کتابُ الحُدودِ کتاب مجازات
۳۴۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَدِمَ نَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَيْنَةَ فَاجْتَوَوُا الْمَدِينَةَ، فَأَمَرَ لَهُمْالنَّبِيُّ ج بِلِقَاحٍ، وَأَمَرَهُمْ أَنْ يَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا، فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا قَتَلُوا رَاعِيَ النَّبِيِّ ج وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الْخَبَرُ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِي آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِيءَ بِهِمْ، فَأَمَرَ بِهِمْ، فَقُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ، وَسُمِرَتْ أَعْيُنُهُمْ، وَتُرِكُوا فِي الْحَرَّةِ يَسْتَسْقُونَ فَلا يُسْقَوْنَ.
قَالَ أَبُو قِلابَةَ: فَهَؤُلاءِ سَرَقُوا وَقَتَلُوا وَكَفَرُوا بَعْدَ إيمَانِهِمْ، وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ.
أَخْرَجَهُ الْجَمَاعَةُ.
اجْتَوَيْتَ البِلادَ: إِذا كرهْتَها وإِنْ كانتْ مُوافِقَةً.
واسْتَوْبَأْتَها: إِذا لم تُوَافِقْكَ».
واژهها:
قَدِمَ: آمد.
عُكْلٍ: نام یکی از قبیلههای عدنانی است.
عُرَيْنَةَ: نام یکی از قبیلههای قحطانی است.
اجْتَوَوْا المدينة: (به سبب بیماریی که به آن مبتلا شدند) از مدینه بدشان آمد.
لِقَاحٍ: ماده شتر پر شیر.
الأَبْوَال: جمع بول، ادرار.
الأَلْبَان: جمع لبن، شیر.
انْطَلَقُوا: رفتند.
صَحُّوا: حالشان خوب شد.
الرَاعِي: چوپان.
اسْتَاقُوا: گرفتند، بردند.
النَّعَمَ: به حیوانات چهار پا گفته میشود، در اینجا منظور شتر است.
سُمِرَتْ أَعْيُنُهُمْ: چشمهایشان را میل کشیدند، با آهن داغ چشمهایشان را از کاسه در آوردند.
الْحَرَّةِ: زمینی که پر از سنگ سیاه باشد به گونهای که آن را بپوشاند، یکی از نواحی مدینه است.
يَسْتَسْقُونَ: درخواست آب میکنند.
لا يُسْقَوْنَ: به آنان آب داده نمیشود.
مفهوم حدیث: «انس بن مالک سمیفرماید: گروهی از قبیلۀ عکل یا عرینه به مدینه آمدند، (در اثر مبتلا شدن به یک نوع بیماری) از مدینه بدشان آمد، پیامبر جدستور دادند تا برای آنها ماده شترهای پرشیری فراهم کنند، و به آنها فرمود تا از شیر و ادرار آن شترها بخورند، آنها نیز (به محل شترها) رفتند، وقتی حالشان خوب شد چوپان پیامبر جرا کشتند و شترها را با خود بردند، خبر این حادثه در اول روز به پیامبر جرسید، سپس گروهی را به دنبال آنها فرستاد، نیمرو آنها را آوردند، پیامبر جدستور دادند تا دست و پایشان از چپ و راست قطع شود، و در چشمهایشان میل کشیده شود، و آنها را در حره رها کردند، آنها درخواست آب میکردند ولی کسی به آنها آبنمیداد.
ابو قلابه میگوید: اینها کسانی بودند که دزدی کردند و آدم کشتند، و بعد از ایمانشان کافر شدند، و با خدا و رسولش دشمنی کردند».
این حدیث را بخاری، مسلم، ابو داود، نسائی، ترمذی و ابن ماجه قزوینی در کتابهایشان روایت کردهاند.
اجتویت البلاد: از آن سرزمین بدت آمد حتی اگر جای خوبی باشد.
واستوبأتها: آن جا با تو سازگاری نداشت.
