کتابُ اللِّعانِ کتاب لعان
۳۲۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ فُلانَ بْنَ فُلانٍ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَيْتَ أَنْ لَـوْ وَجَـدَ
أَحَدُنَا امْرَأَتَهُ عَلَى فَاحِشَةٍ، كَيْفَ يَصْنَعُ؟ إنْ تَكَلَّمَ تَكَلَّمَ بِأَمْرٍ عَظِيمٍ، وَإِنْ سَكَتَ سَكَتَ عَلَى مِثْلِ ذَلِكَ. قَالَ: فَسَكَتَ النَّبِيُّ ج فَلَمْ يُجِبْهُ. فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ أَتَاهُ فَقَالَ: إنَّ الَّذِي سَأَلْتُكَ عَنْهُ قَدُ ابْتُلِيتُ بِهِ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ هَؤُلاءِ الآيَاتِ فِي سُورَةِ النُّورِ ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ﴾[النور: ۶] . فَتَلاهُنَّ عَلَيْهِ وَوَعَظَهُ وَذَكَّرَهُ، وَأَخْبَرَهُ أَنَّ عَذَابَ الدُّنْيَا أَهْوَنُ مِنْ عَذَابِ الآخِرَةِ. فَقَالَ: لا، وَاَلَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيًّا، مَا كَذَبْتُ عَلَيْهَا. ثُمَّ دَعَاهَا، فَوَعَظَهَا، وَأَخْبَرَهَا أَنَّ عَذَابَ الدُّنْيَا أَهْوَنُ مِنْ عَذَابِ الآخِرَةِ. فَقَالَتْ: لا، وَاَلَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ، إنَّهُ لَكَاذِبٌ.
فَبَدَأَ بِالرَّجُلِ فَشَهِدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاَللَّهِ إنَّهُ لَمِنْ الصَّادِقِينَ، وَالْخَامِسَةَ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إنْ كَانَ مِنْ الْكَاذِبِينَ. ثُمَّ ثَنَّى بِالْمَرْأَةِ، فَشَهِدَتْ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاَللَّهِ إنَّهُ لَمِنْ الْكَاذِبِينَ، وَالْخَامِسَةُ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إنْ كَانَ مِنْ الصَّادِقِينَ، ثُمَّ فَرَّقَ بَيْنَهُمَا، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّ أَحَدَكُمَا كَاذِبٌ، فَهَلْ مِنْكُمَا تَائِبٌ؟- ثَلاثاً.
وَفِي لَفْظٍ: لا سَبِيلَ لَكَ عَلَيْهَا، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَالِي؟ فَقَالَ: لا مَالَ لَكَ، إنْ كُنْتَ صَدَقْتَ عَلَيْهَا فَهُوَ بِمَا اسْتَحْلَلْتَ مِنْ فَرْجِهَا، وَإِنْ كُنْتَ كَذَبْتَ عَلَيْهَا فَهُوَ أَبْعَدُ لَكَ مِنْهَا».
واژهها:
اللِّعانِ: برگرفته شده از لعنت است، و تعریف آن در شریعت چهار بار گواهی دادن همراه با قسم در حضور قاضی از طرف زن و شوهر هنگام تهمت زدن زنا به زن از طرف شوهر، که در این گواهی و شهادت شوهر بار پنجم میگوید: اگر من دروغگو باشم لعنت خدا بر من باد، و زن نیز میگوید: اگر او راست میگوید غضب خداوند بر من باد، سپس برای همیشه از هم جدا میشوند.
ابْتُلِيتُ بِهِ: به آن مبتلا شدهام.
تَلاهُنَّ: آن (آیات) را تلاوت نمود.
آیات کامل مربوط به لعان چنین است: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٦ وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٧ وَيَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٨ وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٩﴾[النور: ۶-۹] .
وَعَظَهُ: او را پند و اندرز داد.
ذَكَّرَهُ: به او یاد آوری کرد.
أَهْوَنُ: کمتر، آسانتر.
ثَنَّى: سپس آن کار را انجام داد. آن کار را پس از کار اول انجام داد.
اسْتَحْلَلْتَ: حلال دانستی، حلال کردی.
مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بمیفرماید: فلانی پسر فلانی گفت: یا رسول الله، اگر شخصی زنش را در حال زنا ببیند چه کار کند؟ اگر حرفی بزند که حرف سنگینی زده است، و اگر هم سکوت اختیارکند نیز بر امر سنگینی سکوت کرده است. عبد الله بمیفرماید: پیامبر جساکت نشستند و جوابش را ندادند.
بعد از مدتی دوباره آن مرد آمد و گفت: چیزی که دربارۀ آن از شما سوال کردم برای من اتفاق افتاده و به آن مبتلا شده ام، آنگاه خداوند این آیات سورۀ نور را نازل فرمودند: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ﴾پیامبر جاین آیات را بر آن مرد خواند و به او پند و اندرز داد و او را یادآوری کرد، و به او فرمود: عذاب دنیا خیلی آسانتر از عذاب آخرت است، آن مرد گفت: نه، به آن خدایی که تو را به حق به پیامبری برگزید دروغ نمیگویم.
سپس پیامبر جاز زن آن مرد درخواست کرد تا حاضر شود، به او نیز پند و اندرز داد و به او فرمود که عذاب دنیا خیلی آسانتر از عذاب آخرت است، آن زن گفت: نه، قسم به خداوندی که تو را با حق برگزیده است او دروغ میگوید.
آنگاه پیامبر جاز شوهر شروع به گرفتن شهادت نمود، آن مرد چهار بار گواهی داد که او راست میگوید، و بار پنجم گفت: اگر او دروغ میگوید لعنت خداوند بر او باد.
سپس از زن شهادت گرفت، آن زن نیز چهار بار گواهی داد که شوهرش دروغ میگوید، و بار پنجم گفت: اگر شوهرش راست میگوید خشم و غضب خداوند بر او باد. سپس پیامبر جآن دو را از هم جدا نمود.
سپس فرمودند: خداوند میداند که یکی از شما دو نفر دروغ میگویید، آیا شخص دروغگو نمیخواهد توبه کند؟ و سه بار این جمله را تکرار کردند.
و در روایتی به شوهر فرمود: هیچ سلطهای بر او نداری، مرد گفت: یا رسول الله دارایی و اموالم که به او دادهام چه میشود؟ پیامبر جفرمودند: هیچ مالی برای تو وجود ندارد، اگر در ادعایت راست گفتهای که آن مال به ازای حلال کردن شرمگاهش بوده است، و اگر دروغ گفتهای که اصلا استحقاق آن مال را نداری».
۳۲۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَجُلاً رَمَى امْرَأَتَهُ وَانْتَفَى مِنْ وَلَدِهَا فِي زَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَمَرَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَتَلاعَنَا كَمَا قَالَ اللَّه تَعَالَى، ثُمَّ قَضَى بِالْوَلَدِ لِلْمَرْأَةِ، وَفَرَّقَ بَيْنَ الْمُتَلاعِنَيْنِ».
واژهها:
رَمَى امْرَأَتَهُ: به زنش تهمت زنا زد.
انْتَفَى مِنْ وَلَدِهَا: فرزندی بچهای را که آن زن به دنیا آورده است رد کرد.
تَلاعَنَا: همدیگر را لعان کردند.
مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بمیفرماید: شخصی در زمان رسول الله جبه زنش تهمت زنا زد و انکار کرد که بچهای که آن زن به دنیا آورده است فرزند او باشد، رسول الله جبه آن دو فرمود تا آنچنانکه خداوند بلند مرتبه فرموده است همدیگر را لعان کنند، سپس حکم نمود که بچه برای زن باشد، و آن دو را از هم جدا کرد».
۳۲۳-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي فَزَارَةَ إلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: إنَّ امْرَأَتِي وَلَدَتْ غُلاماً أَسْوَدَ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج هَلْ لَكَ مِنْ إبِلٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا أَلْوَانُهَا؟ قَالَ: حُمْرٌ، قَالَ: هَلْ فِيهَا مِنْ أَوْرَقَ؟ قَالَ: إنَّ فِيهَا لَوُرْقاً، قَالَ: فَأَنَّى أَتَاهَا ذَلِكَ؟ قَالَ: عَسَى أَنْ يَكُونَ نَزَعَهُ عِرْقٌ، قَالَ: وَهَذَا عَسَى أَنْ يَكُونَ نَزَعَهُ عِرْقٌ».
