میشود و آرام میگردد پوستها و دلهای ایشان بذکر خدا؛ و این کتاب هدایت پروردگار است؛ هدایت میکند خدا با آن کسی را که میخواهد و هرکس را خداوند گمراه کند، برای او راهنمایی نخواهد بود.
و اما آنجا که دلالت دارد بعضی از آیات محکم است و بعضی متشابه و بحث ما در آن است این آیه مبارک است؛ خداوند میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [۷۵].
این آیۀ مبارکه تصریح میکند که قرآن محکم و متشابه دارد و ما در تفسیر این [مطلب] و تحقیقِ محکم و متشابه، محتاجیم به ذکر مباحثی چند:
۱- محکم: عرب میگوید «حاکمْتُ و حَکمْتُ و أحْکمْتُ» یعنی: «رد و منع کردم» و حاکم را حاکم میگویند، چون ظالم را از ظلم منع میکند، و «حِكمَة اللِّجام» آن است که منع کند اسب را از اضطراب؛ و در حدیث نخعی: «أَحْكِمِ اليتيمَ كما تُحْكِم وَلَدك»یعنی: «منع کن یتیم را از فساد، چنانکه فرزندت را منع میکنی»؛ جریر میگوید: «أحكموا سفهاءكم» یعنی: «منع کنید سفیهان را از سفاهت»؛ و «بناء محکم» یعنی وثیق؛ و حکمت را «حكمة» میگویند چون انسان را از آنچه سزاوار نیست، منع میکند؛
۲- متشابه: شبه و شَبه و شَبیه، مُماثِل [= همانند] بودن دو چیز است در کیفیت مثل رنگ و طعم؛ و «شُبهه» آن است که میان دو چیز به واسطه شدت شباهت به یکدگر، امتیاز [= تشخیص] داده نشود؛ تشابه گاهی در عین است مثل ﴿وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗا﴾[البقرة: ۲۵] یعنی بعضی با بعض دیگر در رنگ شبیه است، نه در طعم و حقیقت؛ و بعضی گفتهاند مراد تماثل در کمال و خوبی است، و بعضی بر آنند که مراد از «متشابهاً» یعنی در منظر متفقند و در طعم مختلف، و «تشابهت قلوبهم» یعنی در گمراهی و عدم رشد قلوبشان شبیه شد، و متشابه از قرآن، آن است که تفسیر آن به جهت شباهت به غیر از حیث معنى یا از حیث لفظ مشکل باشد؛
۳- امّ الکتاب: آنچه اصل برای وجود چیزی یا تربیت و اصلاح آن یا مبدأ چیزی باشد آن را «أم» مینامند؛ خداوند میفرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ﴾[الزخرف: ۴] که مراد، لوح محفوظ میباشد، و این برای منسوب بودن علوم به اوست؛ و مکه را «امالقرى» میگویند و مَجَرّه [کهکشان] را امالنجوم مینامند؛
۴- تأویل: راغب اصفهانی میگوید: از «أوَّلَ» است به معنى رجوع به اصل؛ تأویل، رد شیء به غایتی که مراد است از جهت علمی باشد؛ مثل: ﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ﴾[آل عمران: ۷] و غایت از جهت فعل باشد مثل قول شاعر: «وللنوي قبل یوم البین تأویلُ»و قول خدای تعالى: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِيلَهُۥۚ يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ﴾ [۷۶]و تأویل در اصطلاح اهل تفسیر و سلف از فقها و اهل حدیث، مراد تفسیر و بیان میباشد، و از این قبیل است قول ابنجریر و غیر او که در کتاب تفسیرشان میگویند: «قول در تأویل این آیه است» و بعد تفسیر میکنند؛ و مراد معتزله، جَهْمیه، متکلمین، صوفیه و باطنیه از تأویل، برگرداندن لفظ است از ظاهر، و این معنى در اصطلاح متأخرین از اصولیین و فقها شایع است، و از این جهت میگویند: «تأویل بر خلاف اصل است و تأویل محتاج به دلیل است»، و این معنى که مراد از تأویل، صَرف لفظ از ظاهرش باشد، سبب پیدایش بدعتها و خرافات در اسلام شد.
و از اقسام تأویل باطل، تأویل اهل شام کلام پیغمبر راست، که به عمّار فرمود «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَة»یعنی: «ای عمار، گروه ظالم تو را میکشند». اهل شام کلام پیغمبر را تأویل کرده، گفتند: «ما عمار را نکشتیم، کشندۀ عمار کسی است که او را وارد جنگ کرد»؛ ولی این تأویل، مخالف حقیقت لفظ و ظاهر آن است به جهت اینکه قاتل عمار کسی است که مباشر قتل او شده، نه آنکه طلب نصرت و یاری از او کرده است. اگر این تأویل صحیح بود، باید کشندۀ حمزه سیدالشهدا، رسول اکرم جباشد؛ چون پیغمبر سبب شد که حمزه زیر شمشیر مشرکین شهید شود.