۳۴۵-«عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَزَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ ب أَنَّهُمَا قَالا: إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَعْرَابِ أَتَى رَسُولَ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْشُدُكَ اللَّهَ إلاَّ قَضَيْتَ بَيْنَنَا بِكِتَابِ اللَّهِ، فَقَالَ الْخَصْمُ الآخَرُ- وَهُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ: نَعَمْ، فَاقْضِ بَيْنَنَا بِكِتَابِ اللَّهِ، وَأْذَنْ لِي. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: قُلْ، فَقَالَ: إنَّ ابْنِي كَانَ عَسِيفاً عَلَى هَذَا، فَزَنَى بِامْرَأَتِهِ، وَإِنِّي أُخْبِرْتُ أَنَّ عَلَى ابْنِي الرَّجْمَ، فَافْتَدَيْتُ مِنْهُ بِمِائَةِ شَاةٍ وَوَلِيدَةٍ، فَسَأَلْتُ أَهْلَ الْعِلْمِ فَأَخْبَرُونِي أَنَّمَا عَلَى ابْنِي جَلْدُ مِائَةٍ وَتَغْرِيبُ عَامٍ، وَأَنَّ عَلَى امْرَأَةِ هَذَا الرَّجْمَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: وَاَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لأَقْضِيَنَّ بَيْنَكُمَا بِكِتَابِ اللَّهِ، الْوَلِيدَةُ وَالْغَنَمُ رَدٌّ عَلَيْك، وَعَلَى ابْنِكَ جَلْدُ مِائَةٍ وَتَغْرِيبُ عَامٍ، وَأَنَّ عَلَى امْرَأَةِ هَذَاالرَّجْمَ، وَاغْدُ يَا أُنَيْسُ- لِرَجُلٍ مِنْ أَسْلَمَ- إِلَى امْرَأَةِ هَذَا، فَإِنْ اعْتَرَفَتْ فَارْجُمْهَا، فَغَدَا عَلَيْهَا، فَاعْتَرَفَتْ، فَأَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَرُجِمَتْ. العَسيفُ: الأَجيرُ».
واژهها:
أَنْشُدُكَ اللَّهَ: به خدا از تو میخواهم.
الْخَصْمُ: دشمن، طرف دوم دعوا.
أفقه: داناتر.
العَسِيف: کارگر.
الرَّجْم: سنگسار.
افْتَدَيْتُ: با پرداخت فدیه نجاتش دادم.
الشَاة: گوسفند.
الوَلِيدَة: کنیز.
الجَلْدُ: شلاق، تازیانه.
التَغْرِيبُ: تبعید.
اغْدُ: برو.
مفهوم حدیث: «عبید الله بن عبد الله بن عتبه بن مسعود از ابو هریره و خالد بن زید جهنی بروایت میکند که گفتند: یکی از بادیه نشینها نزد رسول الله جآمد و گفت: یا رسول الله به خدا از تو میخواهم تا با قرآن بین ما قضاوت کنی، طرف دوم- که از اولی داناتر بود- گفت: بله، بین ما با قرآن کتاب خدا قضاوت کن و اجازه بده تا من سخن بگویم، رسول الله جبه او فرمود: بگو. آن مرد گفت: پسرم نزد این شخص کارگر بوده و با زنش زنا کرده است، به من گفتند که پسرم باید سنگسار شود، صد تا گوسفند و یک کنیز به این مرد دادم تا پسرم را از مرگ نجات دهم، سپس از علما در این باره پرسیدم، آنها به من گفتند: پسرم فقط صد ضربه شلاق میخورد و یک سال نیز تبعید میشود، و زن این شخص است که سنگسار میشود. آنگاه رسول الله جفرمودند: قسم به کسی که جانم در دست اوست بر اساس کتاب خدا بین شما دو نفر قضاوت میکنم، کنیز و گوسفندانت به تو بر میگردد، و پسرت صد ضربه شلاق میخورد و یک سال نیز تبعید میگردد، و زن این مرد نیز سنگسار میشود، و ای انیس- شخصی از اسلم- نزد زن این مرد برو، اگر اعتراف کرد او را سنگسار کن، انیس نزد او رفت و آن زن نیز اعتراف کرد، سپس رسول الله جدستور دادند و آن زن سنگسار شد».
۳۴۶-«عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَزَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ ب قَالا: سُئِلَ النَّبِيُّ ج عَنِ الأَمَةِ إذَا زَنَتْ وَلَمْ تُحْصِنْ، قَالَ: إنْ زَنَتْ فَاجْلِدُوهَا، ثُمَّ إنْ زَنَتْ فَاجْلِدُوهَا، ثُمَّ إنْ زَنَتْ فَاجْلِدُوهَا، ثُمَّ بِيعُوهَا وَلَوْ بِضَفِيرٍ.
قالَ ابنُ شِهابٍ: ولاأَدري أَبَعْدَ الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعةِ».
