کتابُ القِصاصِ کتاب قصاص
۳۳۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّه إلاَّ بِإِحْدَى ثَلاثٍ: الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ».
واژهها:
الثَّيِّبُ الزَّانِي: زن شوهر داری که زنا بکند.
مفهوم حدیث: «عبد الله بن مسعود سمیفرماید: رسول الله جفرمودند: ریختن خون هیچ شخص مسلمانی که گواهی میدهد اله بر حقی جز خداوند وجود ندارد و من فرستادۀ خدا هستم حلال نیست مگر به یکی از این سه چیز: ۱- زن شوهر داری که زنا بکند. ۲- کسی که عمداً قتل نفس کرده باشد. ۳- کسی که دینش را رها کرده و از جماعت مسلمین خارج گردد.
۳۳۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الدِّمَاءِ».
مفهوم حدیث: «عبد الله بن مسعود سمیفرماید: رسول الله جفرمودند: اولین چیزی که روز قیامت بین مردم به حکم آن رسیدگی خواهد شد قتل و خونریزی است».
۳۳۷-«عَنْ سَهْلِ بْنِ أَبِي حَثْمَةَ س قَالَ: انْطَلَقَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةُ بْنُ مَسْعُودٍ ب إلَى خَيْبَرَ- وَهِيَ يَوْمَئِذٍ صُلْحٌ- فَتَفَرَّقَا، فَأَتَى مُحَيِّصَةُ س إلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَهْلٍ س- وَهُوَ يَتَشَحَّطُ فِي دَمِهِ قَتِيلاً- فَدَفْنه، ثُمَّ قَدِمَ الْمَدِينَةَ، فَانْطَلَقَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةُ وَحُوَيِّصَةُ ابْنَا مَسْعُودٍ ش إلَى النَّبِيِّ ج فَذَهَبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ س يَتَكَلَّمُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: كَبِّرْ، كَبِّرْ- وَهُوَ أَحْدَثُ الْقَوْمِ- فَسَكَتَ، فَتَكَلَّمَا، فَقَالَ: أَتَحْلِفُونَ وَتَسْتَحِقُّونَ قَاتِلَكُمْ، أَوْ صَاحِبَكُمْ؟ قَالُوا: وَكَيْفَ نَحْلِفُ وَلَمْ نَشْهَدْ وَلَمْ نَرَ؟ قَالَ: فَتُبْرِئُكُمْ يَهُودُ بِخَمْسِينَ يَمِيناً، قَالُوا: كَيْفَ نَأْخُذُ بِأَيْمَانِ قَوْمٍ كُفَّارٍ؟ فَعَقَلَهُ النَّبِيُّ ج مِنْ عِنْدِهِ.
وَفِي حَدِيثِ حَمَّادِ بْنِ زَيْدٍ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقْسِمُ خَمْسُونَ مِنْكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَيُدْفَعُ بِرُمَّتِهِ، قَالُوا: أَمْرٌ لَمْ نَشْهَدْهُ كَيْفَ نَحْلِفُ؟ قَالُوا: فَتُبْرِئُكُمْ يَهُودُ بِأَيْمَانِ خَمْسِينَ مِنْهُمْ، قَالُوا:يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَوْمٌ كُفَّارٌ، فَوَدَاهُ رَسُولُ اللهِ ج مِنْ قِبَلِهِ.
وَفِي حَدِيثِ سَعِيدِ بْنِ عُبَيْدٍ: فَكَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُبْطِلَ دَمَهُ، فَوَدَاهُ بِمِائَةٍ مِنْ إبِلِ الصَّدَقَةِ».
واژهها:
انْطَلَقَ: رفت.
يَتَشَحَّطُ: در خون میغلتد.
كَبِّرْ: بزرگتر را بر خود مقدم بدان.
أَحْدَثُ الْقَوْمِ: کوچکترین فرد جماعت.
تَحْلِفُونَ: قسم میخورید.
