کِتَابُ اللِّبَاسِ کتاب لباس
۳۹۱ -«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا تَلْبَسُوا الْحَرِيرَ، فَإِنَّهُ مَنْ لَبِسَهُ فِي الدُّنْيَا لَمْ يَلْبَسْهُ فِي الآخِرَةِ».
مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب سمیفرماید: رسول الله جفرمودند: لباس حریر نپوشید، زیرا هر کس در دنیا حریر بپوشد در آخرت نخواهد پوشید».
۳۹۲ -«عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لا تَلْبَسُوا الْحَرِيرَ وَلا الدِّيبَاجَ، وَلا تَشْرَبُوا فِي آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَلا تَأْكُلُوا فِي صِحَافِهِمَا، فَإِنَّهَا لَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَكُمْ فِي الآخِرَةِ».
واژهها:
الدِّيبَاجُ: دیبا، لباس دوخته شده از ابریشم.
الآنِيَة: ظرف.
الصِحَاف: سینی.
مفهوم حدیث: «حذیفه بن الیمان بمیفرماید: از رسول الله جشنیدم که میفرمود: لباس دوخته شده از حریر و دیبا را نپوشید، و در ظرف طلا و نقره چیزی ننوشید، و در سینی ساخته شده از طلا و نقره نیز چیزی نخورید، زیرا اینها در دنیا برای مشرکین و در آخرت برای شما است».
۳۹۳ -«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: مَا رَأَيْتُ مِنْ ذِي لِمَّةٍ فِي حُلَّةٍ حَمْرَاءَ أَحْسَنَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، لَهُ شَعَرٌ يَضْرِبُ إِلَى مَنْكِبَيْهِ، بَعِيدُ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ، لَيْسَ بِالْقَصِيرِ وَلا بِالطَّوِيلِ».
واژهها:
اللِمَّة: موی سر که از لالۀ گوش پایین تر بیاید.
حُلَّةٍ حَمْرَاءَ: لباسی سرخ رنگ. در اصل حله به لباسی گفته میشود که از دو قطعه تشکیل شده باشد.
يَضْرِبُ إِلَى: میرسد.
مَنْكِبَيْهِ: دو شانهاش.
بَعِيدُ مَا بَيْنَ الـْمَنْكِبَيْنِ: شانههایش از هم دور بود، شانۀ عریضی داشت.
مفهوم حدیث: «البراء بن عازب سمیفرماید: هیچ کس را زیباتر از رسول الله جبا مویی که تا پایین لالۀ گوشش آمده بود و لباسی سرخ رنگ بر تن داشت ندیده بودم، مویی که تا روی شانههایش میرسید، شانهای عریض و پهن داشت، نه کوتاه قد بود و نه بلند قد».
۳۹۴ -«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: أَمَرْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج بِسَبْعٍ، وَنَهَانَا عَنْ سَبْعٍ، أَمَرْنَا بِعِيَادَةِ الْمَرِيضِ، وَاتِّبَاعِ الْجِنَازَةِ، وَتَشْمِيتِ الْعَاطِسِ، وَإِبْرَارِ الْقَسَمِ (أَوْ الْمُقْسِمِ)، وَنَصْرِ الْمَظْلُومِ، وَإِجَابَةِ الدَّاعِي، وَإِفْشَاءِ السَّلامِ.
وَنَهَانَا عَنْ خَوَاتمَ - أَوْ عَنْ تَخَتُّمٍ - بِالذَّهَبِ، وَعَنْ الشُّرْبِ بِالْفِضَّةِ، وَعَنْ الْمَيَاثِرِ، وَعَنْ الْقَسِّيِّ، وَعَنْ لُبْسِ الْحَرِيرِ، وَالإِسْتَبْرَقِ، وَالدِّيبَاجِ».
واژهها:
اتِّبَاعِ الْجِنَازَةِ: تشییع جنازه.
تَشْمِيتُ الْعَاطِسِ: جواب دادن به عطسه کننده با جملۀ یرحمک الله.
إِبْرَارُ الْقَسَمِ: عمل کردن به سوگند.
إِفْشَاءُ السَّلامِ: رواج دادن سلام.