والضَّفيرُ: الحَبْلُ.
واژهها:
الأَمَة: کنیز.
لَمْ تُحْصِنْ: ازدواج نکرده است.
اجْلِدُوهَا: او را تازیانه بزنید.
الضَفِير: بند، طناب.
مفهوم حدیث: «عبید الله بن عبد الله بن عتبه بن مسعود از ابو هریره و زید بن خالد جهنی بروایت میکند که آن دو فرمودند: از پیامبر جدربارۀ کنیزی که هنوز ازدواج نکرده و زنا کند سوال کردند، فرمود: اگر زنا کرد او را تازیانه بزنید، اگر باز هم زنا کرد باز او را تازیانه بزنید، اگر باز هم زنا کرد باز هم به او تازیانه بزنید، سپس او را بفروشید حتی اگر به قیمت یک طناب باشد.
ابن شهاب (راوی حدیث) میگوید: نمیدانم آیا بعد از بار سوم یا بعد از بار چهارم فروخته میشود».
۳۴۷-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّهُ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ رَسُولَ اللَّهِ ج وَهُوَ فِي الْمَسْجِدِ فَنَادَاهُ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي زَنَيْتُ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ. فَتَنَحَّى تِلْقَاءَ وَجْهِهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي زَنَيْت، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، حَتَّى ثَنَّى ذَلِكَ عَلَيْهِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ. فَلَمَّا شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ دَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: أَبِكَ جُنُونٌ؟ قَالَ: لا، قَالَ: فَهَلْ أَحْصَنْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّه ج: اذْهَبُوا بِهِ فَارْجُمُوهُ.
قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: فَأَخْبَرَنِي أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنَّه سَمِعَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ ب يَقُولُ: كُنْت فِيمَنْ رَجَمَهُ، فَرَجَمْنَاهُ بِالْمُصَلَّى، فَلَمَّا أَذْلَقَتْهُ الْحِجَارَةُ هَرَبَ، فَأَدْرَكْنَاهُ بِالْحَرَّةِ، فَرَجَمْنَاهُ.
الرَّجُلُ هو ماعزُ بنُ مالِكٍ، ورَوَى قِصَّتَهُ جابرُ بنُ عبدِ اللهِ وعَبْدُ اللهِ بنُ عَباسٍ وأَبو سعيدٍ الخُدْرِيُّ وبُرَيْدَةُ بنُ الحُصَيْبِ الأَسْلَمِيُّ ش».
اژهها:
تَنَحَّى تِلْقَاءَ وَجْهِهِ: روبروی او قرار گرفت.
ثَنَّى: تکرار کرد.
هَلْ أَحْصَنْتَ: آیا ازدواج کرده ای؟
أَذْلَقَتْهُ الْحِجَارَةُ: سنگ به او برخورد کرد.
هَرَبَ: فرار کرد.
الْحَرَّة: زمینی که با سنگ سیاه پوشیده شده باشد، یکی از مناطق مدینۀ منوره است.
مفهوم حدیث: «ابو هریره سمیفرماید: یکی از مسلمانها نزد رسول الله جآمد، ایشان در مسجد بودند، آن مرد پیامبر جرا صدا زد و گفت: یا رسول الله من زنا کرده ام، پیامبر جصورتش را از او برگرداند، آن مرد روبروی پیامبر جنشست و گفت: یا رسول الله من زناکرده ام، باز رسول الله جصورتش را از او برگرداند، تا اینکه این کار را چهار بار با او انجام داد، هنگامیکه چهار بار بر علیه خود شهادت داد رسول الله جاو را فرا خواند و به او فرمود: آیا دیوانه هستی؟ گفت: نه، فرمود: آیا ازدواج کرده ای؟ گفت: بله، رسول الله جفرمود: او را ببرید و سنگسار کنید.
ابن شهاب میگوید: ابو سلمه بن عبد الرحمن به من گفت: از جابر بن عبد الله ب شنیدم که میگفت: من از جمله کسانی بودم که او را سنگسار کردیم، او را در مصلی سنگسار کردیم، وقتی سنگها با بدن او برخورد کرد پا به فرار نهاد، دنبالش کردیم و در حره او را گرفتیم و سنگسارش کردیم.
مردی که سنگسار شد ماعز بن مالک بود، و ماجرایش را جابر بن سمره و عبد الله بن عباس و ابو سعید خدری و بریده بن الحصیب اسلمی شروایت کردهاند».
