کتابُ الطَّلاقِ کتاب طلاق
۳۱۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّهُ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَهِيَ حَائِضٌ، فَذَكَرَ ذَلِكَ عُمَرُ س لِرَسُولِ اللَّهِ ج، فَتَغَيَّظَ فِيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج، ثُمَّ قَالَ: لِيُرَاجِعْهَا، ثُمَّ يُمْسِكْهَا حَتَّى تَطْهُرَ، ثُمَّ تَحِيضَ فَتَطْهُرَ، فَإِنْ بَدَا لَهُ أَنْ يُطَلِّقَهَا فَلْيُطَلِّقْهَا طَاهِراً قَبْلَ أَنْ يَمَسَّهَا، فَتِلْكَ الْعِدَّةُ كَمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ.
وَفِي لَفْظٍ: حَتَّى تَحِيضَ حَيْضَةً مُسْتَقْبَلَةً سِوَى حَيْضَتِهَا الَّتِي طَلَّقَهَا فِيهَا.
وَفِي لَفْظٍ: فَحُسِبَتْ مِنْ طَلاقِهَا، وَرَاجَعَهَا عَبْدُ اللَّهِ س كَمَا أَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج».
واژهها:
تَغَيَّظَ: عصبانی شد.
لِيُرَاجِعْهَا: او را برگرداند.
يُمْسِكْهَا: او را نگه دارد.
بَدَا لَهُ: برایش آشکار شد.
يَمَسُّهَا: با او همخوابی میکند.
مفهوم حدیث: «از عبد الله بن عمر بچنین روایت است که او زنش را در حالیکه عادت ماهیانه بود طلاق داد، عمر ساین موضوع را برای رسول الله جبیان کرد، رسول الله جاز این کار خشمگین شد سپس فرمود: او را برگرداند سپس او را نگه دارد تا اینکه از عادت پاک شود، سپس دوباره عادت شود و دوباره از عادتش پاک شود، آنگاه اگر خواست طلاقش بدهد او را پس از پاک شدن از عادتش و قبل از همخوابی با او طلاقش بدهد، این همان عدّهای است که خداوند به انجام آن دستور داده است.
و در روایتی: تا اینکه یکبار دیگر عادت شود غیر از آن عادتی که او را در آن طلاق داده است.
و در روایتی دیگر: و این طلاق به عنوان یکی از سه طلاق برای زنش محسوب شد، و عبد الله نیز آن را آنچنانکه رسول الله جفرموده بود برگرداند».
۳۱۶-«عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ قَيْسٍ ل أَنَّ أَبَا عَمْرِو بْنَ حَفْصٍ طَلَّقَهَا الْبَتَّةَ وَهُوَ غَائِبٌ- وَفِي رِوَايَةٍ: طَلَّقَهَا ثَلاثاً- فَأَرْسَلَ إلَيْهَا وَكِيلُهُ بِشَعِيرٍ، فَسَخِطَتْهُ، فَقَالَ: وَاَللَّهِ مَا لَكِ عَلَيْنَا مِنْ شَيْءٍ. فَجَاءَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج فَذَكَرَتْ ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ: لَيْسَ لَكِ عَلَيْهِ نَفَقَةٌ- وَفِي لَفْظٍ: وَلا سُكْنَى- فَأَمَرَهَا أَنْ تَعْتَدَّ فِي بَيْتِ أُمِّ شَرِيكٍ، ثُمَّ قَالَ: تِلْكَ امْرَأَةٌ يَغْشَاهَا أَصْحَابِي، اعْتَدِّي عِنْدَ ابْنِ أُمِّ مَكْتُومٍ، فَإِنَّهُ رَجُلٌ أَعْمَى، تَضَعِينَ ثِيَابَكِ عِنْدَهُ، فَإِذَا حَلَلْتِ فَآذِنِينِي.
