ترجمه عمدة الأحکام من کلام خیر الأنام

فهرست کتاب

بابُ الرَّهْنِ وغیرِهِ: باب رهن و دیگر احکام

بابُ الرَّهْنِ وغیرِهِ: باب رهن و دیگر احکام

۲۷۷-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج اشْتَرَى مِنْ يَهُودِيٍّ طَعَاماً وَرَهَنَهُ دِرْعاً مِنْ حَدِيدٍ».

واژه‌ها:

الرهن: هر چیزی که برای تضمین پرداخت بدهکاری نزد طلبکار به امانت گذاشته می‌شود.

الدرع: زره.

الحدید: آهن.

مفهوم حدیث: «عایشه لمی‌فرماید: رسول الله جاز یک یهودی مقداری مواد غذایی خرید و برای پرداخت پولش زره‌ای آهنی را نزد او به رهن گذاشت».

۲۷۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَطْلُ الْغَنِيِّ ظُلْمٌ، وَإِذَا أُتْبِعَ أَحَدُكُمْ عَلَى مَلِيءٍ فَلْيَتْبَعْ».

الـمَطْلُ: تاخیر کردن.

أُتْبِعَ: حواله شد. صورت مساله چنین است: شخصی از دیگری طلبکار است، اگر وقت پرداخت بدهکاری فرا رسید و بدهکار به طلبکار گفت: من از فلانی طلب دارم و تو طلبت را از او بگیر، این کار را حواله می‌گویند.

المَلِيء: ثروتمند، دارا.

فلیتبع: حواله را قبول کند.

مفهوم حدیث: «ابو هریره سمی‌فرماید: رسول الله جفرمودند: تاخیر کردن شخص ثروتمند در پرداخت بدهکاریش ظلم است، و اگر شخصی از شما از طرف بدهکار به شخص ثروتمندی حواله داده شد تا طلبش را بگیرد قبول کند».

۲۷۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج، أَوْ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: مَنْ أَدْرَكَ مَالَهُ بِعَيْنِهِ عِنْدَ رَجُلٍ- أَوْ إنْسَانٍ- قَدْ أَفْلَسَ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْ غَيْرِهِ».

واژه‌ها:

أَدْرَكَ: یافت.

أفلس: بدهکار شد، ورشکست شد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره سمی‌فرماید: رسول الله جفرمودند، یا شنیدم که رسول الله ج می‌فرمایند: اگر کسی دقیقا مالش را نزد شخصی که ورشکست شده است یافت او در گرفتن آن مال به عنوان طلبش از دیگران مستحقتر است».

۲۸۰-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: جَعَلَ- وَفِي لَفْظٍ: قَضَى- النَّبِيُّ ج بِالشُّفْعَةِ فِي كُلِّ مَالٍ لَمْ يُقْسَمْ، فَإِذَا وَقَعَتِ الْحُدُود، وَصُرِّفَتِ الطُّرُقُ فَلا شُفْعَةَ».

واژه‌ها:

الشُّفْعَة: حق اولویت شریک در خرید سهمیۀ شریکش.

لم یُقسم: تقسیم نشد.

وَقَعَتِ الْحُدُودُ: مرز بندی شد.

صُرِّفَتِ الطُّرُقُ: جاده کشی شد. منظور این است که با مشخص شدن حد و مرز سهمیۀ دو شریک از هم جدا و مشخص شد.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله بمی‌فرماید: پیامبر جبه حق اولویت شریک در خرید سهمیۀ شریکش در تمام اموالی که تقسیم نشده باشد حکم نمود، ولی اگر حد و مرزها مشخص شد و جاده کشی شد دیگر حق اولویتی وجود ندارد».

۲۸۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: أَصَابَ عُمَرُ س أَرْضاً بِخَيْبَرَ، فَأَتَى النَّبِيَّ ج يَسْتَأْمِرُهُ فِيهَا، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي أَصَبْتُ أَرْضاً بِخَيْبَرَ لَمْ أُصِبْ مَالاً قَطُّ هُوَ أَنْفَسُ عِنْدِي مِنْهُ، فَمَا تَأْمُرُ بِهِ؟ فَقَالَ: إنْ شِئْتَ حَبَسْتَ أَصْلَهَا وَتَصَدَّقْتَ بِهَا.

