بابُ الاعتکافِ: باب اعتکاف
۲۰۶-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَعْتَكِفُ فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّهُ تعالى، ثُمَّ اعْتَكَفَ أَزْوَاجُهُ مِنْ بَعْدِهِ.
وَفِي لَفْظٍ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَعْتَكِفُ فِي كُلِّ رَمَضَانَ، فَإِذَا صَلَّى الْغَدَاةَ جَاءَ مَكَانَهُ الَّذِي اعْتَكَفَ فِيهِ».
واژهها:
الغداة: صبح.
مفهوم حدیث: «عایشه لمیفرماید: رسول الله جدهۀ سوم رمضان را تا وقتی که خداوند روحش را قبض کرد اعتکاف مینمود، سپس بعد از ایشان زنهایش اعتکاف میکردند.
و در روایتی: رسول الله جدر هر رمضان اعتکاف میکرد، و هنگامیکه نماز صبح را میخواند به جایی میرفت که در آن اعتکاف کرده بود».
۲۰۷-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا كَانَتْ تُرَجِّلُ النَّبِيَّ ج وَهِيَ حَائِضٌ، وَهُوَ مُعْتَكِفٌ فِي الْمَسْجِد، وَهِيَ فِي حُجْرَتِهَا، يُنَاوِلُهَا رَأْسَهُ.
وَفِي رِوَايَةٍ: وَكَانَ لا يَدْخُلُ الْبَيْتَ إلاَّ لِحَاجَةِ الإِنْسَانِ.
وَفِي رِوَايَةٍ: أَنَّ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: إِنْ كُنْتُ لأَدْخُلُ الْبَيْتَ لِلْحَاجَةِ وَالْمَرِيضُ فِيهِ، فَمَا أَسْأَلُ عَنْهُ إلاَّ وَأَنَا مَارَّةٌ».
واژهها:
تُرًجَّل: شانه میزند. (برای مونث)
الحجرة: اتاق.
یناولها: به او میداد.
حاجة الإنسان: نیاز انسان.
مارة: عبور میکردم. اسم فاعل مونث از مادۀ « مرّ » میباشد.
مفهوم حدیث: «از عایشه لروایت است که سر پیامبر جرا در حالی که او عادت ماهیانه و در اتاقش بود و پیامبر جنیز اعتکاف کرده بود شانه میزد بدین گونه که پیامبر جاز مسجد سر خود را به اتاق عایشه ل داخل میکرد و به او میسپرد تا برایش شانه بزند.
و در روایتی: پیامبر جاز اعتکافش خارج نمیشد مگر اینکه میخواست نیازهای انسانی خود را (مانند خوردن و آشابیدن و حمام گرفتن) برطرف سازد.
و در روایتی: عایشه لفرمود: من از اعتکافم برای برطرف کردن حاجتم به منزل میرفتم و اگر در آن مریضی مییافتم در حالی که راه میرفتم از او احوال پرسی میکردم».
۲۰۸-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي كُنْتُ نَذَرْتُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَنْ أَعْتَكِفَ لَيْلَةً- وَفِي رِوَايَةٍ: يَوْماً- فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ. قَالَ: أَوْفِ بِنَذْرِكَ.
وَلَمْ يَذْكُرْ بَعْضُ الرُّوَاةِ يَوْماً ولا لَيْلَةً».
مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب سمیفرماید: به رسول الله جگفتم: در جاهلیت نذر کردهام تا یک شب- و در روایتی یک روز- در مسجد الحرام اعتکاف کنم. ایشان فرمودند: نذرت را ادا کن.
و برخی از راویان روز و شب را در روایت حدیثش ذکر نکرده است».
۲۰۹-«عَنْ صَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُوْلُ اللهِ ج مُعْتَكِفًا في المسْجِد، فَأَتَيْتُهُ أَزُورُهُ لَيْلاً، فَحَدَّثْتُهُ، ثُمَّ قُمْتُ لأَنْقَلِبَ، فَقَامَ مَعِي لِيَقْلِبَنِي- وَكَانَ مَسْكَنُهَا فِي دَارِ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ- فَمَرَّ رَجُلانِ مِنْ الأَنْصَارِ فَلَمَّا رَأَيَا رَسُولَ اللَّهِ ج أَسْرَعَا في المشي، فَقَالَ ج: عَلَى رِسْلِكُمَا، إنَّهَا صَفِيَّةُ بِنْتُ حُيَيٍّ، فَقَالا: سُبْحَانَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: إنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنْ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّي خِفْتُ أَنْ يَقْذِفَ فِي قُلُوبِكُمَا شَرّاً، أَوْ قَالَ شَيْئاً.
وَفِي رِوَايَةٍ: أَنَّهَا جَاءَتْ تَزُورُهُ فِي اعْتِكَافِهِ فِي الْمَسْجِدِ فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ، فَتَحَدَّثَتْ عِنْدَهُ سَاعَةً، ثُمَّ قَامَتْ تَنْقَلِبُ، فَقَامَ النَّبِيُّ ج مَعَهَا يَقْلِبُهَا، حَتَّى إذَا بَلَغَتْ بَابَ الْمَسْجِدِ عِنْدَ بَابِأُمِّ سَلَمَةَ، ثُمَّ ذَكَرَهُ بِمَعْنَاهُ».
واژهها:
أنقلب: بر میگردم.
ليَقْلِبَنِي: تا مرا بر گرداند.
علی رسلکما: آهسته و آرام باشید.
يَجْرِي: جریان مییابد، حرکت میکند.
مجری الدم: مانند جریان خون.
یقذف: میاندازد، میافکند.
سَاعَةً: بخشی از زمان.
مفهوم حدیث: «صفیه بنت حیی لمیفرماید: رسول الله جدر مسجد معتکف بود، شبی برای دیدن ایشان به نزدش رفتم، با ایشان مشغول صحبت شدم، سپس برخاستم تا به خانهام برگردم، ایشان بلند شدند تا مرا تا خانه همراهی کنند- صفیه ل در خانۀ اسامه بن زید سساکن بود- دو نفر از انصار از کنار ما گذشتند، وقتی که پیامبر جرا دیدند به سرعت راه رفتن خود افزودند، پیامبر جبه ایشان گفتند: آهسته و آرام باشید، این زنی که همراه من است همسرم صفیه بنت حیی است، آن دو گفتند: سبحان الله یا رسول الله (ما چگونه میتوانیم به شما سوء ظن داشته باشیم)، پیامبر جفرمودند: شیطان مانند خون در بدن بنی آدم نفوذ میکند و من ترسیدم که در دل شما چیز بدی بیافکند.
و در روایتی: حفصه لدر دهۀ سوم رمضان نزد پیامبر جدر مسجد محل اعتکافش آمد تا از ایشان دیدن کند، پارهای از وقت با ایشان مشغول صحبت شد، سپس برخاست تا برگردد، پیامبر جنیز برخاست تا او را تا خانه اش همراهی کند، وقتی که به در مسجد از جهت در ام سلمه رسید... سپس معنای حدیث مذکور را روایت کرد».