واژهها:
حُمْرٌ: جمع أحمر به معنی قرمز.
أَوْرَقَ: خاکستری.
وُرْق: جمع أورق.
نَزَعَهُ عِرْقٌ: ژنتیک باعث چنین کاری شد.
مفهوم حدیث: «ابو هریره سمیفرماید: شخصی از قبیلۀ بنی فزاره نزد پیامبر جآمد و گفت: زنم پسر بچۀ سیاهی به دنیا آورده است، پیامبر جفرمود: آیا شتر داری؟ گفت: بله، فرمود: چه رنگی هستند؟ گفت: قرمز، فرمود: آیا در بین آنها خاکستری رنگ هم وجود دارد؟ گفت: در بین آنها مقدار زیادی شتر خاکستری رنگ وجود دارد، فرمود: چگونه شده است که از شتر قرمز شتر خاکستری متولد شده است؟ گفت: شاید ژنتیک باعث چنین رنگی شده است، فرمود: و شاید ژنتیک باعث سیاه بودن این پسر بچه شده است».
۳۲۴-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: اخْتَصَمَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَعَبْدُ بْنُ زَمْعَةَ ب فِي غُلامٍ. فَقَالَ سَعْدٌ س: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا ابْنُ أَخِي عُتْبَةَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَهِدَ إلَيَّ أَنَّهُ ابْنُهُ، انْظُرْ إلَى شَبَهِهِ. وَقَالَ عَبْدُ بْنُ زَمْعَةَ س: هَذَا أَخِي يَا رَسُولَ اللَّهِ، وُلِدَ عَلَى فِرَاشِ أَبِي مِنْ وَلِيدَتِهِ، فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج إلَى شَبَهِهِ، فَرَأَى شَبَهًا بَيِّنًا بِعُتْبَةَ فَقَالَ: هُوَ لَك يَا عَبْدُ بْنَ زَمْعَةَ، الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ، وَاحْتَجِبِي مِنْهُ يَا سَوْدَةُ، فَلَمْ يَرَ سَوْدَةَ ل قَطُّ».
واژهها:
اخْتَصَمَ: درگیر شدند، دعوا کردند.
الغُلام: پسر بچه.
عَهِدَ إلَيَّ: از من عهد و پیمان گرفت.
وَلِيدَتُهُ: کنیزش.
الْعَاهِرِ: زنا کار، و جملۀ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ یعنی: زنا کار جز رسوایی چیز دیگری ندارد.
مفهوم حدیث: «عایشه لمیفرماید: سعد بن ابی وقاص و عبد بن زمعه ببر سر پسر بچهای با هم اختلاف کردند، سعد سگفت: یا رسول الله این پسر برادرم عتبه بن ابی وقاص است، خودش به من گفت که این بچه پسرش است، و به شباهتی که بین آن دو وجود دارد نگاه کن، و عبد بن زمعه نیز گفت: یا رسول الله این برادر من است، بر فراش پدرم از کنیزش به دنیا آمده است، رسول الله جبه شباهت آن پسر بچه نگاه کرد و دید که شباهت واضحی بین او و عتبه وجود دارد، ولی فرمود: این بچه برای تو است یا عبد بن زمعه، بچه به صاحب فراش منسوب میشود و زنا کار جز رسوایی چیز دیگری عایدش نمیشود، و ای سوده در حضور او حجابت را بپوش. و آن پسر هیچ وقت سوده لرا ندید».
(سوده بنت زمعه همسر پیامبر جخواهر عبد بن زمعه میباشد، و به جهت شباهت زیادی که آن پسر به عتبه داشت پیامبر جبه سوده فرمود تا از روی احتیاط جلوی این پسر که با این نسب برادرش میشد حجاب بپوشد).
