برای هریک از ظاهر و باطن قرآن، شرطیاست؛ شرط ظاهر آن است که موافق لغت عرب باشد و مخالف با شرع نباشد
اشکالی نیست براینکه مراد از ظاهر مفهوم عربی است، چون از ضروریاتست که قرآن بزبان عربی آشکار نازل شده است، خداوند میفرماید: ﴿وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ﴾ [۴۶].
بنابر این در فهم ظاهر عربی، هیچ کس اختلاف ندارد، و آنچه مختلفٌفیه است، باطن و مقصد قرآن است، و شرط فهم ظاهر قرآن این است که بر زبان عربی محض جاری شود؛ پس هر معنایی که از قرآن بر غیر زبان عربی استنباط شد، آن معنى از قرآن نیست.
مثل اینکه بیان بن سمعان، دعوی پیغمبری میکرد و میگفت شاهد من این است که خداوند اسم مرا در قرآن ذکر کرده که میفرماید: ﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾[آل عمران: ۱۳۸].
و همچنین فرقه منصوریه گفتند مراد از آیه ﴿وَإِن يَرَوۡاْ كِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا يَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡكُومٞ﴾[الطور: ۴۴] یعنی: «اگر ببینند پارهای از آسمان را فرود آینده بر سر ایشان از فرط عناد و استکبار، گویند که قطعه آسمان نیست؛ بلکه ابری است درهم بسته و برهم چسبیده»، ابی منصور است که منصوریه منسوب به او هستند؛ و نیز عبیدالله شیعی مسمی به مهدی، هنگامی که مالک آفریقا شد و مستولی بر آن گردید، دو رفیق داشت از کتّامه که ناصر [= یاور] و همراه او بودند؛ یکی نامیده میشد به «نصرالله» و دیگری به «فتح»؛ به این دو رفیقش گفت: اسم شما دو نفر در قرآن است آنجا که میفرماید: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾[النصر: ۱]، و تصرف قبیحی در این آیه مبارکه کرد و آیه مبارکۀ ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ [۴۷]را مبدل کرد به: «كُتّامَةُ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» [۴۸]و همچنین بابیه و بهائیه و ازلیه آیات قرآن را با تأویلات منکر [= زشت] و خنک، منطبق بر اشخاصی نمودند.
و بعضی از جاهلین به قواعد عرب گفتند قرآن نه زن عقدی را بر مرد تجویز کرده است و استدلال کردند به آیۀ ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾ [۴۹]، و بعضی رأی دادند که پیه خوک حلال است؛ به جهت اینکه خداوند فرمود: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ﴾ [۵۰]و در این آیه، غیر از گوشت خوک چیزی از اعضایش حرام نشده.
و همچنین بعضی تفسیر کردند آیه مبارکه ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ﴾ [۵۱]را و گفتند مراد از غَوى، تُخَمَه [= بیماری گوارشی] است؛ یعنی آدم از اَکل شجره، مبتلا به تخمه شد و خیال کردند که مشتق از «غَوی الفصیل یغوی اذا بشم من شرب اللبن» است، و ندانستند این اشتقاق، فاسد است؛ به جهت اینکه «غوی الفصیل» بر وزن «فَعِلَ» است و در اینجا بر وزن «فَعَلَ» به فتح عین میباشد.
و همچنین در آیه ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا﴾ [۵۲]را به معنى فقیر گرفتند از خَلّه به فتح خاء، که بمعنى مسکنت [= فقر] است.
این جماعت چون کاملاً واقف به لغت عرب و قواعد ادب نبودند، به موهومات متمسک [= متوسل] شده، رأی خود را در کتاب خدا مدخلیت داده و هوای نفْس خود را اطاعت کرده و به طور وقاحت[آمیزی] اقدام به این عمل شنیع نمودند، و این عمل فاسد اینان را به سوی تحریف کتاب خدا کشانید و آن را به دلخواه خود تفسیر کردند.
خلاصۀ کلام: باید هر معنایی که برای الفاظ قرآن کرده میشود، موافق قواعد عرب و معنایی که مخاطبین میفهمیدند باشد؛ چنانکه اگر عرب لفظی را در معنى خاصی استعمال کرد، جایز نیست به هوای نفْس در معنى دیگر استعمال شود.
یکی از مصیبتها این است که مردم غیرعرب وارد در قرآن شده ترجمه قرآن کردند و یا قرآن را به اصطلاحات فلاسفه و متکلمین و فقها و صوفیه مُنَزَّل [= فروفرستاده] نمودند؛ و حال اینکه وضع این اصطلاحات بعد از دو قرن از بعثت رسول اکرم است و به هیچ وجه مناسب با قرآن، که به زبان عربی فصیح بر امت امی که مطلقاً از اصطلاح عاری بودند نازل گردید، نیست.
[۴۶] و این [قرآن] به زبان عربى روشن است [النحل: ۱۰۳]. [۴۷] شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شدهاید [آل عمران: ۱۱۰]. [۴۸] گروه کُتّامه بهترین امتی است که برای مردم پدیدار شده است. [۴۹] هرچه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد، دو دو و سه سه و چهار چهار به زنى گیرید [النساء: ۳]. [۵۰] مردار و خون و گوشت خوک بر شما حرام شده است [المائدة: ۳]. [۵۱] و آدم به پروردگار خود عصیان ورزید [طه: ۱۲۱]. [۵۲] و خدا ابراهیم را دوست گرفت [النساء: ۱۲۵].