کلید فهم قرآن

فهرست کتاب

جمعی می‌گویند قرآن غیرقابل‌فهم است

جمعی می‌گویند قرآن غیرقابل‌فهم است

جمعی می‌گویند قرآن غیر‌قابل‌فهم است، و به وجوهی بر آن استدلال کرده‌اند:

۱- می‌گویند قرآن آیات متشابهه دارد و متشابهات قرآن را کسی غیر از حق تعالى نمی‌فهمد؛ جواب می‌گوییم: متشابه قابل‌فهم است؛ بلکه متشابهات قرآن برای هدایت نادانان و عامه نازل شده؛ چنان‌که بعد تحقیق خواهد شد؛

۲- می‌گویند اعمالی که ما را بدان تکلیف کرده‌اند، دو قِسم است: قِسم اول افعالی است که ما مصلحت آن را درک می‌کنیم؛ مثل نماز و روزه و زکات، که نماز تواضع محض است و روزه امساک از شهوات و زکات سعی در رفع حاجت بینوایان است؛ قِسم دو افعالی [است] که مصلحت آن را نمی‌دانیم؛ مثل افعال حج که ما نمی‌دانیم چه مصلحتی در رمی جمره ‌است و چه غایتی در سعی میان صفا و مروه ملحوظ شده‌است، و محققین اتفاق دارند چنان‌که پسندیده ‌است حق متعال بندگانش را امر به قِسم اول کند. همچنین نیکوست امر به قِسم ثانی؛ به جهت اینکه قسم اول کمال انقیاد [= بندگی] و اطاعت در او موجود نیست؛ احتمال دارد عقل او را وادار به عمل کند؛ چون مصلحتش را دریافته، اما در قسم دوم که مصالح آن را نداند، اطاعت و فرمانبرداری دلالت بر کمال انقیاد و نهایت تسلیم را دارد؛ چون مصلحت را نی‌مداند و اطاعت می‌کند و در این اعمال، انقیاد محض و اطاعتِ صِرف است.

وقتی در افعال جایز شد که ما ندانیم و اطاعت کنیم، چرا در اقوال جایز نباشد که خداوند کلامی بگوید که بعضی از آن را بفهمیم و بعض دیگر را درک ننماییم و متوجه مقصود نشویم و غرض انقیاد و اطاعت باشد.

جواب گوییم: واقعاً قیاس مع‌الفارق غریبی است: «از قیاسش خنده آمد خلق را». فرق است میان افعال و اقوال؛ غایت در افعال، عمل و اطاعت است، و غایت در اقوال، فهم و تدبر است، و چون مقصود از افعال، عمل است، می‌شود نفهمیده و کورکورانه اطاعت کرد؛ اما مقصود در اقوال، تنویر [= روشنگری] عقل است؛ تا فهمیده نشود، اثری بر آن مترتب [قرار داده] نمی‌شود، و کلماتی را که انسان نفهمد، چگونه تصور می‌توان کرد [که] اثری بر آن‌ها مترتب شود؟

۳- این وجه اعجب [عجیب‌تر] از همه وجوه ‌است که می‌گویند: «اگر انسان واقف به معنى قرآن شد و احاطه به دقایقش پیدا کرد، دیگر منزلت و قیمتی ندارد؛ اما وقتی‌ که واقف به مقصود نشد، با قطع به اینکه مُتکلّم [یعنی گویندۀ قرآن،] احکم‌الحاکمین است، همیشه متفکر و متذکر خواهد بود، و لُبِّ [= خالص] تکلیف، اشتغال قلب است به ذکر خدا».

جواب می‌گوییم: این دلیل، بسیار جاهلانه ‌است و زنِ مُرده به آن می‌خندد، و فکر کردن در کلامی که هیچ وقت فهمیده نمی‌شود، چگونه فکر و ذکر است؟ غرض از فکر، انتقال از معلوم تصوری یا تصدیقی به مجهول و روشن شدن عقل است به درک حقایق، سبحان الله! سرگردانی چگونه کمال [است] و بی‌فهمی چطور سعادت است؟ الحمدُ لِلَّهِ بل أكثرهم لا یعلمون.

***