قَالَ: فَتَصَدَّقَ بِهَا عُمَرُ س غَيْرَ أَنَّهُ لا يُبَاعُ أَصْلُهَا، وَلا يُورَثُ، وَلا يُوهَبُ. قَالَ: فَتَصَدَّقَ عُمَرُس فِي الْفُقَرَاءِ، وَفِي الْقُرْبَى، وَفِي الرِّقَابِ، وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَابْنِ السَّبِيلِ، وَالضَّيْفِ، لا جُنَاحَ عَلَى مَنْ وَلِيَهَا أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا بِالْمَعْرُوفِ، أَوْ يُطْعِمَ صَدِيقاً غَيْرَ مُتَمَوِّلٍ فِيهِ.

وَفِي لَفْظٍ: غَيْرَ مُتَأَثِّلٍ».

واژه‌ها:

أصاب: به دست آورد.

يَسْتَأْمِرُهُ: با او مشورت می‌کند.

قطُّ: هرگز.

أَنْفَسُ: بهتر و نفیستر.

حَبَسْتَ أَصْلَهَا: اصل زمین را وقف کردی.

تصدَّقت بها: محصولات آن زمین را صدقه دادی.

لا یُورَث: به ارث برده نمی‌شود.

لا یُوهَب: بخشیده نمی‌شود.

الرقاب: برده.

ابن السَّبیل: در راه مانده، کسی که در سفر پولش تمام شود و نتواند به سفرش ادامه دهد.

الضیف: مهمان.

لا جُناح: گناهی نیست.

ولیها: آن (زمین) را سرپرستی کرد.

غَيْرَ مُتَمَوِّلٍ: چیزی را بیش از اندازۀ نیاز نگرفتن.

غیر مُتَأثِّلٍ: چیزی را از آن خود ندانستن، صاحب نشدن چیزی.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بمی‌فرماید: عمر سدر خیبر زمینی را به دست آورد، نزد پیامبر جآمد تا با ایشان دربارۀ این زمین مشورت کند، گفت:‌ای رسول الله، در خیبر زمینی را به دست آورده‌ام که تا کنون هرگز چنین مال نفیسی نداشته ام، در این باره چه دستور می‌دهی؟ فرمود: اگر دوست داری اصل زمین را وقف کن و محصولش را صدقه بده.

عبد الله بن عمر بمی‌گوید: عمر سمحصولات آن زمین را صدقه داد، و شرط کرد که اصل زمین فروخته نشود و به ارث نیز نرود و به کسی بخشیده نشود.

عبد الله بن عمر بمی‌فرماید: عمر سمحصولات این زمین را در بین فقرا، خویشاوندان، آزادی بردگان، جهاد در راه خدا، باز مانده در راه و مهمان به صدقه گذاشت، و بر کسی که سرپرستی زمین را بر عهده دارد هیچ گناهی نیست تا به درستی از آن بخورد، یا به دوستش از آن بدهد، به شرطی که بیش از نیازش برندارد و زمین را تصاحب نکند».

۲۸۲-«عَنْ عُمَرَ س قَالَ: حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَأَضَاعَهُ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَشْتَرِيَهُ، فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يَبِيعُهُ بِرُخْصٍ، فَسَأَلْتُ النَّبِيَّ ج؟ فَقَالَ: لا تَشْتَرِهِ، وَلا تَعُدْ فِي صَدَقَتِكَ وَإِنْ أَعْطَاكَهُ بِدِرْهَمٍ، فَإِنَّ الْعَائِدَ فِي هِبَتِهِ كَالْعَائِدِ فِي قَيْئِهِ».

واژه‌ها:

حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ: برای شخصی اسبی را فراهم کردم.

أضاعه: آن را ضایع و ناتوان کرد.

بِرُخص: ارزان.

وَلا تَعُدْ فِي صَدَقَتِكَ: صدقه‌ات را پس نگیر.

فَإِنَّ الْعَائِدَ فِي هِبَتِهِ كَالْعَائِدِ فِي قَيْئِهِ: کسی که هدیه اش را پس می‌گیرد مانند کسی است که استفراغ می‌کند و بعد آن استفراغ را می‌خورد.

