بابُ الغُسْلِ للمُحْرِمِ: باب غسل کردن محرم
۲۳۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حُنَيْنٍ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ العَبَّاسٍ ب وَالْمِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ س اخْتَلَفَا بِالأَبْوَاءِ. فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ ب: يَغْسِلُ الْمُحْرِمُ رَأْسَهُ. وَقَالَ الْمِسْوَرُ س: لا يَغْسِلُ الـمحُرِمُ رَأْسَهُ. قَالَ: فَأَرْسَلَنِي ابْنُ عَبَّاسٍ بإلَى أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ س، فَوَجَدْتُهُ يَغْتَسِلُ بَيْنَ الْقَرْنَيْنِ، وَهُوَ يَسْتَتِرُ بِثَوْبٍ، فَسَلَّمْت عَلَيْهِ، فَقَالَ: مَنْ هَذَا؟ فَقُلْت: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُنَيْنٍ، أَرْسَلَنِي إلَيْكَ ابْنُ عَبَّاسٍ ب يَسْأَلُكَ: كَيْفَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَغْسِلُ رَأْسَهُ وَهُوَ مُحْرِمٌ؟ فَوَضَعَ أَبُو أَيُّوبَ س يَدَهُ عَلَى الثَّوْبِ، فَطَأْطَأَهُ حَتَّى بَدَا لِي رَأْسُهُ، ثُمَّ قَالَ لإِنْسَانٍ يَصُبُّ عَلَيْهِ الْمَاءَ: اصْبُبْ، فَصَبَّ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ حَرَّكَ رَأْسَهُ بِيَدَيْهِ، فَأَقْبَلَ بِهِمَا وَأَدْبَرَ. ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا رَأَيْتُهُ ج يَفْعَلُ.
وَفِي رِوَايَةٍ: فَقَالَ الْمِسْوَرُ س لابْنِ عَبَّاسٍ ب: لا أُمَارِيكَ بَعْدَهَا أَبَداً».
واژهها:
الأبواء: نام مکانی است بین مکه و مدینه.
القرنان: دو ستون کنار چاه که بر روی آن چوب چرخ چاه گذاشته میشود.
طَأْطَأَ: پایین آورد.
یَصُبُّ: میریزد.
أقبل بهما و أدبر: دستانش را از پشت سر به جلو و از جلو به عقب کشید.
لا أُمَارِيكَ: با تو بحث و مجادله نمیکنم.
مفهوم حدیث: «عبد الله بن حنین روایت میکند که عبد الله بن عباس بو المسور بن مخرمه در أبواء با هم اختلاف نظر پیدا کردند، ابن عباس بگفت: محرم میتواند سرش را بشوید، و المسور گفت: محرم نمیتواند سرش را بشوید.
عبد الله بن حنین میگوید: ابن عباس بمرا نزد ابو ایوب انصاری سفرستاد، او را در حال شستن خود بین دو ستون کنار چاه در حالی که خود را با پارچهای از دید دیگران پوشانده بود یافتم، به او سلام کردم، او گفت: تو کیستی؟ گفتم: من عبد الله بن حنین هستم، ابن عباس بمرا به نزد تو فرستاده است و از تو میپرسد: رسول الله جهنگامیکه محرم بود چگونه سر خود را میشست؟ ابو ایوب سدستش را بر روی آن پارچه گذاشت و آن را پایین آورد تا جایی که سرش برای من آشکار شد، سپس به شخصی که رویش آب میریخت گفت: آب بریز. او آب را بر روی سر ابو ایوب سریخت، ابو ایوب سسرش را با جلو و عقب بردن دستانش تکان داد، سپس گفت: رسول الله جرا دیدم که چنین میکرد.
و در روایتی: المسور به ابن عباس بگفت: بعد از این هرگز با تو بحث نمیکنم».