الخَوَاتمَ: جمع الخاتَم به معنی انگشتر.
التَخَتُّم: انگشتر به دست کردن.
الـْمَيَاثِرُ: کجاوه یا زین اسب و شتر و یا هر چیز دیگری که از حریر و دیبا ساخته شده باشد.
الْقَسِّيُّ: نوعی لباس بافته شده از کتان و حریر که از روستایی به نام قَسّ در مصر میآوردند. و همچنین گفته شده که نوعی لباس بافته شده از ابریشم میباشد.
الإِسْتَبْرَقُ: نوعی حریر یا ابریشم کلفت.
الدِّيبَاجُ: دیبا، لباس دوخته شده از ابریشم.
مفهوم حدیث: «البراء بن عازب سمیفرماید: رسول الله جما را به هفت چیز سفارش کرد و از هفت چیز باز داشت. ما را به عیادت مریض، تشییع جنازه، دعای رحمت برای عطسه کننده، عمل کردن به سوگند - یا قسم خورنده، یاری دادن به مظلوم، پذیرفتن دعوت دعوت کننده، و رواج دادن سلام بین همدیگر سفارش کرده است.
و از انگشتر - یا به دست کردن انگشتر - طلا، نوشیدن در ظرف نقره، سوار شدن بر کجاوۀ ساخته شده از حریر، پوشیدن قسی، حریر، استبرق و دیبا باز داشته است».
۳۹۵ -«عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج اصْطَنَعَ خَاتَماً مِنْ ذَهَبٍ، فَكَانَ يَجْعَلُ فَصَّهُ فِي بَاطِنِ كَفِّهِ إذَا لَبِسَهُ، فَصَنَعَ النَّاسُ مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ إنَّهُ جَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَنَزَعَهُ فَقَالَ: إنِّي كُنْتُ أَلْبَسُ هَذَاالْخَاتَمَ، وَأَجْعَلُ فَصَّهُ مِنْ دَاخِلٍ، فَرَمَى بِهِ، ثُمَّ قَالَ: وَاَللَّهِ لا أَلْبَسُهُ أَبَداً، فَنَبَذَ النَّاسُ خَوَاتِيمَهُمْ. وَفِي لَفْظٍ: جَعَلَهُ فِي يَدِهِ الْيُمْنَى».
واژهها:
اصْطَنَعَ: ساخت.
الفَصُّ: نگین.
بَاطِنُ كَفِّهِ: کف دستش.
نَزَعَهُ: آن را بیرون آورد.
رَمَى بِهِ: آن را دور انداخت.
نَبَذَ: دور انداخت، پرت کرد.
مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بمیفرماید: رسول الله جانگشتری از طلا درست کردند، و هر گاه آن را میپوشیدند نگینش را در کف دستش قرار میدادند، مردم نیز چنین کردند، سپس ایشان بر روی منبر نشستند و انگشتر را بیرون آورده و فرمودند: من این انگشتر را به دست میکردم و نگینش را کف دستم قرار میدادم، سپس انگشتر را دور انداخت، و فرمودند: به خدا قسم هرگز آن را به دست نخواهم کرد، مردم نیز انگشترهایشان را دور انداختند».
۳۹۶ -«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ لُبْسِ الْحَرِيرِ إلاَّ هَكَذَا، وَرَفَعَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج إِصْبَعَيْهِ السَّبَّابَةَ وَالْوُسْطَى.
وَلِمُسْلِمٍ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ لُبْسِ الْحَرِيرِ إلاَّ مَوْضِعَ إِصْبَعَيْنِ، أَوْ ثَلاثٍ، أَوْ أَرْبَعٍ».
واژهها:
إِصْبَعَيْهِ: دو انگشتش.
مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب سمیفرماید: رسول الله جاز پوشیدن حریر نهی فرمودند مگر به این اندازه. و رسول الله جدو انگشت سبابه و وسطی اش را بالا بردند.
و در صحیح امام مسلم آمده است: رسول الله جاز پوشیدن حریر منع کردند مگر اینکه بهاندازۀ دو یا سه و یا چهار انگشت باشد».