مفهوم حدیث: «عمر سمی‌فرماید: برای شخصی اسبی را فراهم کردم تا در راه خدا جهاد کند، ولی او آن اسب را درمانده و ناتوان ساخت، خواستم اسب را از او بخرم، و دانستم که می‌خواهد آن را به قیمت ارزانی بفروشد، از پیامبر جسوال کردم، ایشان فرمودند: آن را نخر، و چیزی را که صدقه داده‌ای پس نگیر، حتی اگر به یک درهم به تو بفروشد نیز آن را نخر، زیرا کسی که چیزی را که هدیه می‌دهد سپس آن را باز می‌ستاند مانند شخصی است که استفراغ می‌کند سپس آن استفراغ را بر می‌گرداند».

۲۸۳-«وَعَنِ ابْن عَباس ب أنَ رَسُولَ الله ج قال: العائِدُ في هِبَتِهِ كالعَائِد فِي قيئهِ.

وَفي لَفْظٍ: فَإِنَّ الَّذِيْ يَعُودُ في صَدَقَتِهِ كَالْكَلْبِ يَقِيءُ ثُمَّ يَعُودُ في قَيْئِهِ».

مفهوم حدیث: «ابن عباس باز رسول الله جروایت می‌کند که ایشان فرمودند: کسی که چیزی را ببخشد سپس آن را باز ستاند مانند کسی است که استفراغ کرده سپس آن را باز می‌گرداند.

و در روایتی آمده است: زیرا کسی که صدقه اش را باز می‌ستاند مانند سگی است که استفراغ کرده سپس آن استفراغ را می‌خورد».

۲۸۴-«عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ ب قَالَ: تَصَدَّقَ عَلَيَّ أَبِي بِبَعْضِ مَالِهِ، فَقَالَتْ أُمِّي عَمْرَةُ بِنْتُ رَوَاحَةَ: لا أَرْضَى حَتَّى تُشْهِدَ رَسُولَ اللَّهِ ج. فَانْطَلَقَ أَبِي إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج لِيُشْهِدَهُ عَلَى صَدَقَتِي، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَفَعَلْتَ هَذَا بِوَلَدِكَ كُلِّهِمْ؟ قَالَ: لا، قَالَ: اتَّقُوا اللَّهَ وَاعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلادِكُمْ، فَرَجَعَ أَبِي، فَرَدَّ تِلْكَ الصَّدَقَةَ.

وَفِي لَفْظٍ: فَلا تُشْهِدْنِي إذاً، فَإِنِّي لا أَشْهَدُ عَلَى جَوْرٍ.

وَفِي لَفْظٍ: فَأَشْهِدْ عَلَى هَذَا غَيْرِي».

واژه‌ها:

تَصَدَّق: بخشید.

انطلق: رفت.

الجَوْر: ظلم.

مفهوم حدیث: «نعمان بن بشیر بمی‌فرماید: پدرم مقداری از مالش را به من بخشید، مادرم عمره بنت رواحه به او گفت: من راضی نمی‌شوم مگر اینکه رسول الله جرا بر این کارت گواه بگیری، آنگاه پدرم نزد رسول الله جرفت تا او را بر این بخشش گواه بگیرد، رسول الله جبه او فرمود: آیا این کار را با تمام فرزندانت انجام داده ای؟ گفت: خیر، فرمود: از خدا بترسید و بین فرزندانتان عدالت را رعایت کنید، سپس پدرم برگشت و آن بخشش را برگرداند.

و در روایتی: بنابراین مرا گواه نگیر، زیرا من بر ظلم گواهی نمی‌دهم.

و در روایت دیگری: شخص دیگری غیر از من را بر این کار گواه بگیر».

۲۸۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج عَامَلَ أَهْلَ خَيْبَرَ بِشَطْرِ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا مِنْ ثَمَرٍ أَوْ زَرْعٍ».

واژه‌ها:

عامل: معامله کرد.

الشطر: نصف.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بمی‌فرماید: پیامبر جبا اهل خیبر چنین معامله کرد که بر روی زمینها کار کنند و نصف محصولات کشاورزی برای آنان باشد».

۲۸۶-«عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س قَالَ: كُنَّا أَكْثَرَ الأنْصَارِ حَقْلاً، وَكُنَّا نُكْرِي الأرْضَ عَلَى أَنَّ لَنَا هَذِهِ وَلَهُمْ هَذِهِ، فَرُبَّمَا أَخْرَجَتْ هَذِهِ وَلَمْ تُخْرِجْ هَذِهِ، فَنَهَانَا عَنْ ذَلِكَ. فَأَمَّا الْوَرِقُ فَلَمْ يَنْهَنَا».

