منزلت سنت در اسلام و اهتمام علما به آن([۱] )
خداوند در قرآن کریم درباره آنچه بر زبان رسول الله ججاری میشود میفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾[النجم: ۳-۴] ایشان از روی هوی و هوس سخن نمیگوید، بلکه به جز وحی چیز دیگری را بر زبان نمیآورد.
صحابی جلیل عبد الله بن عمرو سنیز میفرماید:
«كنت أكتب كل شىء أسمعه من رسول الله جأريد حفظه فنهتني قريش وقالوا أتكتب كل شىء تسمعه ورسول الله جبشر يتكلم في الغضب والرضا فأمسكت عن الكتاب فذكرت ذلك لرسول الله ج فأومأ بأصبعه إلى فيه فقال: اكتب فوالذي نفسي بيده ما يخرج منه إلا حق»([۲] ). «هر آنچه را که از رسول الله جمیشنیدم مینوشتم تا آن را حفظ کنم، بزرگان قریش من را از این کار نهی کردند وگفتند: چگونه هر چیزی را که از رسول الله جمیشنوی مینویسی در حالی که ایشان بشر هستند و ممکن است در حالتهای مختلف عصبانیت و آرامش صحبت کند، پس از این دست از نوشتن فرمایشات ایشان برداشتم، و موضوع را با رسول الله جدرمیان گذاشتم، ایشان در حالیکه با انگشتشان به دهانشان اشاره میکردند فرمود: بنویس، قسم به کسی که جانم در دست اوست غیر از حق چیزی از آن خارج نمیشود».
اگر مفهوم آیه و حدیث را در میدان تشریع محصور کنیم نتیجه میگیریم هر آنچه رسول الله جاز امور دین بدان اشاره کرده است از وحی خارج نیست، بدین ترتیب آنچه را که به عنوان سنت به امت ابلاغ فرمودهاند نیز وحی از جانب خداوند متعال بوده و از هر گونه اجتهاد و اشتباه به دور میباشد.
بنابراین قرآن و سنت هر دو در تشریع در یک درجۀ مساوی قرار داشته و هیچ تفاوتی از این دیدگاه با هم ندارند.
و شکی نیست که قرآن از دیدگاههای دیگری بر سنت ارجحیت دارد که میتوان در نکات زیر خلاصه کرد:
۱- برای تلاوت قرآن اجری مشخص تعیین شده است که در خواندن حدیث چنین اجری وارد نیست.
عبد الله بن مسعود ساز رسول الله جروایت میکند که ایشان فرمودند: «من قرأ حرفاً من كتاب الله فله به حسنة والحسنة بعشر أمثالها، لا أقول الم حرف، ولكن ألف حرف، ولام حرف، وميم حرف»([۳] ). «کسی که قرآن میخواند به ازای هر حرف یک کار نیک انجام داده است، و پاداش هر کار نیک ده برابر آن میباشد، نمیگویم که الم یک حرف است، بلکه الف یک حرف و لام یک حرف و میم نیز یک حرف میباشد».
۲- الفاظ قرآن از جانب باری تعالی میباشد، به خلاف سنت که معنای آن وحی بوده ولی الفاظش از جانب رسول الله جمیباشد.
بر همین اساس اگر کسی معنای الفاظ قرآن را بخواند اجر و پاداشی که در حدیث ابن مسعود س وارد شده را نخواهد داشت.
۳- قرآن در لفظ و معنایش معجزه میباشد، و هیچ کس از جن و انس نتوانسته و نخواهد توانست مانند آن یا سورهای از آن را بیاورد، ولی الفاظ حدیث از چنین ویژگیای برخوردار نبوده، بلکه در تاریخ اسلام احادیث بسیار زیادی به رسول الله جنسبت داده شده است که خود بیانگر همین موضوع میباشد.
حتی حدیث «من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار» نیز دلالت بر همین دارد، بدینگونه که رسول الله جاز جانب پروردگار میدانسته که احادیثی به دروغ به ایشان نسبت داده خواهد شد، به همین دلیل از سزای چنین کاری خبر داده است.