قَالَتْ: فَلَمَّا حَلَلْتُ ذَكَرْتُ لَهُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ وَأَبَا جَهْمٍ خَطَبَانِي، فَقَالَرَسُولُ اللَّهِ ج: أَمَّا أَبُو جَهْمٍ فَلا يَضَعُ عَصَاهُ عَنْ عَاتِقِهِ، وَأَمَّا مُعَاوِيَةُ فَصُعْلُوكٌ لا مَالَ لَهُ، انْكِحِي أُسَامَةَ بْنَ زَيْد، فَكَرِهَتْهُ ثُمَّ قَالَ: انْكِحِي أُسَامَةَ بْنَ زَيْد، فَنَكَحَتْهُ، فَجَعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً،وَاغْتَبَطتُ بِهِ».
واژهها:
الْبَتَّةَ: سه طلاقه، طلاقی که شوهر نمیتواند بعد از آن همسرش را برگرداند، مگر اینکه با شخص دیگری ازدواج کرده و دوباره از او سه طلاق بگیرد، در این صورت شوهر اول با عقد و مهریۀ جدید میتواند با او ازدواج کند.
سَخِطَتْهُ: باعث ناراحتی او شد.
تَعْتَدُّ: عده مینشیند.
امْرَأَةٌ يَغْشَاهَا أَصْحَابِي: اصحابم زیاد به دیدن او میروند. او زنی بسیار با تقوا و صالحی بود، به همین سبب صحابه برای زیارتش به نزد او میرفتند.
تَضَعِينَ ثِيَابَكِ عِنْدَهُ: میتوانی نزد او حجابت را کنار بگذاری، زیرا او نابینا است و نمیتواند تو را ببیند.
حَلَلْتِ: عدهات به پایان رسید.
آذِنِينِي: به من خبر بده، مرا آگاه کن.
خَطَبَانِي: آن دو نفر از من خواستگاری کردند.
لا يَضَعُ عَصَاهُ عَنْ عَاتِقِهِ: عصایش را از شانه اش پایین نمیآورد، یعنی بسیار به زن کتک میزند.
صُعْلُوكٌ: فقیر، بی چیز.
اغْتَبَطتُ بِهِ: به او غبطه خوردم.
مفهوم حدیث: «از فاطمه بنت قیس لچنین روایت است که ابو عمرو بن حفص در حالی که از او دور بود او را سه طلاق داد، وکیل شوهرش مقداری جو برای فاطمه فرستاد که باعث نارضایتی او گردید، وکیل شوهرش به او گفت: به خدا قسم تو حقی بر گردن ما نداری، فاطمه نیز به نزد رسول الله جآمد و موضوع را برای ایشان تعریف کرد، پیامبر جنیز فرمودند: برای تو هیچ نفقهای بر او واجب نیست- و در روایتی: و مسکن نیز بر او واجب نیست- آنگاه پیامبر جبه او فرمود تا در منزلام شریک به عده بنشیند، سپس فرمود: او زنی است که اصحابم زیاد به دیدنش میروند، بنابراین نزد ابن ام مکتوم به عده بنشین، زیرا او مردی نابینا است و اگر حجابت را برداری تو را نمیبیند، و هر گاه عدهات به پایان رسید به من خبر بده.
فاطمه میگوید: وقتی عدهام به پایان رسید به ایشان گفتم که معاویه بن ابی سفیان و ابو جهم از من خواستگاری کردهاند، رسول الله جفرمودند: اما ابو جهم مردی است که عصایش هرگز از روی شانه اش پایین نمیآورد و بسیار به زن کتک میزند، و اما معاویه فقیر و بی پول است، با اسامه بن زید ازدواج کن، فاطمه از اسامه خوشش نیامد، سپس پیامبر جبرای بار دیگر به او فرمود: با اسامه بن زید ازدواج کن، او نیز با اسامه ازدواج کرد، و خداوند نیز در ازدواجشان خیر و برکت بسیاری قرار داد، فاطمه میگوید: من (در پرهیزگاری) غبطۀ اسامه را خوردم».