تُبْرِئُكُمْ يَهُودُ: یهود از تهمت شما تبرئه میشوند.
عَقَلَهُ: دیه اش را پرداخت کرد.
برُمَّتِهِ: دست و پا بسته.
وَدَاهُ: دیه اش را پرداخت کرد.
مِنْ قِبَلِهِ: از نزد خودش.
إبِلِ الصَّدَقَةِ: شترهایی که از مال زکات هستند.
مفهوم حدیث: «سهل بن ابی حثمه سمیفرماید: عبد الله بن سهل و محیصه بن مسعود به خیبر رفتند، و در آن زمان بین یهودیان خیبر و مسلمین پیمان صلح بسته شده بود، آن دو نفر از هم جدا شدند، سپس محیصه به نزد عبد الله بن سهل آمد و او را آغشته در خونش کشته یافت، او را دفن نمود سپس به مدینه آمد، عبد الرحمن بن سهل و محیصه و حویصه دو پسر مسعود با هم نزد پیامبر جآمدند، عبد الرحمن خواست صحبت کند، پیامبر جبه او فرمود: بگذار بزرگتر از تو صحبت کند، و او کوچکترین فرد آن جماعت بود، او سکوت کرد و محیصه و حویصه صحبت کردند، پیامبر جفرمودند: آیا قسم میخورید تا قاتل را تحویل بگیرید؟ گفتند: چگونه قسم بخوریم در حالی که نه شاهد ماجرا بوده ایم و نه چیزی را دیده ایم؟ فرمود: بنابراین یهود با پنجاه سوگند از تهمت شما تبرئه میشوند، گفتند: چگونه قسم قومیکافر را قبول کنیم؟ سپس پیامبر جاز نزد خود خونبهایش را پرداخت نمود.
و در روایت حماد بن زید آمده است: پنجاه نفر از شما بر علیه یکی از یهودیان قسم بخورند تا او دست و پا بسته به شما تحویل داده شود، گفتند: چیزی که شاهدش نبودیم چگونه قسم بخوریم؟ فرمود: بنابراین یهود با پنجاه قسم از تهمت شما تبرئه میشوند، گفتند: یا رسول الله اینها قومیکافر هستند، سپس رسول الله جخونبهایش را از نزد خود پرداخت نمود.
و در روایت سعید بن عبید چنین آمده است: رسول الله جنمیخواست تا خون او هدر رود، و با دادن صد شتر از شترهای زکات خونبهایش را پرداخت نمود».
۳۳۸-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ جَارِيَةً وُجِدَ رَأْسُهَا مَرْضُوضاً بَيْنَ حَجَرَيْنِ، فَقِيلَ مَنْ فَعَلَ هَذَا بِكِ؟ فُلانٌ؟ فُلانٌ؟ حَتَّى ذَكَرُوا يَهُودِيًّا، فَأَوْمَأَتْ بِرَأْسِهَا، فَأُخِذَ الْيَهُودِيُّ فَاعْتَرَفَ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللهِ ج أَنْ يُرَضَّ رَأْسُهُ بَيْنَ حَجَرَيْنِ.
وَلِمُسْلِمٍ وَالنَّسَائِيَّ عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ يَهُودِيّاً قَتَلَ جَارِيَةً عَلَى أَوْضَاحٍ، فَأَقَادَهُ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج».
واژهها:
الجَارِيَة: دختر بچه، این کلمه بر دختر بچۀ آزاد و کنیز اطلاق میشود، ولی به دلیل اینکه در روایت دیگر آمده است که آن دختر بچه جواهر آلات پوشیده بود احتمال دارد که آزاد بوده است.
مَرْضُوضاً: کوبیده شده.
أَوْمَأَتْ: اشاره کرد. (برای مونث)
أَوْضَاحٍ: نوعی زیور آلات ساخته شده از نقره.
أَقَادَهُ: او را کشت، او را قصاص کرد.