۴- ثبوت قرآن امری متواتر است، یعنی هیچ شک و شبههای در صحت و نسبت آیات قرآن به خداوند وجود ندارد، به خلاف احادیث که اکثراً در ثبوتش از رتبۀ کمتری برخوردار میباشد.
تفاوتهایی که ذکر شد در حقیقت به فضیلت قرآن بر سنت بر میگردد، وبرخی نیز به نحوۀ ثبوت آن مرتبط است، که هیچکدام از این دو در واجب بودن تحکیم سنت در تشریع تاثیری ندارد.
آیات زیادی نیز در قرآن وجود دارد که دلالت بر پیروی از سنت رسول الله جو وجوب تطبیق آن و تحریم مخالفت با آن میدهد، که برخی از آنها عبارتند از:
﴿وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴] .
«ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم چیزی را که بر آنها نازل شده است بیان کنی».
در این آیه خداوند بیان آیات قرآن و شرح و تفسیر آن را بر عهدۀ رسول الله جنهاده است، بنابراین اگر کسی بخواهد مراد و مقصود خداوند را در یابد باید به اقوال رسول الله جبرگردد تا از هر گونه اشتباه در فهم مصون بماند.
وهمچنین میفرماید:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷] .
«هر آنچه را که رسول الله جاز امور دین برای شما آورده است بگیرید و بدان عمل کنید و شما را از هر چه بازداشته است خودداری کنید».
و در این آیه خداوند بندگانش را به تبعیت و پیروی از رسولش امر کرده است که دلالت بر جایگاه ارشادات و اوامر ایشان دارد.
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ﴾[آلعمران: ۳۱] .
«بگو اگر مرا دوست دارید از من پیروی کنید تا خداوند نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد».
در این آیه خداوند محبتش به بندگانش و بخشایش گناهانشان را پاداشی در پیروی از رسولش قرار داده است تا بدینگونه منزلت پیامبر را به بندگان گوشزد کند.
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵] .
«به پرودگارت قسم که هرگز ایمان نمیآورند مگر اینکه تو را در اختلافات خود قاضی قرار دهند و پس از اصدار حکمت نسبت به آن هیچگونه ناراحتی در خود نیابند و کاملا در مقابل آن تسلیم شوند».
در این آیه نیز جایگاه و منزلت احکام رسول الله جثابت میشود که هیچ کس حق ندارد در مقابل آن حتی کمی در دلش نارضایتی داشته باشد.
﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳] .
«پس بترسند و بر حذر باشند کسانی که از امر رسول الله جسرپیچی میکنند و با آن مخالفت میکنند از اینکه دچار فتنهای گردند یا اینکه عذاب دردناکی بر آنها نازل شود».
تمام این آیات دلالت صریح بر مکانت و منزلت رسول الله جدر تشریع اسلامی میدهد و این که هیچ کس حق ندارد از دستورات ایشان سرپیچی کند یا درون قلبش از آن ناراضی باشد.
در خود سنت نیز احادیثی وارد شده که بر همین موضوع تاکید میکند، برخی از آنها عبارتند از:
۱- «لا أُلْفِیَنَّ أحدَکم متکئاً علی أریکته یأتیه أمر مما أمرتُ به أو نهیتُ عنه فیقول: لا أدری ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه»([۴] ).«نبینم کسی را در حالیکه بر تختش تکیه داده است اگر امری یا نهیای از من به او برسد بگوید: نمیدانم هر آنچه را در قرآن یافتیم بدان عمل میکنیم».
۲- «ألا إني أوتيت القرآن ومثله معه، ألا يوشك رجل شبعان على أريكته يقول: عليكم بهذا القرآن، فما وجدتم فيه من حلال فأحلوه، وما وجدتم فيه من حرام فحرموه، ألا وإن ما حرم رسول الله جكما حرم الله»([۵] ).«همانا که به من قرآن و همانند آن داده شده است، و نزدیک است زمانی فرا رسد که فردی با شکم سیر بر تختش تکیه داده است و میگوید: فقط به قرآن اکتفا کنید، هر چیزی را که در قرآن بدان حکم حلال داده شده است حلال بدانید و هر چیزی را که بدان حکم حرام داده شده است حرام بدانید، همانا هر آنچه که رسول الله جحرام کرده است مانند چیزی است که الله حرام کرده باشد».