۳۴۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّهُ قَالَ: إنَّ الْيَهُودَ جَاءُوا إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَذَكَرُوا لَهُ أَنَّ امْرَأَةً مِنْهُمْ وَرَجُلاً زَنَيَا، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا تَجِدُونَ فِي التَّوْرَاةِ فِي شَأْنِ الرَّجْمِ؟ فَقَالُوا: نَفْضَحُهُمْ وَيُجْلَدُونَ، قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلامٍ: كَذَبْتُمْ، إِنَّ فِيهَا آيَةَ الرَّجْمِ، فَأَتَوْا بِالتَّوْرَاةِ فَنَشَرُوهَا، فَوَضَعَ أَحَدُهُمْ يَدَهُ عَلَى آيَةِ الرَّجْمِ فَقَرَأَ مَا قَبْلَهَا وَمَا بَعْدَهَا، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلامٍ: ارْفَعْ يَدَكَ، فَرَفَعَ يَدَهُ فَإِذَا فِيهَا آيَةُ الرَّجْمِ، فَقَالَ: صَدَقَ يَا مُحَمَّد، فَأَمَرَ بِهِمَا النَّبِيُّ ج فَرُجِمَا.
قَالَ: فَرَأَيْت الرَّجُلَ يَجْنَأُ عَلَى الْمَرْأَةِ يَقِيهَا الْحِجَارَةَ.
يَجْنَأُ: يَنْحَنِي.
الرجلُ الذي وضع يدَهُ على آيةِ الرَّجْمِ هو عبدُ اللهِ بنُ صُوريا».
واژهها:
الرَّجْمِ: سنگسار.
نَفْضَحُهُمْ: آنان را رسوا میکنیم.
يُجْلَدُونَ: شلاق میخورند، تازیانه میخورند.
نَشَرُوهَا: آن را باز کردند.
يَجْنَأُ: خم میشود.
يَقِيهَا الْحِجَارَةَ: از برخورد سنگ با آن زن جلوگیری میکند.
مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بمیفرماید: یهود نزد رسول الله جآمدند و به ایشان گفتند که یک زن و مرد از آنها با هم زنا کردهاند، رسول الله جبه آنها گفتند: دربارۀ حکم سنگسار در تورات چه مییابید؟ گفتند: آنها را رسوا میکنیم و تازیانه میزنیم. عبد الله بن سلام گفت: دروغ میگویید، در تورات در این باره آیۀ سنگسار وجود دارد. سپس تورات را آوردند و آن را باز کردند، یکی از یهودیان دستش را بر روی آیۀ سنگسار گذاشت و قبل و بعد آن را خواند، عبد الله بن سلام به او گفت: دستت را بلند کن، او نیز دستش را بلند کرد و دیدند که در تورات آیۀ سنگسار وجود دارد، آن یهودی گفت: عبد الله بن سلام راست میگوید، سپس پیامبر جدستور داد تا آن دو سنگسار شوند.
عبد الله بن عمر بمیفرماید: آن مرد یهودی را هنگام سنگسار دیدم که خود را بر روی زن یهودی خم میکرد تا سنگ به او برخورد نکند.
کسی که دستش را بر روی آیۀ سنگسار گذاشت اسمش عبد الله بن صوریا نام دارد».
نکته: عبد الله بن سلام از علمای یهود بود که با آمدن رسول الله جبه مدینه اسلام آورد.
۳۴۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لَوْ أَنَّ رَجُلاً- أَوْ قَالَ: امْرَأً- اطَّلَعَ عَلَيْكَ بِغَيْرِ إذْنٍ فَحَذَفْتَهُ بِحَصَاةٍ فَفَقَأْتَ عَيْنَهُ مَا كَانَ عَلَيْكَ مِنْ جُنَاحٍ».
واژهها:
اطَّلَعَ عَلَيْكَ: سرک کشید.
حَذَفْتَهُ بحَصَاةٍ: او را با سنگ زدی.
فَقَأْتَ عَيْنَهُ: چشمش را کور کردی.
الجُنَاح: گناه.
مفهوم حدیث: «ابو هریره سمیفرماید: رسول الله جفرمودند: اگر کسی بدون اجازه (از پشت پرده یا هر پوشش دیگری) سرک کشید و به تو نگاه کرد و تو او را با سنگ زدی و چشمش را کوری کردی هیچ گناهی نداری».