مفهوم حدیث: «انس بن مالک سمیفرماید: دختر بچهای در حالی که سرش بین دو سنگ کوبیده شده بود پیدا شد، به او گفتند: چه کسی با تو چنین کرده است؟ فلانی؟ فلانی؟ تا اینکه نام یک یهودی را آوردند، دختر بچه با سرش اشاره کرد که او با من چنین کرده است. سپس آن یهودی را گرفتند و به جرمش اعتراف کرد، سپس رسول الله جدستور دادند تا سرش بین دو سنگ کوبیده شود».
و در صحیح امام مسلم و سنن امام نسائی چنین آمده است: یک یهودی دختر بچهای را برای گرفتن زیور آلات نقره اش کشت، رسول الله جنیز او را قصاص کرد و کشت.
۳۳۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: لَمَّا فَتَحَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى رَسُولِهِ ج مَكَّةَ قَتَلَتْ هُذَيْلٌ رَجُلاً مِنْ بَنِي لَيْثٍ بِقَتِيلٍ كَانَ لَهُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَقَامَ النَّبيُّ ج فَقَالَ: إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ حَبَسَ عَنْ مَكَّةَالْفِيلَ، وَسَلَّطَ عَلَيْهَا رَسُولَهُ وَالْمُؤْمِنِينَ، وَإِنَّهَا لَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ كَانَ قَبْلِي، وَلا تَحِلُّ لأَحَدٍ بَعْدِي، وَإِنَّمَا أُحِلَّتْ لِي سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، وَإِنَّهَا سَاعَتِي هَذِهِ حَرَامٌ، لا يُعْضَدُ شَجَرُهَا، وَلا يُخْتَلَى خَلاهَا، وَلا يُعْضَدُ شَوْكُهَا، وَلا تُلْتَقَطُ سَاقِطَتُهَا إلاَّ لِمُنْشِد، وَمَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِيلٌ فَهُوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ، إمَّا أَنْ يَقْتُلَ، وَإِمَّا أَنْ يُودِيَ.
فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ يُقَالُ لَهُ: أَبُو شَاهٍ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اكْتُبُوا لِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: اكْتُبُوا لأَبِي شَاهٍ.
ثُمَّ قَامَ الْعَبَّاسُ س فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إلاَّ الاَّذْخِرَ، فَإِنَّا نَجْعَلُهُ فِي بُيُوتِنَا وَقُبُورِنَا، فَقَالَرَسُولُ اللَّهِ ج: إلاَّ الإِذْخِرَ».
واژهها:
لا يُعْضَدُ شَجَرُهَا: درختش قطع نمیشود.
وَلا يُخْتَلَى خَلاهَا: علفهای سبزش بریده نمیشود.
وَلا يُعْضَدُ شَوْكُهَا: گیاه خشکش قطع نمیشود.
وَلا تُلْتَقَطُ سَاقِطَتُهَا إلاَّ لِمُنْشِدٍ: مال پیدا شده اش برداشته نمیشود مگر کسی که بخواهد دنبال صاحبش بگردد.
خَيْرِ النَّظَرَيْنِ: بهترین گزینه.
يُودِي: خونبها میگیرد.
الاَّذْخِرَ: نوعی گیاه خوشبو که به عنوان کاه از آن استفاده میشود.
مفهوم حدیث: «ابو هریره سمیفرماید: وقتی که خداوند بلند مرتبه مکه را بر رسولش جفتح نمود قبیلۀ هذیل شخصی را از قبیلۀ بنی لیث در مقابل کشتهای که در جاهلیت داده بودند کشتند، پیامبر جدر بین مردم ایستاند و فرمودند: خداوند نگذاشت لشکر فیل به مکه وارد شود، و اکنون رسولش و مومنین را بر مکه مسلط گردانده است، و جنگ و خونریزی در مکه برای هیچ کس قبل از من جایز نبوده است، و برای هیچ کس بعد از من نیز جایز نخواهد بود، و برای من نیز پارهای از روز جایز شد، و اکنون مکه حرام گشته است، درختش قطع نمیشود، علفهای سبزش بریده نمیشود، گیاهان خشکش نیز قطع نمیشود، و مال پیدا شده در مکه برداشته نمیشود مگر کسی که بخواهد دنبال صاحبش بگردد، و هر کس کشته داده است دو راه دارد بهترین آن را انتخاب کند، یا در مقابل قاتل را بکشد و یا خونبهای مقتولش را دریافت کند.