۳- «لعل أحدكم يأتيه حديث من حديثي وهو متكئ على أريكته فيقول: دعونا من هذا، ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه»([۶] ).«شاید فردی از شما حدیثی از من به او برسد و در حالیکه بر روی تختش تکیه داده است بگوید: این احادیث را کنار بگذارید، هر چه در قرآن یافتیم از همان پیروی میکنیم».
چنانکه میبینیم رسول الله جامتش را از چنین برخوردی با احادیث نهی کرده است، ولی خبر دادهاند که چنین افرادی در همین امت به وجود خواهند آمد، و اگر به واقع بنگریم خواهیم یافت که افراد زیادی با چنین افکاری در میان امت اسلامی وجود دارند و متاسفانه به رواج این گونه افکار نیز کمر همت بستهاند.
البته تاریخ ظهور چنین افکاری به عهد تابعین بر میگردد، صحابی جلیل عمران بن حصین سبا جمعی از دوستانش در مجلسی نشسته بودند که یکی از آنها گفت: «لا تحدثونا إلا بالقرآن» (به غیر از قرآن از چیز دیگری صحبت نکنید)، عمران سدر جوابش فرمود: أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلى القرآن أكنت تجد فيه صلاة الظهر أربعاً، وصلاة العصر أربعاً، والـمغرب ثلاثاً، تقرأ في اثنتين؟
أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلى القرآن أكنت تجد الطواف سبعاً، والطواف بالصفا والـمروة»؟(بگو ببینم اگر تو و همفکرانت به قرآن اکتفا کنید آیا میتوانی در آن نماز ظهر را چها رکعت، و نماز عصر را چهار رکعت، ونماز مغرب را سه رکعت بیابی که در دو رکعت آن با صدای بلند قرائت میکنی؟.
بگو ببینم اگر تو و همفکرانت به قرآن بسنده کنید آیا میتوانی در آن طواف و سعی بین صفا و مروه را هفت بار بیابی)؟
سپس این صحابی جلیل سرو به همراهانش کرد و گفت: «أي قوم خذوا عنا، فإنكم والله إن لا تفعلوا لَتَضُلُّنَّ». ( ای مردم علم دین را از ما اصحاب رسول الله جبگیرید، به خدا قسم اگر چنین نکنید گمراه خواهید شد) ([۷] ).
و در طول تاریخ اسلام بارها علما با چنین افکاری مبارزه کرده و آنها را منحرف دانستهاند.
ایوب سختیانی عالم بزرگ و مشهور میفرماید:
«إذا حدثت الرجل بالسنة فقال: دعنا من هذا و حدثنا بالقرآن فاعلم أنه ضال مضل».(هر گاه برای شخصی از حدیث و سنت سخن گفتی و او در مقابل گفت: این صحبتها و استدلالها را بگذار کنار و از قرآن برایمان بگو بدان که او گمراه و گمراه کننده است)([۸] ).
و از دیدگاه اهمیت سنت و اقوال رسول الله جدر تشریع اسلامی اصحاب ایشان شو علمای پس از آنان در حفظ این در گرانبها کوشش کرده و به گونههای مختلف از حفظ متون و اسانید تا تصنیف و تالیف در رجال و متون و علل از خدمت به این علم شریف کوتاهی نکردهاند.
هنگامی که آیات قرآن به صورت اجمالی بر رسول الله جنازل میشد ایشان با بیان و تفسیر خود آن آیات را برای اصحابش توضیح میدادند و نکات غامض و مجمل آن را برطرف میکردند.
صحابه شنیز اقوال و تفسیر رسول الله جرا حفظ نموده و آن را به نسل بعد از خود منتقل کردند، و آنان نیز به همین منوال وظیفه خود را انجام داده و این مسئولیت را به نحو احسن اجرا نمودند.
و بدین ترتیب کم کم علم شریفی به نام علم حدیث شکل گرفت که علما با تالیف و تصنیف در جوانب مختلف به این علم خدمت نمودند، لازم به تذکر است که علم حدیث بالاترین آمار تالیف در علوم مختلف اسلامی را دارد که خود نیز بیانگر اهتمام علمای اسلام بدان میباشد.