واژه‌ها:

الحقل: مزرعه.

نُكْرِي: کرایه می‌دهیم.

الوَرِق: نقره.

مفهوم حدیث: «رافع بن خدیج سمی‌فرماید: ما در بین انصار بیشترین مزرعه را داشتیم، و زمین کشاورزی را به دیگران کرایه می‌دادیم به گونه‌ای که محصولات یک طرف از مزرعه برای ما و محصولات طرف دیگر برای کشاورزان باشد، گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که طرف صاحب زمین ثمر می‌داد و طرف کشاورز ثمری نمی‌داد، سپس پیامبر جما را از این گونه کرایه دادن نهی کرد. ولی اگر کرآیۀ زمین با نقره (پول) بود ما را از آن نهی نمی‌کرد».

۲۸۷-«وَلِمُسْلِمٍ عَنْ حَنْظَلَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَافِعَ بْنَ خَدِيجٍ س عَنْ كِرَاءِ الأَرْضِ بِالذَّهَبِ وَالْوَرِقِ؟ فَقَالَ: لا بَأْسَ بِهِ، إنَّمَا كَانَ النَّاسُ يُؤَاجِرُونَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج بِمَا عَلَى الْمَاذِيَانَاتِ وَأَقْبَالِ الْجَدَاوِلِ وَأَشْيَاءَ مِنْ الزَّرْعِ، فَيَهْلِكُ هَذَا وَيَسْلَمُ هَذَا، وَلَمْ يَكُنْ لِلنَّاسِ كِرَاءٌ إلاَّ هَذَا، فَلِذَلِكَ زَجَرَ عَنْهُ، فَأَمَّا شَيْءٌ مَعْلُومٌ مَضْمُونٌ فَلا بَأْسَ بِهِ.

الماذِيَانَاتُ: الأَنْهَارُ الْكِبَارُ، وَالْجَدْوَلُ: النَّهْرُ الصَّغِيْرُ».

واژه‌ها:

الکراء: کرایه دادن یا کرایه کردن.

یؤاجرون: به یکدیگر اجاره می‌دهند.

الماذیانات: جمع ماذیان به معنی رودخانۀ بزرگ.

أقبال الجداول: اوایل رودخانۀ کوچک.

زجر عنه: از آن نهی کرد.

مفهوم حدیث: «در صحیح امام مسلم آمده است که حنظله بن قیس می‌گوید: از رافع بن خدیج سدربارۀ کرایه دادن زمین با طلا و نقره پرسیدم، او فرمود: هیچ اشکالی ندارد، مردم در زمان پیامبر جزمینهایشان را کرایه می‌دادند به شرطی که محصولاتی که در کنار رودخانه‌هامی روید برای صاحب زمین باشد یا مقداری از محصول برای آنها باشد، گاهی اتفاق می‌افتاد که قسمت کشاورز از بین می‌رفت و قسمت صاحب زمین ثمر می‌داد یا بالعکس، و مردم به جز این گونه کرایه دادن روش دیگری نداشتند، به همین دلیل پیامبر جاز آن نهی فرمود، ولی اگر اجارۀ زمین با چیزی معلوم و تضمینی باشد اشکالی ندارد».

۲۸۸-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: قَضَى النَّبيُّ ج بِالْعُمْرَى لِمَنْ وُهِبَتْ لَهُ.

وَفِي لَفْظٍ: مَنْ أُعْمِرَ عُمْرَى لَهُ وَلِعَقِبِهِ فَإِنَّهَا لِلَّذِي أُعْطِيَهَا، لا تَرْجِعُ إلَى الَّذِي أَعْطَاهَا، لأَنَّهُ عَطَاءٌ وَقَعَتْ فِيهِ الْمَوَارِيثُ.