آنگاه شخصی از اهل یمن که به او ابو شاه میگفتند بلند شد و گفت: یا رسول الله اینهایی که فرمودی برایم بنویسید، رسول الله جفرمودند: برای ابو شاه بنویسید.
سپس عباس سبلند شد و گفت: یا رسول الله اذخر را از گیاهان مستثنا کنید، زیرا از آن در سقف خانههایمان و در قبر استفاده میکنیم، رسول الله جنیز فرمودند: مگر اذخر».
۳۴۰-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س أَنَّهُ اسْتَشَارَ النَّاسَ فِي إمْلاصِ الْمَرْأَةِ، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ س: شَهِدْت النَّبِيَّ ج قَضَى فِيهِ بِغُرَّةٍ- عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ- فَقَالَ: لَتَأْتِيَنَّ بِمَنْ يَشْهَدُ مَعَكَ، فَشَهِدَ مَعَهُ مُحَمَّدُ ابْنُ مَسْلَمَةَ س.
إمْلاصُ الْمَرْأَةِ: أَنْ تُلْقِيَ جنينَها مَيْتاً».
واژهها:
اسْتَشَارَ النَّاسَ: با مردم مشورت کرد.
إمْلاصِ الـْمَرْأَةِ: زنی که در اثر ضربه بچه اش را سقط کند.
الغُرَّة: برده، غلام یا کنیز.
مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب سدربارۀ زنی که در اثر ضربه بچه اش را سقط کند با مردم مشورت نمود، مغیره بن شعبه سفرمود: در مجلس پیامبر جحاضر بودم که خونبهای جنین سقط شده را یک برده قرار دادند. عمر سبه او گفت: باید یک شاهد برای این ماجرا بیاوری، آنگاه محمد بن مسلمه سنیز گواهی داد».
۳۴۱-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: اقْتَتَلَتْ امْرَأَتَانِ مِنْ هُذَيْلٍ، فَرَمَتْ إحْدَاهُمَا الأُخْرَى بِحَجَرٍ، فَقَتَلَتْهَا وَمَا فِي بَطْنِهَا، فَاخْتَصَمُوا إلَى النَّبِيِّ ج، فَقَضَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنَّ دِيَةَ جَنِينِهَا غُرَّةٌ- عَبْدٌ أَوْ وَلِيدَةٌ- وَقَضَى بِدِيَةِ الْمَرْأَةِ عَلَى عَاقِلَتِهَا، وَوَرَّثَهَا وَلَدَهَا وَمَنْ مَعَهُمْ.
فَقَامَ حَمَلُ بْنُ النَّابِغَةِ الْهُذَلِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَيْفَ أَغْرَمُ مَنْ لاشَرِبَ وَلا أَكَلَ، وَلا نَطَقَ وَلا اسْتَهَلَّ؟ فَمِثْلُ ذَلِكَ يُطَلُّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنَّمَا هُوَ مِنْ إخْوَانِ الْكُهَّانِ. مِنْ أَجْلِ سَجْعِهِ الَّذِي سَجَعَ».
واژهها:
رَمَتْ: پرت کرد. (برای مونث)
غُرَّةٌ: برده.
وَلِيدَةٌ: کنیز.
العَاقِلَة: بستگانی که خونبهای قتل غیر عمد قاتل را پرداخت میکنند.
أَغْرَمُ: غرامت پرداخت میکنم، دیه میدهم.
اسْتَهَلَّ: گریه کرد.
يُطَلُّ: هدر میرود.
الْكُهَّان: جمع کاهن، کسی که از امور غیب خبر میدهد.