صحیحترین کتابی که در علم حدیث به رشتۀ تحریر در آمده است صحیح امام محمد بن اسماعیل بخاری است که علمای اسلام به اتفاق آن را صحیحترین کتاب بعد از قرآن کریم میدانند، پس از آن این شرف شامل صحیح امام مسلم بن الحجاج نیشابوری گشته است که اصطلاحاً به آن دو صحیحین گفته میشود.
علما نیز بیشترین اهتمام خود را صرف این دو کتاب کردهاند و به شرح و نقد آن پرداختهاند که امروزه نیز منتقدین زیادی در مقابل صحیح بخاری قد علم کردهاند.
بزرگترین عالم علم متون و علل حدیث بعد از بخاری و مسلم، امام حافظ ابو الحسن دارقطنی میباشد که کتابی به عنوان الالتزامات و التتبع را به عنوان نقد بر صحیحین نوشته است.
ایشان در این کتاب امام بخاری و مسلم را ملزم به اخراج برخی احادیث کردهاند که از لحاظ قوت سند هم سطح اسانید صحیحین میباشد، که این الزام وارد نیست، زیرا امام بخاری و مسلم به هیچ وجه خود را ملزم نکردهاند تا تمام احادیث صحیح را در این دو کتاب روایت کنند، بلکه اگر شخصی علل امام ترمذی را بررسی کند تعداد احادیثی که امام بخاری آن را تصحیح کرده است ولی در صحیحش روایت نکرده است خواهد دانست.
همچنین امام دارقطنی از روایت برخی احادیث و برخی رجال اسناد صحیحین انتقاد کرده است که در برخی از انتقاداتش حق با صاحب صحیحین میباشد و در برخی دیگر اختلاف نظر بین دو محدث و متخصص بوده که آگاهی شیخین - بخاری و مسلم - به علم حدیث تصحیح آن دو را مقدم بر انتقاد حافظ دارقطنی قرار داده است.
و در برخی دیگر از انتقادات جانب دارقطنی قویتر میباشد.
در همین زمینه حافظ ابن حجر میفرماید: «وليست كلها قادحة، بل أكثرها الجواب عنه ظاهر، والقدح فيه مندفع، وبعضها الجواب عنه محتمل، واليسير منه في الجواب عنه تعسف»([۹] ). (همۀ انتقادات امام دارقطنی قابل قبول نیست، بلکه بیشتر آن به راحتی میتوان بدان پاسخ داد، و انتقادش در این قسمت مردود است، و پاسخ دادن به برخی دیگر از انتقاداتش با امکان احتمال صورت میگیرد، و در پاسخ گفتن به مقدار کمی از آن انتقادات تکلف وجود دارد، یعنی در این قسمت جانب دارقطنی قویتر است).
و از آنجاییکه کار بشر همیشه ناقص است و هیچ وقت به کمال مطلق نمیرسد هر کس کتابی را تالیف کند حتماً به دنبال خود منتقدانی را خواهد داشت، ولی شکی نیست که باید منتقد حداقل دارای تخصص و اهلیت باشد تا بتواند انتقاد خود را درست وارد کند، و این همان کاری است که دارقطنی انجام داده است.
ولی متاسفانه امروزه شاهد کسانی هستیم که با وجود عدم اهلیت و تخصص به نقد و انتقاد احادیث صحیحین پرداخته و صحت آنها را زیر سوال میبرند.
یکی از مشهورترین حدیثی که مورد انتقاد قرار دارد حدیث «لَيَكُونَنَّ مِنْ أُمَّتِي أَقْوَامٌ يَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ وَالْحَرِيرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَازِفَ» میباشد، این حدیث را امام بخاری در صحیحش از شیخش هشام بن عمار روایت کرده است، و متخصصین علم حدیث آن را مورد انتقاد قرار ندادهاند، یعنی آن را صحیح دانستهاند.