قَالَ جَابِرٌ س: إنَّمَا الْعُمْرَى الَّتِي أَجَازَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يَقُولَ: هِيَ لَكَ وَلِعَقِبِكَ، فَأَمَّا إذَاقَالَ: هِيَ لَك مَا عِشْتَ، فَإِنَّهَا تَرْجِعُ إلَى صَاحِبِهَا.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: أَمْسِكُوا عَلَيْكُمْ أَمْوَالَكُمْ وَلا تُفْسِدُوهَا، فَإِنَّهُ مَنْ أَعْمَرَ عُمْرَى فَهِيَ لِلَّذِي أُعْمِرَهَا حَيّاً وَمَيِّتاً وَلِعَقِبِهِ».

واژه‌ها:

العُمرَی: برگرفته شده از «عُمْر» به معنی زندگی است، نوعی بخشش است که در زمان جاهلیت صورت می‌گرفته است، به این گونه که شخصی به دیگری می‌گفته است: من این چیز را به تو می‌دهم تا زمانی که زنده باشی. این نوع بخشش چنانکه می‌بینیم مبنی بر شرط زنده ماندن است، یعنی پس از مرگش آن چیز به صاحب اصلیش بر می‌گردد، ولی اسلام مسالۀ بخشش را تایید کرد و شرط آن را باطل اعلام نمود و چنین شد که اگر کسی مالی را به کسی می‌بخشید بعد از مرگش به میراث برانش انتقال می‌یافت.

أمسکوا: نگهدارید.

العَقِب: فرزندان.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله بمی‌فرماید: پیامبر جبه عُمرَی برای کسی که به او بخشیده شده بود حکم نمود.

کسی که چیزی مادام العمر به او بخشیده شد آن چیز برای او و فرزندانش می‌باشد و به بخشنده بر نمی‌گردد، زیرا از آن کسی است که به او داده شده است، زیرا بخشش مادام العمر بخششی است که وارد ارث می‌شود.

جابر سمی‌فرماید: بخشش مادام العمری که رسول الله جآن را جایز دانسته‌اند به گونه‌ای است که بخشنده می‌گوید: این برای تو و فرزندانت است. ولی اگر بخشنده گفت: این چیز تا زمانی که زنده هستی برای تو باشد بعد از مرگش به صاحبش بر می‌گردد. (زیرا حکم عاریه را به خود می‌گیرد).

و در روایتی نزد امام مسلم آمده است: اموالتان را نگهدارید و آن را تباه نکنید، زیرا کسی که مالی را به صورت مادام العمر به کسی می‌بخشد آن مال برای او در حال حیاتش و مرگش، و بعد از او برای فرزندانش می‌باشد».

۲۸۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا يَمْنَعَنَّ جَارٌ جَارَهُ أَنْ يَغْرِزَ خَشَبَةً فِي جِدَارِهِ. ثُمَّ يَقُولُ أَبُو هُرَيْرَةَ س: مَا لِي أَرَاكُمْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ؟ وَاَللَّهِ لأَرْمِيَنَّ بِها بَيْنَ أَكْتَافِكُمْ».

واژه‌ها:

یغرز: فرو می‌کند.

الخَشَبَةُ: یک قطعه چوب.

الجدار: دیوار.

معرضین: جمع معرض به معنی روی گردان و سرپیچ.

لأَرْمِینَّ بِها بَینَ أَكْتَافِكُمْ: أکتاف جمع کتف به معنی شانۀ انسان، منظور از این جمله چنین است: شما را به انجام دادن آن وا می‌دارم، زیرا اگر چیزی بر روی شانۀ انسان باشد نمی‌تواند از او جدا شود.

مفهوم حدیث: «ابو هریره ساز رسول الله جروایت می‌کند که ایشان فرمودند: هیچهمسایه ای، جلوی همسآیۀ خود را از اینکه چوب در دیوارش فرو کند نگیرد.

سپس ابو هریره سفرمود: چرا می‌بینم که شما از انجام این کار سرپیچی می‌کنید؟ به خدا قسم شما را وادار به این کار می‌کنم».

۲۹۰-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنْ الأَرْضِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ».

واژه‌ها:

قِيدَ شِبْرٍ: به اندازۀ یک کف دست، یک وجب.

طُوِّقَهُ: آن چیز در گردنش آویخته شد.

سبع أرضين: هفت طبقۀ زمین.

مفهوم حدیث: «عایشه لاز رسول الله جروایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس بهاندازۀ یک وجب زمینی را به ظلم غصب کند آن قطعه زمین تا هفت طبقۀ زیر آن به گردنش آویخته می‌شود».