السَجْع: کلامیکه دارای وزن باشد.
مفهوم حدیث: «ابو هریره سمیفرماید: دو نفر از زنان قبیلۀ هذیل با هم درگیر شدند، یکی از آن دو دیگری را با سنگی زد و او و بچۀ داخل شکمش را کشت، دعوای خود را به نزد رسول الله جبردند، رسول الله جحکم کرد که خونبهای جنینش یک برده- غلام یا کنیز-میباشد، و خونبهای زن را نیز بر گردن بستگان قاتل نهاد، و آن را به فرزندان و دیگر میراث بران مقتول داد.
آنگاه حمل بن نابغه هذلی بلند شد و گفت: یا رسول الله چگونه دیۀ کسی را پرداخت کنم که نه چیزی آشامیده است و نه چیزی خورده است، و نه سخنی گفته است و نه گریه کرده است؟ کسی که حالش چنین باشد خونش هدر است و خونبها ندارد. رسول الله جفرمودند: این از برادران کهان است. به علت کلام موزونی که در رد حکم شرعی گفته بود».
۳۴۲-«عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س أَنَّ رَجُلاً عَضَّ يَدَ رَجُلٍ، فَنَزَعَ يَدَهُ مِنْ فِيهِ، فَوَقَعَتْ ثَنِيَّتَاهُ، فَاخْتَصَمَا إلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَعَضُّ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ كَمَا يَعَضُّ الْفَحْلُ، لا دِيَةَ لَك».
واژهها:
عَضَّ: گاز گرفت.
نَزَعَ: بیرون کشید.
فِيهِ: دهانش.
وَقَعَ: کنده شد، افتاد.
ثَنِيَّتَاهُ: دو دندان پیشش.
الْفَحْلُ: حیوان نر، در اینجا منظر شتر نر است.
مفهوم حدیث: «عمران بن حصین سمیفرماید: شخصی دست دیگری را گاز گرفت، او دستش را از دهانش بیرون کشید و با این کار دو دندان پیش گاز گیرنده کنده شد، شکایت خود را نزد پیامبر جبردند، پیامبر جفرمودند: آیا مثل شتر نر برادر خود را گاز میگیری؟ دیهای نداری».
۳۴۳-«عَنْ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ- رحمه الله تعالى- قَالَ: حَدَّثَنَا جُنْدُبٌ فِي هَذَا الْمَسْجِد، وَمَا نَسِينَا مِنْهُ حَدِيثاً، وَمَا نَخْشَى أَنْ يَكُونَ جُنْدُبٌ كَذَبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ رَجُلٌ بِهِ جُرْحٌ فَجَزِعَ، فَأَخَذَ سِكِّيناً فَحَزَّ بِهَا يَدَهُ، فَمَا رَقَأَ الدَّمُ حَتَّى مَاتَ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: عَبْدِي بَادَرَنِي بِنَفْسِهِ، حَرَّمْتُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ».
واژهها:
الجُرْح: زخم، بریدگی.
جَزِعَ: تاب نیاورد.
السِكِّين: چاقو.
حَزَّ: قطع کرد، برید.
مَا رَقَأَ: بند نیامد، باز نایستاد.
بَادَرَنِي بِنَفْسِهِ: خود کشی کرد، خود را به کشتن داد.
مفهوم حدیث: «حسن بن ابی حسن بصری /میفرماید: جندب سبرای ما در این مسجد حدیث روایت کرد، و حتی یک حدیث هم از آن احادیث فراموش نکرده ایم، و هرگز ترس این را نداریم که جندب سبر رسول الله جدروغ گفته باشد، گفت: رسول الله جفرمودند: در گذشتهها شخصی در دستش زخمی وجود داشت، او تاب و تحمل آن زخم را نیاورد و با چاقویی دستش را برید، خونریزی او بند نیامد و در نتیجه فوت کرد. خداوند عز و جل فرمودند: بندهام خودکشی کرد، بهشت را بر او حرام کردم».