دلیل و حجت منتقدان امروزی که خود نیز پیروان ابن حزم ظاهری هستند وجود انقطاع در اسناد میباشد، بدین معنی که امام بخاری این حدیث را مسند روایت نکرده است، بلکه در روایت آن گفته است: وقال هشام بن عمار، و سپس بقیه اسناد را ذکر کرده است، که به این عمل بخاری تعلیق گفته میشود، بنابراین اسناد منقطع بوده و ارزش استدلال ندارد.
اولا: باید گفت صورت مساله اصلا تعلیق نیست، زیرا تعلیق حذف شیخ مصنف فما فوق میباشد.
و همانطور که در این حدیث واضح است امام بخاری شیخش را از اسناد حذف نکرده بلکه به جای استفاده از صیغه حدثنا از قال استفاده کرده است که از لحاظ اتصال سند از صیغه عنعنه نیز بالاتر است، و نظر متخصصین علوم مصطلح در مورد عنعنه این است که اگر راوی مدلس نباشد حکم بر متصل بودن اسناد میشود، بنابراین اسناد مذکور کاملا متصل بوده و انتقاد وارد بر آن به هیچ وجه قابل قبول نیست.
ثانیا: امام بخاری این حدیث را در اصول صحیح و در مقام احتجاج به آن روایت کرده است، و بر اساس آنچه علمای حدیث با استقراء از صحیح بخاری برداشت کردهاند هر آنچه در اصول روایت شود صحیح است، بلکه از بالاترین درجه صحت برخوردار است، و احادیثی که در متابعات وشواهد روایت میشود در درجه دوم صحت قرار دارد.
ثالثا: حافظ ابن حجر عسقلانی حدیث مذکور را با اسانید مختلف در کتابی که در همین زمینه به عنوان تغلیق التعلیق([۱۰] ) تالیف کرده است روایت نموده و پس از ذکر طرق حدیث میگوید: «وفيما أوردته كفاية لمن عقل وتدبر» (برای کسی که عقل دارد و اهل تدبر است در صحیح بودن این حدیث آن چه ذکر کردم کافی است).
[۱] این مقدمه از مترجم میباشد. [۲] سنن ابو داود: کتاب العلم ( ۲۰ ) , باب کتابة العلم ( ۳ ) , ص ۶۵۶ , ح ۳۶۴۶ . [۳] جامع ترمذی: کتاب فضائل القرآن , باب ما جاء فیمن قرأ حرفاً من القرآن ما له من الأجر ( ۱۶ ) , ۵/۳۳ , ح ۲۹۱۰. [۴] سنن ابو داود: كتاب السنة ( ۳۵ )، باب في لزوم السنة ( ۶ )، ص ۸۳۱، ح ۴۶۰۵ . وجامع ترمذی: كتاب العلم، باب ما نهی عنه أن یقال عند حدیث النبی ج، ۴/۳۹۸، ح ۲۶۶۳. وسنن ابن ماجه: المقدمة ( ۱ )، باب تعظیم حدیث رسول الله جوالتغلیظ على من عارضه ( ۲ )، ۱/۶، ح ۱۳. [۵] سنن ابو داود: كتاب السنة ( ۳۵ )، باب فی لزوم السنة ( ۶ )، ص ۸۳۱، ح ۴۶۰۴. وجامع ترمذی: كتاب العلم، باب ما نهی عنه أن یقال عند حدیث النبی ج، ۴/۳۹۹، ح ۲۶۶۴. وسنن ابن ماجه: المقدمة ( ۱ )، باب تعظیم حدیث رسول الله جوالتغلیظ على من عارضه (۲)، ۱/۶، ح ۱۲ . [۶] الكفایة للخطیب: ص ۴۲، وجامع بیان العلم وفضله لابن عبد البر: ۲/۱۸۹ . [۷] مدخل الدلائل للبیهقی: ۱/۲۵، والكفایة للخطیب: ص ۴۸، وجامع بیان العلم وفضله لابن عبد البر: ۲/۱۹۱. [۸] معرفة علوم الحدیث للحاكم: ص ۶۵، والكفایة للخطیب: ص ۴۹ . [۹] هدی الساری مقدمة فتح الباری: ص ۳۸۳ . [۱۰] ۵/۱۷-۲۲.