ما برای رفع شبهه و ابطال کلمات متأخرین در بیان تأویل، آیاتی را که در قرآن لفظ تأویل در آنها وارد شده ذکر میکنیم، تا فهمیده شود که تأویل به این اصطلاح درست نیست:
۱- آیه مبارکه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾.
مجاهد و قُتاده گفتهاند: مراد از تأویل در اینجا ثواب و جزاء است، و سدّی و ابن زید و ابن قتیبه و زجاج بر آنند که مراد عاقبت است، و هر دو به معنى مَآل [= عاقبت] میباشد؛ لکن معنى دوم، اعم است و شامل حُسن مآل در دنیا؛ زیرا بسا میشود که تنازع [= اختلاف] در امور دنیوی واقع میشود و رجوع به کتاب خدا و رسول در زمان حیات و سنت او بعد از وفات مَآلش، وفاق و سلامت از بَغضاء [= کینه] و دشمنی است، و به هیچ وجه نمیشود معنى «تأویل» در این آیه «تفسیر» باشد، یا صرف کلام از معنى ظاهر آن؛ چون کلام در تنازع است و حُسن عاقبت در رد به خدا و رسول جمیباشد.
معنى این آیه: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، فرمان برید خدا و رسول و اولى الامر را؛ پس اگر خلاف در چیزی کردید، بازگردانید آن را به حکم خدا و رجوع کنید به رسول [در زمان حیاتش] و به اولوالامر، اگر ایمان به خدا و روز بازپسین دارید، این مراجعه برای شما بهتر و خوشعاقبتتر است»؛
۲- ﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِكِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٥٢ هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِيلَهُۥۚ يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ يَقُولُ ٱلَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَيَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ فَنَعۡمَلَ غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُۚ قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ﴾[الأعراف: ۵۲ - ۵۳].
ابن عباس میگوید: «مراد از تأویل در این آیه، تصدیق به وعد و وعید است؛ یعنی روزی که صدقِ آنچه که خداوند از امر آخرت خبر داده است، ظاهر میشود»؛ قتاده میگوید: «مراد از تأویل، ثواب است»؛ مجاهد میگوید: «جزاء، سدّى میگوید حقیقت، و همۀ این معانی نزدیک به یکدیگر میباشد، و مراد آنچه مَآل امر و آنچه بعد واقع میشود که قرآن از آن خبر داده است».
معنى آیه: «و هر آینه آوردیم برای گروه کفار کتابی که معانی او را روشن ساختیم به دانش خود [یعنی در حالی که عالمیم به وجه تبیین و تفصیل آن] و هدایت و رحمت است برای مؤمنین. آیا کافران انتظار میبرند [یعنی آیا منتظر نیستند] غیر از عاقبت کتاب و حقیقتِ آن را از وعد و وعید؟ یعنی منتظر باشند آنچه را خدای تعالى وعده کرده است در این کتاب از ثواب و عقاب؛ روزی که بیاید عاقبت کار، یعنی ظاهر شود آثار وعد و وعید و آن روز، قیامت است که آنان که ترک و فراموش کردند قرآن را پیش از این در دنیا [یعنی کافران که به قرآن نگرویدند] گویند: به تحقیق آمدند فرستادگان پروردگار ما به راستی و درستی [و ما تکذیب کردیم و آن خطایی عظیم بود]. آیا برای ما شفاعتکنندگانی هست تا شفاعت کنند برای ما؟ یا ممکن است بازگردانیده شویم به دنیا تا عمل بکنیم جز آنکه عمل میکردیم؟ یعنی تصدیق کنیم نه تکذیب؟ به تحقیق ضرر کردند و گم شد از ایشان آنچه افترا میزدند که بُتان شفیعان مایند نزدیک خدا»؛
۳- در سورۀ یونس بعد از ذکر اینکه قرآن مصدق تورات و انجیل است و منزّه از افترا و ریب [= شک] و دعاوی باطل مشرکین میباشد، و بعد از عجز آنان از آوردن مثل، قرآن میفرماید:
﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[یونس: ۳۹].
اهل تفسیر و خبر، تأویل را در اینجا به معنى مَآل گرفتهاند؛ یعنی آنچه خداوند خبر داده است واقع میشود و صدق قرآن ظاهر میگردد، و چنانکه عاقبت مکذِّبین رسل هلاکت است، همچنین عاقبت مکذبین قرآن هلاکت خواهد بود.