۳۲۵-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا قَالَتْ: إنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ عَلَيَّ مَسْرُوراً تَبْرُقُ أَسَارِيرُ وَجْهِهِ. فَقَالَ: أَلَمْ تَرَيْ أَنَّ مُجَزِّزاً نَظَرَ آنِفاً إلَى زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ وَأُسَامَةَ بْنِ زَيْد، فَقَالَ: إنَّ بَعْضَ هَذِهِ الأَقْدَامِ لَمِنْ بَعْضٍ.
وَفِي لَفْظٍ: وَكَانَ مُجَزِّزٌ قَائِفا»ً.
واژهها:
تَبْرُقُ: میدرخشد، برق میاندازد.
أَسَارِيرُ وَجْهِهِ: خطهای پیشانی.
آنِفاً: اندکی پیش از این.
القَائِف: قیافه شناس.
مفهوم حدیث: «عایشه لمیفرماید: رسول الله جدر حالی که از شدت خوشحالی خطهای پیشانیش میدرخشید نزد من آمد و فرمود: آیا میدانی که مجزز کمی پیش به زید بن حارثه و اسامه بن زید نگاه کرد و گفت: پاهای این دو از یک اصل هستند».
نکته: زید بن حارثه سفید پوست بود و پسرش اسامه بن زید سیاه پوست بود، و به علت اختلاف رنگ پوست مردم به نسبشان شک داشتند به همین علت وقتی مجزز به درست بودن نسبشان حکم کرد پیامبر جبسیار خوشحال شد.
۳۲۶-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: ذُكِرَ الْعَزْلُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: وَلِمَ يَفْعَلُ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ؟- وَلَمْ يَقُلْ: فَلا يَفْعَلْ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ- فَإِنَّهُ لَيْسَتْ نَفْسٌ مَخْلُوقَةٌ إلاَّ اللَّهُ خَالِقُهَا».
واژهها:
الْعَزْلُ: خارج کردن آلت مرد از شرمگاه زن هنگام خروج منی تا اینکه انزال خارج از رحم صورت گیرد.
مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری سمیفرماید: دربارۀ عزل از رسول الله جسوال شد، ایشان فرمودند: چرا شخصی چنین کاری را بکند؟- و نفرمود: کسی این کار را انجام ندهد- زیرا این خداوند است که هر نفس مخلوقی را میآفریند».
۳۲۷-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: كُنَّا نَعْزِلُ وَالْقُرْآنُ يَنْزِلُ.
قَالَ سُفْيَانُ: لَوْ كَانَ شَيْئاً يُنْهَى عَنْهُ لَنَهَانَا عَنْهُ الْقُرْآنُ».
مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله بمیفرماید: ما در زمان حیات پیامبر جو وقت نزول قرآن عزل میکردیم.
سفیان راوی حدیث میگوید: و اگر عزل کردن کار ممنوعی بود قرآن ما را از آن نهی میکرد».
۳۲۸-«عَنْ أَبِي ذَرٍّ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ- وَهُوَ يَعْلَمُهُ- إلاَّ كَفَرَ، وَمَنْ ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ فَلَيْسَ مِنَّا وَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنْ النَّارِ، وَمَنْ دَعَا رَجُلاً بِالْكُفْرِ أَوْ قَالَ: يَا عَدُوَّ اللَّهِ- وَلَيْسَ كَذَلِكَ- إلاَّ حَارَ عَلَيْهِ.
كَذَا عِنْدَ مُسْلِمٍ، وَلِلْبُخَارِيِّ نَحْوَهُ.
وَ حَارَ: بِمَعْنَى رَجَعَ».
واژهها:
وَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنْ النَّارِ: جایگاه خود را در جهنم آماده کند.
حَارَ عَلَيْهِ: بر او باز گشت.
مفهوم حدیث: «ابو ذر سروایت میکند: از رسول الله جشنیدم که میفرمود: هر شخصی در حالی که میداند خود را به غیر از پدرش نسبت دهد کافر میشود، و هر کس ادعای چیزی را بکند که مالکیتش را ندارد از ما نیست و جای خود را در جهنم آماده کند، و هر کس شخصی را به کفر نسبت دهد یا به او بگوید: ای دشمن خدا- در حالی که چنین نیست- این حکم به خود شخص باز میگردد».