معنى آیه: «بلکه آنچه نفهمیدند و به آن احاطه علمی نداشتند، تکذیب کرده، [مراد آن است که بعد از استماع قرآن و پیش از تدبر در آیات آن به تکذیب و انکار مشغول شدند] و هنوز نیامده است مآل آن [چنانکه ذکر شد]؛ اینچنین تکذیب کردند انبیای سابق را چنانکه تورات را تکذیب کردند؛ پس عاقبت ظالمین چگونه خواهد بود؟»
۴- در [آیۀ ۶] سورۀ یوسف: ﴿وَكَذَٰلِكَ يَجۡتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِ﴾و قول خداوند که حکایت میکند از دو نفری که با یوسف در مَحبَس بودند و گفتند: ﴿نَبِّئۡنَا بِتَأۡوِيلِهِۦٓ﴾[یوسف: ۳۶]، یعنی آنچه را که خواب دیده بودند؛ و قول خدای تعالى ﴿لَا يَأۡتِيكُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُكُمَا بِتَأۡوِيلِهِۦ﴾[یوسف: ۳۷]، و قول خدای تعالى ﴿وَمَا نَحۡنُ بِتَأۡوِيلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ﴾[یوسف: ۴۴]. و قول حقتعالى حکایت از یوسف ﴿رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ وَعَلَّمۡتَنِي مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِ﴾[یوسف: ۱۰۱].
مراد از تأویل احادیث و خوابها، آن امر وجودی است که در خارج واقع میگردد، نه قول و لفظ؛ چنانکه در این آیه صریح است که میفرماید: ﴿نَبَّأۡتُكُمَا بِتَأۡوِيلِهِۦ قَبۡلَ أَن يَأۡتِيَكُمَا﴾[یوسف: ۳۷]؛ پس خبر دادن به تأویل آن، خبر دادن از امری است که در آینده واقع میشود؛ و همچنین قول خدایتعالى: ﴿هَٰذَا تَأۡوِيلُ رُءۡيَٰيَ مِن قَبۡلُ﴾[یوسف: ۱۰۰]، یعنی آن امری که واقع شد از سجده پدر و مادر و یازده برادر یوسف، آن امر واقعی میباشد که مَآل رویایی است که در اول سوره ذکر شده است؛ آنجا که میفرماید:
﴿إِنِّي رَأَيۡتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوۡكَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَيۡتُهُمۡ لِي سَٰجِدِينَ﴾[یوسف: ۴]؛
۵- در سوره اسراء: ﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ إِذَا كِلۡتُمۡ وَزِنُواْ بِٱلۡقِسۡطَاسِ ٱلۡمُسۡتَقِيمِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلٗا﴾[الإسراء: ۳۵] یعنی: «و تمام پیمایید کیل را و بسنجید به ترازوی راست این عمل بهتر و خوش عاقبتتر میباشد»؛
۶- در سورۀ کهف: ﴿سَأُنَبِّئُكَ بِتَأۡوِيلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرًا﴾[الکهف: ۷۸] و قول خدای تعالى بعد از آنکه خضر خبر داد موسى را به مَآل اعمالی که موسى منکر آن بود، فرمود: ﴿ذَٰلِكَ تَأۡوِيلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَيۡهِ صَبۡرٗا﴾[الکهف: ۸۲].از این آیه مبارکه و نص اهل لغت معلوم شد که تأویل به معنى صرف لفظ از ظاهر نیست؛ چنانکه شایع در خلف است؛ بلکه به معنى مَآل امر است اعمّ از وقوع خارجی یا تصدیق به آن.
[۷۳] [این قرآن] کتابى است که آیات آن استحکام یافته است [هود: ۱]. [۷۴] و اگر از جانب غیر خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسیارى مىیافتند [النساء: ۸۲]. [۷۵] او کسی است که کتاب [قرآن] را بر تو نازل کرد؛ بخشی از آن، آیات محکم [صریح و روشن] است، که آنها اساس کتاب است، و [بخش] دیگر «متشابهات» است [آن آیاتی که در نگاه اول، معانی و احتمالات مختلفی دارد و قابل تأویل است؛ ولی با رجوع به آیات محکم، تفسیر و معنای آنها روشن میگردد]؛ اما کسانیکه دردلهایشان کژی و انحراف است، برای فتنهجویی [و گمراهکردن مردم] و به خاطر تأویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی میکنند؛ و در حالیکه تأویل آن جز الله نمیداند، و راسخان در علم میگویند: «ما به همۀ آن [چه محکم و چه متشابه] ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگار ماست» و جز خردمندان متذکر نمیشوند [آل عمران: ۷]. [۷۶] آیا آنها جز انتظار [سرانجام و] تأویلش را دارند، روزی که [نتیجه و] تأویلش فرارسد؟ [الأعراف: ۵۳].